ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

مروری کوتاه بر مجموعه نوشتجات

مروری بر فحوای مجلدات هشت گانۀ « تأملی در بنیان تاریخ ایران »

      به سال 1379 ه . ش ، اولین جلد از مجموعه آثار هشت گانه ای با عنوان « تأملی در بنیان تاریخ ایران » ، به قلم آقای ناصر پورپیرار ، در کتابفروشی ها خودنمائی کرد که تاریخ ایران و شرق میانه و حتی جهان را از آن دیدگاه متعارف و کلیشه ای نمی دید و از منظری دیگر بدان می نگریست . برآورندۀ کتب موصوف ، پیرامون ظهور هخامنشیان و شخص کورش و دیگر اجزاء آن سلسله ، سخنی دیگر می گفت ؛ اثبات کرد که تخت جمشید بنائی ساخته نشده و به اتمام نرسیده بوده است ؛ آشکار نمود که کتیبه های منتسب به پادشاهان اصطلاحاً ساسانی ، در اضلاع و جبال فارس ، نوکنده اند ؛ بنی امیه را به شکلی دیگر تعریف کرد ؛ شیعه را به لونی دیگر دید ؛ غدیر را به قامتی متفاوت تفسیر نمود ؛ کشتار و قتل عام انسانی « پوریم » ، در 2500 سال پیش ، توسط یهودیان ، که به سبب آن ایران به درازای 22 - 20 قرن ، دیگر ایران نشد و نبود را پیش کشید و علل العلل عقب ماندگی شرق میانۀ نامدار معرفی کرد ؛ سر اندر کار کاروانسراها و حمام ها و پل ها و مدارس و مساجد و مصلاها و ... گذاشت و اثبات کرد که عمدۀ ایشان ، 1000 سال با طلوع اسلام فاصله دارند و عملاً اگر به دارائی های موجود بنگریم ؛ توشۀ اندکی از دوران ماقبل از اصطلاحاً صفویه در ایران می توانیم برچینیم و ... .

      مسلم است در فضای مملکتی نظیر ایران که در نگرش و ذهن مردمانش کلام « در خانه اگر کس است ؛ یک حرف بس است » ملکه است ؛ گفتار صاحب قلم مذکور به مذاق متصدیان امور خوش نیامد و بعد از انتشار 5 کتاب اول ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت آقای سید محمد خاتمی ، در نامۀ شمارۀ 193307 / 1 - 135 مورخ 7 / 11 / 82 ، به استناد قسمت « و » از بند « ب » مادۀ 3 آئین نامۀ ضوابط نشر ، آثار را به دلیل « تمسخر و تضعیف غرور ملی و روح وطن پرستی و ایجاد روحیۀ خود باختگی در برابر فرهنگ و تمدن و نظامات استعماری غربی و شرقی » فاقد صلاحیت انتشار شناخت و توقیف کرد ! لیکن ناصر پورپیرار ، که مردی پای در سن و با تجاربی فراوان از رهگذر فعالیت های گستردۀ اجتماعی ـ فرهنگی ـ سیاسی بود ؛ با سرمایۀ خود ، 3 مجلد دیگر را در کشور سنگاپور چاپ و در ایران پخش کرد تا بالاخره بی وفائی روزگار و گزافی هزینه های چاپ کتاب در خارج از کشور و مشکلات و موانع پخش ، که برایش پیش آوردند ؛ او را از ادامۀ چاپ مجلدات باز دارد و به سمت ادامۀ کار ، از طریق نگارش در صفحات اینترنتی هدایت کند .

      اما واقعاً او چه می گوید و حرف حسابش چیست و چرا سعی در ارائۀ طرح دیگری از ایران و ایرانی دارد و از این رهگذر چه کسب می کند ؟ اینکه کورش ، اقامه کنندۀ اولین بیانیۀ حقوق بشر ( آنچنان که شایع است ) به مزد بگیر یهود و غارتگری شقی تنزل یابد چه نفعی برای او دارد ؟ اینکه سراسر دوران پیش و بعد از اسلام را در ایران ، اعتلای فرهنگ و هنر بدانیم یا اینکه با پیش کشیدن قتل عام موحش « پوریم » ، ایران را تا برآمدن اسلام و حتی سلسلۀ اصطلاحاً صفویه ، گورستان ، و بعد از آن سرزمینی که تازه الفبای رشد را یاد می گیرد بدانیم ؛ چه بری برای او و ایران و ایرانی دارد ؟ اینکه منکر وجود ساسانیان و غزنویان و سلجوقیان و دیگر سلاله ها شویم و آغاز حکومت و حکومت داری در ایران را به حوالی قاجاریه منتقل کنیم ؛ چه سودائی است که او در سر می پروراند ؟ و ... ؟ این سؤالات و ده ها فزون بر آنان ، پاسخ مناسب نخواهند یافت مگر با مراجعه به آثار و قلمی کرده های مشارالیه ، که در ذیل ، چکیده ای از فحوای کلی مجلدات هشت گانۀ « تأملی در بنیان تاریخ ایران » را از نظر خواهیم گذراند و خوانندگان را برای قرائت و دیدن دیگر آثار و فرآورده های فکری ایشان و نیز چگونگی تهیۀ کلیۀ آنان و حتی بهترین تقدم و تأخرِ ممکنِ قرائت و دیدن این آثار و فرآورده ها ، به توضیحاتی که در وبلاگ « ناریا لینکس » ، به نشانی http://WWW.Narialinks.Blogfa.Com مندرج است ارجاع می دهیم :[1]

