ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

هواخوری16 :کتاب هزار مزار جنید شیرازی،شد الازار فی حط الاوزار

 

 

 

هواخوری ۱۶

یکشنبه 26 آذر 1391 ساعت 3:13 PM

هوا خوری ۱۶

از مشکلات وحفره های پر ناشدنی تاریخ ایران، نبود گور سلاطین و حکام در درجات و سرنوشت و سرانجام های گوناگون است که خود برساخته اند، چنان که از داریوش و سپس ناصرالدین شاه مقبره ای همزمان تحویل می دهند و برای دیگران در دوران اخیر، این جا و آن جا، در همدان و نیشابور و شیراز و مشهد، بر چند جرز آجر وسنگ، کاشی چسبانده و این و آن را پس از گذشت قرون متوالی به گور سپرده اند آن هم در حالی که ده ها هزار امام زاده با حواشی مربوطه، گنبد و بارگاه و زیارت خوان و شجره نامه برپاست، تا بدانیم از دو سو نیازمند بازبینی تازه ای از دانسته های موجودیم.

«هرچه در باب اهمیت شدالازار از جهت احتوای آن بر مطالب تاریخی و رجالی و معرقه الکتبی نوشته شود زاید است زیرا که مولف این کتاب با این که مورخ نبوده و به همین جهت اغلاط و مسامحات زیاد بر زبان و قلم او جاری شده باز به علت قدمت زمان و دسترسی داشتن به یک عده کتبی که حالا دیگر اثری از آن ها بر جا نیست و معاصر بودن با پاره ای از اشخاص و وقایعی که در این کتاب به ذکر آن ها پرداخته معلومات گران بهایی به دست داده است که سایر مآخذ تاریخی موجود از آن ها خالی است و این جمله به روشن کردن بسیاری از حوادث تاریخی مربوط به فارس و نواحی مجاور آن و ترجمه ی احوال جمعی از رجال منتسب به آن سرزمین ها کمکی شایان می نماید...

بعد از وفات مولف پسر او عیسی متن عربی کتاب پدر را به خواهش یکی از دوستان خود که از شاگردان پدرش بوده به فارسی ترجمه کرده و نام آن را «ملتمس الاحباء خالصا من الریاء» گذاشته و همین ترجمه است که بین عامه به هزار مزار یا هزار و یک مزار اشتهار یافته است. این ترجمه ی فارسی که بسیار عوامانه پرداخته و خالی از اشتباهات و اغلاط ترجمه ای نیز نیست چندی قبل در شیراز به توسط کتابخانه معرفت به طبع رسیده است». (جنید شیرازی، شدالازار فی حط الاوزار عن زوار المزار، ص ج)

مطلب قابل اعتنا در اشارات بالا، نمایش کوششی است در تولید کتابی تا فقراتی از فقر آشکار در حکایات تاریخی دست و پا شده از جانب کنیسه و کلیسا برای این سرزمین و از جمله نبود قبور را بپوشاند: نخست اعلام آدرس گورهای بزرگانی غیر قابل شناخت و بی مستندات و سپس بخشیدن عمر دراز به شیراز تا سعدی و حافظ بی سرپناه نمانند، هرچند همگی تصویر هوایی شیراز را در قریب 55 سال پیش شاهد شدیم که جز جالیزهایی برای سبزیجات و چند خانه پراکنده نداشت و نقشه ترسیمی از مساحت شیراز را از نظر گذراندیم که در مجموع کم تر از 2000 متر مربع بود.

«و نام کتاب اصل که عربی است شدالازار فی حط الاوزار نهاده تا موافق اسم کتاب باشد و مترجم این کتاب ملتمس الاحباء خالصا من الریاء نام کتاب فارسی کرد و از جهت رفیقی شفیق که در زیارت چهل مقام شیراز می رفت و التماس کرد که مزارات که پدر تو و شیخ ما نوشته است، از مطالعه آن عاجزیم اگر تو فارسی کنی تا ما و دیگران از آن بهره مند شویم شاید که منظور نظر اهل سعادت گردد و عندالله موجب رحمت و غفران و کرامت و امتنان شود و المأمور معذور لابد است کتاب هارا از مقدمه که اساس کلام و استنجاح مرام از وی محصل گردد انشاءالله تعالی و الله الموفق المعین». (عیسی بن جنید شیرازی، هزار مزار، ص 34)

چنین است گواهی روشنی از دوستان مترجم و شاگردان مولف اصلی کتاب که لامحاله باید از گروه عالمان و بالغان در سخن بوده باشند که در عین حال زبان عرب نمی دانند و ملتمس برگردان کتاب به زبان فارسی اند! چنان که در فوق می خوانیم، فرزند جنید شیرازی، مولف کتاب شد الازار به زبان عرب، تالیف پدر را بنا بر خواهش دوستان با نام ملتمس الاحباء به فارسی بر می گرداند تا مطالب آن برای دیگران قابل برداشت شود. حال باید سئوال کرد که جنید پدر با چه صلاح دید و نظرگاهی در مرکز فارس نشین ها، کتاب اش را به زبانی تالیف کرده که شاگردان اش نیز از خواندن آن عاجز بوده اند؟!