      « به معنای درست ، تاریخ هخامنشیان برگ تازه ای از تاریخ یهود است ؛ و اگر هخامنشیان را یکی از " اسباط " بدانم ؛ سخنی به گـزاف نگفته ام . ...[2] فرض مورخیـن پیوسته این بوده است ؛ که کـورش بنا بر " آزاد منشـی " خود ، یهـود را از اسارت بابـل رهانیده ؛ کـه رمـزگشائـی آن آسان نیست . فرض من ایـن است ؛ که یهودیـان کورش را از درون قبیله ای بی نشان و غیر بومی ، اما خونریز با حمایت های مادی و عقلی ، تا مقام یک امپراطور برکشیدنـد ؛ تا اسیـران و ثروت یهـود را از بابـل آزاد کنـد ؛ و تمدن های چنـدگانه پرستِ مزاحـم را از بین النهرین برچیند . ... قومی که به سفارش و پشتیبانی یهود در تاریخ ایران به نام نهائی هخامنشیان برآمدند ؛ برابر صدها سند که بدون غرض بررسی شد ؛ به هیچ روی ایرانی نبوده اند و شاید باید آنها را تنها قبیلۀ مهاجرِ غیر بومی دانست که در حوالی 650 پیش از میلاد و یا درست تر اینکه بگوئیم کوتاه زمانی پیش از سقوط بابل [ اول ] به بین النهرین و سپس به ایران وارد شده اند . ... ویژگی غیـر متعهد این قبیله که به تمـدن منطقه و مردم ایـران کهن ، تعلق و پیونـدی نداشتـه ، فاقد درک فرهنـگ ویـژۀ بیـن النـهرین بوده است ؛ یهود آواره را که سامـان و تاریخش به دست امپراطوران بین النهرین برچیـده شده بود ؛ واداشت که سرداری از میان آنانرا تقویت کند تا به دست او انتقام شکست های خود از تمدن های بین النهرین را بازستاند و راه بازگشت خود به اورشلیم را هموار کند . آنها پس از تکمیل توافق با کورش ، که هنـوز خاستگاه او را نمی دانیـم ؛ مشتی اسنـاد دربارۀ این توافـق برای ایجاد دلگرمی در یهـودِ اسیر به عنـوان وعده های الهی بر تورات افزودند . ... تمدن های بسیار درخشان بین النهرین که مأخذ و منبع تمدن بشری است ؛ آشور و بابل و سومر را هخامنشیان نابود کردند و کوشش های مستمر این ملت های بزرگ برای تجدید حیات ، چنانکه داریوش در بیستون می نویسد ؛ به دفعات در خون سرداران بزرگ آنان غرق شده است . ... امید بازگشت به تجدید هویت کهن شرق [ میانه ] ، که طلیعۀ آن پس از 2500 سال ستیز آشکار می شود ؛ هنوز هم در بطن خود این خیال را پرورش می دهد ؛ که شرق میانه علی رغم ظاهر کنونی ، سرانجام با عقل و خرد فطری و باطنی خود ، به رستگاری جهان برخواهد خواست و پیامبران فردا نیز چون گزیدگان الهی دیروز ، ندای رهائی انسان را از شرق  میانه سرخواهند کرد . ... تاریخ نویسان عمده ای که کثرت در آنها با یهودیان است ؛ کوشیده اند تا ظهور قدرتمند این قوم [ هخامنشیان ] در ایران و بین النهرین را با عنوان جعلی امپراطوری ایران مزین کنند ؛ اما این توطئه و تهمتی است که در دوران اخیر ، برای ایجاد شکاف بین ایرانیان و مردم بین النهرین ... به دست صهیونیسم تدارک دیده شده است . مقصد نهائی ، انحراف اذهان از مشترکات وسیعی است که شرق میانه را به هم پیوند می دهد . ایرانیان در این ضایعۀ بزرگ بشری [ ظهور کورش و هخامنشیان و فروپاشی تمدن های بین النهرین ] که به توقف حرکت طبیعی تاریخ در شرق میانه منجر شد ؛ هیچ سهم و مسئولیتی ندارند . زیرا ایران کهن نیز در آن زمان چون مردم  بین النهرین ، علی رغم ده هـا و ده هـا بار تحرک قومـی و ملی آزادی خواهانه ، تسلیـم نظامیـان غیر بومـی هخامنشـی بوده است . ... اسلام ، حیـات دوبارۀ ایـران و بین النهریـن پس از دوازده قرن سکـوت و خموشی است . این پابرهنـگان و ناآزمودگان عرب نبوده اند که جهان را از دو سو در اندک زمانی تسخیر کردند . این غرور خفتۀ بین النهرینِ مقهور بود که به نیروی اسلام دوباره سر برآورد . وحدتی بود از تمدن سامی و آرامی ، آشور و بابل ، سومر و اکد که توان دیرین خود را در قالب اندیشۀ اسلام باز می گفت . آنچه در خاورمیانۀ کنونی می گذرد ؛ از نظر تاریخی دنبالۀ ستیز کهن یهود با تمدن های بین النهرین است . اینک که آن تمدن های کهن به اسلام گرویده اند ؛ به شکل ستیز بین اسلام و یهـود نمایان می شود ؛ و آن نفرت و خشونتی که مردم بین النهرین [ و به لونی اکثریت اعراب ] نادانسته هنوز به ایرانیان نشان می دهند ؛ بازتاب اقدام دیرین هخامنشیان نسبت به تمدن بین النهرین است . »
 ( ناصر پورپیرار ، هخامنشیان ، گزیده ای از صفحات مختلف )