«اما بعد بدانک بعضی از برادران دینی مرا آگاه گردانیدند به یاد کردن اهل گور و رسیدن به سر رباط ها و زیارتگاه های شیراز. خدای او را به محبت صالحان برخوردار گرداناد پس از این آگاهی مرا گفت نام ایشان به حرمت می برند و صیت و آوازه ایشان به عزت می زنند که شیراز برج اولیاست و مکان شهداست و جای پرهیزگاران و محل و مقام عزیزان و پیران است و شهری است که در مسلمانی بنا کرده اند و هرگز به سبب بت پرستی پلید نشده است و مقصد عالمان و عبادتگاه پاکان گشته است و مسکن بزرگان و برگزیدگان است. بدان که شیراز را بر دیگر شهرها فضلی است و علماء شیراز و عباد آن بر بیش ترین علماء و فضلای دیگر افضلی است.
َمترجم کتاب می گوید ای جوینده نکات تحقیق و تصدیق و بیننده درجات توفیق اگر در آن حدیث که حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم در شأن سلمان فارسی، رضی الله عنه فرموده است تفکر و تأمل نمایی بر آن روایت که مشارالیه از قراء شیراز بوده تعظیم اهل شیراز بدانی و توقیر نیک زنان به نیک مردی به جای آری». (جنید شیرازی، هزار مزار، ص 30)

بدین ترتیب اتحادیه جاعلان تاریخ و فرهنگ برای ایرانیان این حکم را فراموش نمی کنند که در هر فرصت خواننده را به یاد سلمان فارسی بیاندازند.

«برای مزید اطلاع یادآور می شود که امروز تقریبا کلیه این خاکستان ها جز خاکستان درب سلم از بین رفته و از هر کدام جز چند مزاری باقی نیست. به طور قطع آن چند مزار نیز، در اثر کم اعتنایی و عدم توجه به زودی بی نشان می گردد چنان که امروز از خاکستان شیرویه اثری نیست و نگارنده هر قدر جست و جو کرد که محل آن را بیابد موفق نگردید و چند نفر از معمرین هم که نشانه هایی دادند چون گفتارشان با هم مطابقت نداشت همچنان محل قبرستان در پرده اختفا باقی ماند. از قبرستان خفیف تنها مزاری که باقی مانده همان مزار شیخ کبیر ابوعبدالله خفیف است که به سعی انجمن آثار ملی بقعه و فضایی مناسب برای وی ایجاد شده است». (جنید شیرازی، هزار مزار، مقدمه مصحح، ص 11)

این هم اعلام ابطال کتابی از سوی مصحح آن. اگر بنا بر این اعتراف، سایه ای از قبور دایری در هفت منطقه شیراز هویدا نیست پس چه گونه می توان بر بقایا و وجود و حضور تاریخی و شرح حال بیش از سیصد شیخ و سردار و سلطان و محل مدفن آن ها محققانه شهادت داد؟!

«خاورشناس نامی آلمانی کارل برکلمان در کتاب تاریخ ادبیات عرب می نویسد: «معین (نجم) الدین ابوالقاسم محمود بن محمد جنید العمری الشیرازی متوفی در 791=1389: شدالازار فی حط الاوزار تراجم احوال سادات و علمای شیراز نسخه خطی موزه بریطانیا ضمیمه 677 و پسرش عیسی آن را به نام ملتمس الاحباء به فارسی ترجمه کرده که به نام هزار مزار معروف است، حاج خلیفه ج 4 ص 16 هزار و یک مزار می نویسد». مرحوم فرصت در این که خواسته است شیخ الاسلام صدر الدین جنید بن فضل الله مولف شرح احادیث نبوی و ذیل المعارف فی ترجمه العوارف متوفی در 791 و شیخ جنید ابوالقاسم شیرازی واعظ مولف مزارات شیراز را که گوید تا 800 و اندی زنده بوده دو تن بداند به خطا نرفته است و تردید نیست که دو تن در یک زمان در شیراز می زیسته اند و هر دو جنید نام داشته اند و پس از این خواهد آمد». (جنید شیرازی، هزار مزار، مقدمه مصحح، ص 14)
حالا مرتکب اصلی چنین جنایات فرهنگی شناخته می شود که مانند همیشه گویا از درز و پستویی کتابی بیرون کشیده تا مجموعه بسته بندی دروغ در موضوعات عمومی شرق میانه را محکم تر کند و مطلب زمانی مملو از شگفتی است که مختصر نگاهی به درون کتاب بیاندازیم.
«و روایت کرده اند از ضحاک که گفت هرکس که زیارت کند روز شنبه قبری را پیش