      « می خواهم خبرگان ملی را به بحثی بخوانم که یک بار برای همیشه ، گفتگو دربارۀ عرب و عجم را سامان دهند و توجه کنند که ما مردم شرق میانه ، بی توجه به محدودۀ برآمدن و نام و زبان خویش ، پیوسته در تاریخ سربلند زیسته ایم و پیش از توطئه و تمهید یهود در فراخوانی هخامنشیان ، و نیز پس از اسلام ، چراغ فرهنگ و تمدن بشر را برافروخته ایم . می خواهم توجه دهم قوم عرب که ندای اسلام را آواز داد ؛ با بررسی های یهود ساخته ، شناخته نمی شود ؛ و می خواهم توجه دهم که اعراب از همسایگان خردمند ایرانیانند که هرچه را اینک بدان می نازیم ؛ از جمله ادب ممتاز ایرانی ، تحفه ای است که عرب همراه اسلام به ایران سپرده و اینک وقت است اشتراکات فرهنگی و دینی شرق میانه را علی رغم افترائات و اختلافات بی پایۀ موجود بازشناسیم و شرق میانۀ کهنِ پیش از هخامنشیان را که گهواره و نگین و علت فرهنگ کنونی بشر است ؛ بار دیگر بازسازی کنیم . ... بزرگ ترین نهضت تاریخ نگاری امروز ، نقد و بررسی و دوباره خوانی اسناد بجای مانده از شعوبیه است . آنها لشکری از جاعلین را برای تخریب فرهنگی و سیاسی آن دوران به کار گرفتند تا حرکت و گسترش شرقی اسلام را که به مرزهای چین رسیده بود ؛ مانع شوند . ... هریک از این به اصطلاح تألیفات کهن ، از فقه و فلسفه و تاریخ و عرفان و شعر و ادب و تفسیر و تحشیه ، بی اعتناء به نام آوری مؤلف و مفسر و مورخ آن ، باید بی رحمانه و سختگیر به داوری دوباره خوانده شود و برابر سؤالات محقق امروز قرار گیرد و اگر از صافی خرد و انصاف انسان کنونی گذر کرد ؛ آنگاه می توان اجازه داد که به سلسلۀ اسناد فرهنگی معاصر بپیوندد و ابزار گسترش اندیشه شناخته شود . »
( ناصر پورپیرار ، پلی بر گذشتۀ 1 ، گزیده ای از صفحات مختلف )

      « پس اینک از چه بگویم ؛ هنگامی که تقریباً بر هیچ نقل و روایتی دربارۀ دو قرن اولیۀ اسلام اعتماد نیست و اوراق تاریخ صدر اسلام ، لااقل 250 سال پس از حوادث آن مکتوب و منظم شده است ؟! ... چگونه اثبات می کنیم که عمر ، این سردار بزرگ صدر اسلام ، صریح کتاب خدا و سنت پیامبر را رعایت نکرده و به صرف ادعای راویان گزافه بافِ مشکوک الاحوال ، گمان کنیم که سرباز و سردار عرب در برابر جنگ باختگان ایران ، به جنایت رضایت داده اند ؟! ... اتحاد دوبارۀ اسلام جز با رجوع به مبنای اختلاف و بررسی دوبارۀ آن ممکن نیست . ... روایت است که رسول خدا در بازگشت از حجه الوداع و در محل غدیر ، در حضور جمعی که تا قریب یکصد و پنجاه هزار شماره کرده اند ؛ داماد خود ، امام علی را به جانشینی برگزید . هریک از این اعداد را بگیریم ؛ شمارۀ تمامی خاصان و مقربان و اصحاب و مهاجر و انصار و گروندگان نخست به اسلام می شود ؛ که قدر همرکابی و همراهی با پیامبر در آخرین زیارت خانۀ خدا را داشته اند . ... در این باره که چگونه این جمع گزیده ، فقط دو ماه بعد ، که حداکثر فاصلۀ تجمع غدیر تا درگذشت پیامبر است ؛ توصیۀ رسول خدا را فراموش کرده ؛ به سقیفه گردن گذارده اند ؛ شاید بتوان گفت که جمع عظیم مؤمنان حاضر در موعظۀ غدیر از سخنان پیامبر خدا برداشت بعدی شیعیان را نداشته اند و آن پیام و توصیه را حکم جانشینی امام علی نگرفته اند . ... همراهان رسول خدا ، توجۀ پیامبر در حادثۀ غدیر را ، توصیه به ملاطفت و اخوت بیشتر با امام علی گرفته اند و نه جانشینی . ... آیا آن مقابله ای را که علیه امویان در اوائل قرن دوم ، به صورت تجهیز عباسیان در خراسان ! صورت گرفت ؛ یک اقدام رهائی بخش ملی بدانیم و یا یک توطئۀ بزرگ جهانی علیه قدرت مهار نشدنی اسلام ؟! ... این آن حصۀ تاریخ اسلام است که مورد بررسی جدی و دقیق قرار نگرفته و ورود بدان محتاج نهایت توجه است ؛ زیرا یهود و مسیحیت اسناد تاریخی خود دربارۀ سقوط بنی امیه را با سرسختی و لجاجت و دقت از دیده ها مخفی نگه داشته اند . ... پایان کار عمر و ضربت خوردن او که در شمار پر ابهام ترین ترورهای تاریخ است و معرفی ضارب ، به عنوان ابولوءلوء ایرانی ، که دلیلی بر صحت نام و هویت و ملیت او ، جز اینکه اینک قبر او را در کاشان ـ از اصلی ترین مراکز کهن تجمع یهود ـ نشان می دهند ؛ به دست نداریم و نگاهی به مزار او ، مورخ را در این حیرت عمیق می برد که چرا معماری صحن و گنبد مخروطی ابولوءلوء ، این همه به معماری صحن و گنبد قبور برگزیدگان یهود ، چون مقبرۀ دانیال و استر و مردخای ، و بسیاری دیگر در شمال و جنوب ایران شبیه است ؟!!! ... مورخ این حقیقت را از یاد نمی برد که تسلط بنی امیه بر مدیریت امپراطوری اسلام ، بر خلیفه کشی ها پایان داد و سربازان اسلام را از تنگۀ طارق و از کوه های پیرنه گذراند . وانگهی آنچه را   بنی امیه به عنوان راه حلی برای پایان دادن به درهم ریختگی سیاسی در مرکز اسلام پیشنهاد دادند ؛ همان شیوۀ وراثت در خلافت بود که شیعه از پسِ مرگ پیامبر عرضه می کند . ... آیا آن جنگ های طولانی و فرسایشی خزرها با لشکریان اسلام و نیز همزمانی حملۀ بزرگ آنها با حملۀ بزرگ پوآتیه در غرب را که هر دو در یک زمان و به سال 114 هجری انجام شده ؛ زائیدۀ تصادف روزگار بدانیم و یا حاصل تصمیم به دفاع مشترک کلیسا و کنیسه ؟ ... پس از شکست لشکریان اسلام در هر دو جبهۀ شمال و غرب و از سال 114 هجری ، دوران افول بنی امیه آغاز می شود و آنگاه در همان زمان پایگاه دیگری در شرق ، وظیفۀ کامل نابودی امویان را به عهده می گیرد و آن ظهور شعوبیه در خراسان و تبدیل آن خطه به مرکزی برای تجمع عباسیان است ! آیا چنین مراکز توطئۀ همزمان و وسیع علیه بنی امیه ، خود بخوبی نشان نمی دهد که بنی امیه استوارترین نیروی تاریخ اسلام ، و نابودی آنها توطئه ای همه جانبه از سوی کلیسا و کنیسه بوده است . ... از دیدگاه مورخ امروز ، ساخت ابومسلم برای آن گـروه که در کار برکندن استحکام اسلام ، به نام ایرانیـان بوده اند ؛ به یقین از ساخت آن همه حدیـث و محـدث ، شاهنـامه ، ابن ندیـم ، مدائنی ، ابومخنف ، دوئلی ، ابن سبـا و دیگـران دشوارتر و ناممکن تـر نبوده است ! ... بی شک آن کوشش فرهنگی که از میانۀ قرن اول تا اواخر قرن چهارم در تدارک اسناد فرهنگی ضد عرب و اسلام با ظاهر ایرانی و با نام کلی " شعوبیه " در جریان بوده است ؛ ربطی به ایرانیان ندارد ؛ توطئه ای است که در مراکز دینی یهود و مسیحیان می گذرد و هرچند همه چیز را به نام ایرانیان عرضه می کنند ؛ ولی هیچ مسئول و نام مشخص ایرانی به تاریخ معرفی نمی شود ؛ چندانکه پیگیری هریک از اسامی آن تمرکز ،   به بن بست و خلأ ناشناختگی برخواهد خورد ! ... مردم ایران هیچ مقاومتی به هیچ صورتی و در هیچ زمانی برابر حضور عرب و اسلام در ایران از سقوط ساسانیان تا پایان امویان از خود بُروز نداده اند . ... دخالت دادن ایرانیان در فروپاشی امویان ، با تدارک پیش فرض های خیانت      بنی امیه به خاندان رسول خدا ، همه و همه از جمله تلقینات و تمهیدات و ترتیباتی بوده است که نیروهای بیرونی عمل کننده علیه امویان ، برای گم کردن رد پای خویش و انتساب اجرای آن توطئه به ایرانیان ، فراهم دیده اند . »
( ناصر پورپیرار ، پلی بر گذشتۀ 2 ، گزیده ای از صفحات مختلف )

      « خـرد ، آدمـی را از تعصب دور می دارد و عقـل ، داور نهائـی هر برهانی است . اقـوال مرده که از عصـر هر نسل دورتـر رود ؛ به  سنت می گرایـد و باور آن به مـرور دوباره و به تأئید عقل زمان موکـول است . قدرت آدمـی در رد و نفی پذیرفته هـای پیشین ، حضور سازنده و نو شوندۀ او در هستی را تأئید و مفهوم " عصر " را تا مقدار سوگند خداوندی متعالی می کند . ... در مجموع گمان دارم بهتر است گردش قلم دربارۀ تاریخ ایران و اسلام و بررسی های قرآن شناسی را چند گاهی متوقف کنیم و به بازبینی های بنیانی دربارۀ تلقینات و باورهای مانده از قرون نخست هجری که از قول یک سلسله راوی و محدث و مفسر و صاحب کتابان مجعول و مجهول که بخش پیش از قرن سوم آن ، همگـی برخاسته و توصیه شدۀ الفهرست ابن ندیـم است ؛ بپردازیـم . آنگاه شایـد زبان تفاهم بیشتـری به کار افتـد ؛ رگ های برآمـدۀ گردن به موضع خویش بازگردد و عقل و اندیشه راهنمای همۀ ما شود . ... از اواخر قرن سوم و بویژه در سراسر قرن چهارم ، اسنادی پدید آمده است که حاصل مجموعۀ آنها برپا کردن آشوب در دین اسلام و اغتشاش در تاریخ صدر اسلام و سده های نخست آن است که فقدان کتاب ، رواج بی محابای هر مهملی دربارۀ آن دوران را برای مؤلفین قرن چهارم و از جمله ابن ندیم میسر کرده است . در خراسان که پیوستـه مرکز بزرگ تجمع یهـود بوده ؛ وسیع تریـن کوشش برای دور کـردن ایرانیـان از متـن و بطـن اسلام پدید آمد . انبوهی کتاب    تدارک شد که مدعی بودند به فرهنگ ایران پیش از اسلام متعلق است ؛ دینی و پیامبری بزرگ ساختند به نام زردشت و زردشتیگری که گویا کتابی به نام اوستا از 7000 سال پیش از اسلام ، سرشار از خرد و دانش و حکمت و انسانیت به دست داشته است و گفتند که قرآن و انجیـل و تـورات ، احکام خـود را از آن کتـاب ربوده انـد ! یک سلسله ادیـب و مترجـم و مـورخ و نحوی و لغت دان و پزشـک و صنعتگر و      شیمی دان ساختند که گویا در قرون اول و دوم و سوم و پیش از پیدایش خط عربی و یا فارسی ، زیر بغل مسلمینِ عرب نادان را برای برخاستن و روی پای خویش ایستادن گرفته اند . از مجموعۀ آن افسانه های تازه ساز ، که به پیش از اسلام نسبت می دادند ؛ کتابی  سفارش دادند به نام شاهنامه تا ایرانیان را به مقام بنیانگذاری همه چیز نیک در جهان ارتقاء دهند و بالاخره مجموعه ای ساختند با نام الفهرست و مؤلفی به نام ابن ندیم که 7530 کتاب در میانۀ قرن چهارم ، که آغاز کتاب نویسی اسلامی است معرفی کند و در صفحات آنها تمام این اطلاعات نادرست را یکجا بگنجاند و تأئید کند و مصلحین و آزادی خواهان و پیامبران بزرگی که تمامی آنها را در تقابل با شخصیت پیامبر ، دین بزرگ اسلام و اعرابِ حامل قرآن ساخته اند . ... کوشش این قلم در رسوا کردن این یهود زادۀ منحوس که به غلط او را شیعی جا زده اند [ ابن ندیم ] ، برداشت ما و جهان را از فرهنگ اسلام در آینده ای شاید هم که نه چندان دور ، زیر و رو خواهد کرد . ... تا کنون هیچکس و با هیچ اسلوبی نتوانسته برای این سؤال که پیامبر چگونه نجد را به اسلام آراست و بر کینه های قبیله ای و امتیازات خانوادگی آنها برتری گرفت و از آن مهم تر چگونه دست پروردگان و ایمان آورندگان به او در مدتی کوتاه قادر شدند نیمی از جهان شناخته شدۀ زمان خود را به باور خویش ملحق کنند ؛ پاسخی روشن بیاورد . احمقان و بی خردانی عمدتاً از میان دست پروردگان فرهنگ یهودی ، کوشیده اند که این توانائی تاریخی اسلام و مسلمین را حاصل خونریزی و توحش گستردۀ مسلمینِ عرب بدانند . اما از توضیح این مطلب ساده عاجزند که آن اندیشۀ با خونریـزی و تازیانه مسلط شده ؛ چـرا هنوز با همان استحکام نخستیـن در میان ملت های مغلوب شمشیر و تازیانۀ عرب ، نه فقط برقرار است ؛ بل آنها با پذیرش زبان و آداب و سنن عرب ، شیفتگی و شیدائی و نیز ستایش خود را نثار آن پیامبر عرب کرده اند ؟ ... از دیدگاه این مؤلف ، رد زبان عرب ، به عنـوان زبان ملی و دینی در میان ایرانیان و ترکان ، حاصل یک اقدام سیاسی ـ فرهنگیِ موفقیت آمیزِ یهود است ؛ که با ایجاد آلودگی و تلقین بزرگ انگاری و برتری نمائی های بی پایه ، در تصورات نخبگان اجتماعی ، از طریق عرضۀ اسناد فرهنگی مجهول و نادرست ، اما فریبنده و دلخوشی آور ، آنها را به راهی برد که ظاهر و رنگ و لعاب مطلوب استقلال طلبی داشت و موجب ایجاد فاصله بین شرق و غرب سرزمین های اسلامی شد . ... اینک مسلم است که نخواهیم توانست زبان ناتوان فارسی را که بدون سود بردن از قواعد و لغات عرب به لقلقه می افتد ؛ کنار گذاریم و به زبان قرآن پناه بریم ؛ اما بی شک از آنکه آیندۀ ما را اتحاد اسلامی رقـم خواهد زد ؛ گستـردن زبان عرب میان جوانـان ، گنجاندن جدی تـر آن در موارد درسـی و زدودن مزخرفات باستـان پرستـی از عرصۀ سنت ها و رسومات سراسر خرافات ، می تواند زیربنای این اتحاد را پی ریزی کند و شاید که تا زمانی معین ، این فاصلۀ انباشته از کینه و عداوت و ناشناختگی را با پژوهش و پردازش به مشترکات خویش از میان برداریم . می توانیم این جنبش ملی و فرهنگی و اسلامی را از بررسی همه جانبۀ کتاب الفهرست ابن ندیم آغاز کنیم که زیرکانه و پنهان و در سیمای دلسوزی فرهنگی ، مبلغ جدائی بین سرزمین های اسلامی     بوده است و روشنفکران و علاقه مندان جهان اسلام را دعوت کنیم که این کتاب را [ با هم ] در مجامع آکادمیک و در محافل خود دوباره بخوانیم ؛ اطلاعات پراکنده ساز آن را ارزیابی کنیم و به بررسی این مطلب بپردازیم که از چه راهی و چگونه این کتاب را که هرگز دست مایه و ابزار محققین اسلامی در طول تاریخ نبوده است ؛ بار دیگر در میان ما پراکنده اند و وسیله ای برای ایجاد تفرقۀ وسیع تر و پرگوئی های تازه تر در مقولۀ " مفاخرات " کرده اند . ... جستجوی کوچکی در زبان یونانی ممکن است هرکس را به این توضیح برساند که واژۀ " اکدمی " یعنی " محله یا تجمعی از اکدی ها " ! و بدین ترتیب خاستگاه تمام صاحبان سخن و خرد ، پس از قرن پنجم پیش از میلاد ، و آن هم نه در آتن ، بل در محله ای دور از پایتخت که صاحب نظران و خردمندان " اکدیِ " گریخته از جباری های هخامنشی را مدت ها پیش از ظهور سقراط و افلاطون و ارسطو در خود جای داده بوده ؛ آشکار می شود . ... " اکدمی " نامی بوده است که مردم آتن بر تجمع و کلنی بابلی های حومه نشین آتن گذارده اند و عجیب تر از این نیست که گفته اند دروازۀ این مرکز عقل و اندیشه و فلسفه و علم ، نه در جهت آتن ، پایتخت یونان ، که رو به شرق و بین النهرین بوده است ! »
( ناصر پورپیرار ، پلی بر گذشتۀ 3 ، گزیده ای از صفحات مختلف )

      « قرنی است تبلیغات تازه و وسیع کلیسا و کنیسه ، همراه آواهائی با نمای روشنفکری ، شرق میانه را عقب افتاده و مسلمانان را مرتجع و وحشی و این روزها تروریست می خوانند ! تاریخ ، این توطئه های سازمان یافته علیه مردم منطقۀ ما ، علیه مسلمانان و علیه بشریت را   رد می کند و گواهی می دهد که با مفهوم دورانی و آرمانی ، تا کنون رسالت و سیاست و فرهنگ متمدنانه ای در غرب پدید نیامده تا  قضاوتـی قابل اعتناء ارائه دهد . مدیران و راهبران آن جوامع ، هنوز همان بربرانِ وایکینگ ، گل ، فرانک و اسلاوند که اینک گرزهای خود را با بمب های هدایت شوندۀ لیزری تعویض کرده اند ؛ به جای قایق های کوچک چرمی ، ناوگان های هواپیمابرِ اقیانوس پیما دارند و تجاوز به جهان را در جای تجاوز به قبیلۀ همسایه گذارده اند ! ... افتخار مسلمین است که در حیات و حضور اسلام ، و به بهانۀ آن ، پیکر تمدن انسانی را مجروح نکرده اند ؛ حقوق هیچ ملتی را به خانۀ خویش نبرده اند ؛ پیوسته با توانائی طبیعی خود پیش رفته اند ؛ دعوت به مسالمت و تسلیم به خرد را ندا داده اند و به اسلوب زندگی دیگران ، حتی دشمنانشان احترام گذارده اند . ... امروز کلیسا و کنیسه ، یعنی صاحبان دو سوم سرمایۀ جهانی ، متحدند تا مسلمین و مشرقیان را به زانو درآورند . انگیزۀ آنان انتقام کشی تاریخی از شکست های پیشین و تصرف منابع غنی شرق میانه است ؛ تا تمام دارائی جهان را به خود منتقل کرده باشند ! در طول تاریخ و هم امروز ، مسلمین با فداکاری بی نظیر ، هویت ملی ، قومی و اعتقادی خود را حفظ کرده ؛ تسلیم زیاده خواهی های کلیسا و کنیسه نشده اند . احترام به این پرچم مقاومت و کمک به افراشتن بیشتر آن ، تنها راه مبارزه علیه زورگوئی های ملی و جهانی در جغرافیای ملت های مسلمان است . ولی با افسوس بسیار ، در همان حال که برنامه ریزان و مفسران سازمان های بزرگ جاسوسی و تحقیقاتی کلیسا و کنیسه ، به اهمیت نقش اسلام در مقاومت تاریخی شرق میانه معترفند ؛ روشنفکری بی مایه ای در میان مسلمین ، به ستیزۀ ایدئولوژیک با اسلام و تمسخر آن مشغول است ! ... اگر غربیان بازی ساقط کردن سرسختی شرق میانه را که ظاهراً از افغانستان و عراق آغاز شده ؛ برنده شوند ؛ هیچ یک استوار و برجای نخواهیم ماند ؛ و دیر نیست ، به اجبار منابع منطقه را به رایگان تقدیمشان کنیم و از هستی و هویت کهن خویش دست بشوئیم . ... باری ، مورخ با درک حساسیت و دشواری شرائط عبور از این مرحلۀ تاریخ شرق میانه ، خود را در ورود به این مبحث معاصر ناگزیر می دید و در کتاب حاضر نیز می خواهد ... معلوم کند که کلیسا و کنیسه ، هدف اصلی خود یعنی مبارزۀ پنهان و غیر مستقیم تاریخی و فکری با اسلام را تا چه حد جدی گرفته اند و برای تحریک مردم شرق میانه علیه یکدیگر تا کجا رفته اند ! شاید که انتشار مباحث این کتاب ، مبلغین " توهم توطئه " را به توطئه آمیز بودن هیاهوی خویش واقف تر کند و شاید که نقاب آزادی خواهی و فرهنگ مداریِ دروغین و ناپیدا و روغن زدۀ دنیای غرب که اینک مردم از پای افتادۀ جهان را به باج خواهی مسلحانۀ آشکار تهدید می کند ؛ دریده تر شود . ... این کتاب به وضوح کامل برای هر عقل  و اندیشه ای که مسخ غرب نشده و بر فرهنگ و خرد و دانش شرق میانۀ کهن استوار مانده باشد ؛ خواهد گفت که چگونه این گروه به ظاهر شرق شناس و ایران و اسلام شناس ، ما را بازیچۀ تصورات خویش خواسته اند ؛ تا به سودشان همسایگان کهن و همکیش خود ، یعنی اعراب را لعنت کنیم و مسبب و مقصر نابودی میراث امپراطوری ها و تمدن های قدرتمند ایران باستان بدانیم ؛ که نه در تاریخ ، بل فقط در ذهن شرور و علیل این محققان غرض ورز غربی ساخته شده اند ! »
 ( ناصر پورپیرار ، اشکانیان ، گزیده ای از صفحات مختلف )

      « حالا زمانـی است ؛ که همان سؤال مکـرر را بار دیگر طرح کنـم . اینان کیانند که برای ما کتیبه ساخته اند ؛ تفسیر سکـه نوشته اند و کاخ های مقوائی ماکت وار بالا برده اند تا ایران پیش از اسلام را از امپراطوری های به ظاهر پرتوان ، اما به واقع پوشالی پر کنند و اندیشۀ جوانان ما را با عظمت طلبی های بی حاصل دروغین بیالایند ؟ و بپرسم این گروه سند ساز از این همه کوشش باور نکردنی خویش انتظار  چه حاصلی را داشته اند ؟ اگر چنانکه امروز می بینیم ؛ سرانجامِ روشن این تلاش آنها به انباشته شدن ذهنیت غلط دربارۀ عرب و اسلام در خیالات روشنفکری ایران منجر شده و اگر معلوم است که چنین برداشتی از اسلام و عرب فقط می تواند آرزوهای یهود در تفرقه اندازی میان مردم شرق میانه را برآورده کند ؛ پس بر توهمات موجود در موضوع تاریخ ایران باستان نایستیم ؛ سیمای دشمن مردم شرق میانه و ایران    و اسلام را نیک بشناسیم و با تکرار تلقیناتشان در خدمت آنان قرار نگیریم . »
( ناصر پورپیرار ، ساسانیان 1 ، گزیده ای از صفحات مختلف )

      « آن بخش این کتاب که به مسألۀ " تورات و آرامیان " پرداخته است ؛ پرتو روشنگر دیگری بر اوراق تاریخ شرق میانه و بر مردم یگانۀ آن می تاباند ؛ تا معلوم شود که سرشت و سرنوشت این خیزگاه پیامبران اولوالعزم ، با قلم مشتی مورخ یهود اندیش آشفته نمی شود . ... آیا مگر می توان با این سهل انگاری آشکار ، اینک که مقیاس و دلائلی در اثبات نادرستی مباحث تاریخ ایران باستان عرضه می شود ؛ همچنان بی تفاوت ماند و اجازه داد این خوراک های مسموم تاریخی ، بی وقفه به حلق نوآموزان ما سرازیر شود و در آنان ذهنیت پلیدی مملو از بزرگ انگاری های بی دلیل و ستیزه های سودائی با عرب و ترک و یونانی و مردم بین النهرین پدید آورد ؟! آیا ادامۀ این سهل انگاریِ ظاهراً عمدی ، معنای همکاری با این توطئه گران و تاریخ پردازان غالباً یهودی را نمی گیرد ؟ »
( ناصر پورپیرار ، ساسانیان 2 ، گزیده ای از صفحات مختلف )

      « ... درست از همین قماشند صاحب اختیاران تریبون های رادیو و تلویزیون و مطبوعات که با ... شروحی که پیاپی از آنان در موضوع هخامنشیان می خوانیم و تصاویر مکرر و مهوعی که از شمائل سرستون های تخت جمشید نمایش می دهند ؛ رسن داران کاروانی شده اند که مال التجارۀ دروغ نویسی های یهودیـان در موضوع تاریخ ایـران را جابجـا می کنند ! ... مورخ سپاسگـزار خداوند است که به او توان تنظیـم و تدویـن یک نفـره و دشوار این مجموعـه را نیز عطاء کـرد . کتاب بزرگـی که به ارادۀ خداونـد ، شایـد که سنگـی در زیربنای شرق میانۀ اسلامی و متحد فردا شناخته شود . ... و سرانجام کسانی دلواپس تلافی یهودیانند و مرا از عاقبتی بر حذر می دارند که با نمونه هـایِ رفتاری تمامـی قـرون ، جز آدم کشـی آنها نیست . مسلماً صحت مطلق مطالب این مجموعـه ، شاهـدی محکـم تر از قتـل من نخواهد  یافت ؛ هنگامیکه تمامی ایران شناسی متعفن کنونی حتی در پاسخ نویسی بر پاراگرافی از آن نیز عاجز مانده است . و کفی بالله حسیباً . ... باستان شناسی جهان قادر نیست آثاری از تجمع انسانی بصورت شهر ، ابنیۀ باستانی ، لوازم مصرفیِ سفالین یا فلزی ، قطعات زینتی زنانه یا مردانه ، آلات و ابزار جنگ و یا معبد و بازاری [ در شرق میانه ] معرفی کند ؛ که ساخت یا تولید آن [ توسط مـردم این  منطقه ] در فاصلۀ اوائل قرن پنجم پیش از میلاد ، یعنی زمان حادثۀ پوریم ، تا اوائل قرن نهم میلادی صورت گرفته باشد . ... نمودار و یادهای تاریخی ، کمترین اثر هستی از مردم سراسر شرق میانه ، از بابل و آشور تا رخج و سیستان ، از این دوران منعکس نمی کند و تمامـی نام هـای جغرافیائی و قومی و بومـی را ... به دنبال حادثۀ پوریم از حافظۀ تاریخ پاک شده می بینیم . ... بقایاء و علائم باستان شناختی القاء می کند که این نابودسازی چندان وسیع و گسترده بوده است که هیچ مرکز قابل شناخت از تجمع بومیان و اقوام کهـن بین النهریـن و ایران باقی نمی مانـد ؛ و هستی اقتصادی و فرهنگـی سراسـر شرق میانـه را تا طلوع اسلام ، متوقف مانده و منجمد می بینیـم . ... آنچه را که در بین النهرین و ایران و در فاصلۀ پوریم تا قرن دوم هجری ، به عنوان آثار تمدن و تولید ، از کاخ و معبد و بنای عمومی و خصوصی و دست ساخته و سکه و مهر و غیره یافته ایم ؛ جز به سلوکیان در بین النهرین و کلنی های مهاجرنشین یونانی در ایران تعلق ندارد . ... به راستی اعراب نجد را جز اجتماعی از جان در به بردگان و گریختگان از پوریم ، در پرت افتاده ترین گوشه های اقلیم بین النهرین ، نمی توان شناخت . ... همینجا است که توضیح فرهنگ ممتاز عرب و بویژه زبان بدون زوال آنها ممکن می شود ؛ که بی شک از پیشینۀ اقوام پرآوازۀ سرزمین نامدار بین النهرین ، آشور و بابل و سومر و آرام تغذیه می شود . به گمان من اعراب را باید چکیده و حاصل و گنجینه و ذخیرۀ پنهان مانده ای از بقایای تمدن شرق میانۀ پیش از پوریم شناخت که در قالب یک تجمع دور از دسترس ، با حفظ فرهنگ کهن منطقه ، در انتظار فرصت تاریخی ماند ؛ تا در اولین امکان ، با عرضۀ اسلام و با سخنگوئـی به شأن محمد و قرآنی که بیان آن تنهـا با زبـان آن فرهنگ میسر بود ؛ حیـات دوباره ای را به ملت هـای مردۀ بی شمـاری در منطقۀ مـا و در جهـان بازگرداند . مـورخ بدون کمترین تردید و از طریق نمایش کامل نمونه های تولید و مراکز تجمع شهری و نیازهای زندگی جمعی معتقد است که ... شهرهای کنونی در سراسر نجد ایران ، حاصل بازسازی و توسعۀ طبیعی استقرار نخستین کلنی های مسلمین [ اعراب ] است که به تدریج و پس از لااقل یک قرن ، بقایای مختصـر بومیـان پراکنده در کوهپایه هـا و جنگل ها و اعماق صحراهـا و نیز مردمانـی از همسایگان و بویژه ترکان را به داخل خود جذب کـرده است . ... آنـان [ = ایرانیـان ] که مسلمیـن و اعـراب را نابودکنندگـان تمدن اجـداد خویش می شناسنـد ؛ و با این بهانه به آنان ناسزا می گویند ؛ در حقیقت به اجداد واقعی خویش می تازند ؛ زیرا اقدام پوریم از مراکز تمدن و از بومیان متمرکز پیش از هخامنشـی [ در  ایـران ] چنـدان ادامـه ای باقـی نگـذارد ؛ کـه خـود را به آنهـا منتسب کنیـم . ... این کتاب ، که خطاب عمدۀ آن متوجۀ باستان شناسان و باستان شناسی منطقه است راه گشوده ای است برای بازگشت به همبستگی پیشین شرق میانه ، که در شرائط کنونی مردم آن ریسمان محکم اسلام را نیز برای اتفاق و اتحاد بیشتر به چنگ دارند . »
( ناصر پورپیرار ، ساسانیان 3 ، گزیده ای از صفحات مختلف )


      1 ) آن دسته از آثار و فرآورده های فکری آقای پورپیرار ، که متضمن اندیشه ها و تأملات تاریخی ایشان می باشند ؛ عبارتند از : کتاب های « هخامنشیان » ، « پلی بر گذشتۀ 1 » ، « پلی بر گذشتۀ 2 » ، « پلی بر گذشتۀ 3 » ، « اشکانیان » ، « ساسانیان 1 » ، « ساسانیان 2 » ، « ساسانیان 3 » ( = مجموعه آثار هشت گانۀ « تأملی در بنیان تاریخ ایران » ) ، کتاب اسلام و شمشیر ، مجموعه مقالات « آشنائی با ادله و اسناد رخداد پلید پوریم ، مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب » و مستند تاریخی « تختگاه هیچ کس ؟! » .

      2 ) مسئولیت گزینش مطالب ، محل قرار دادن علائم نگارشی ، شیوۀ رسم الخط ها و تمامی عبارات داخل قلاب ، تماماً به عهدۀ نگارندۀ این یادداشت می باشد .

 

 «فرمت PDF» - «فرمت Word»

+ نوشته شده توسط اتفاق 

 

 

 http://wwww.naria.ir/view/1.aspx?id=504

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد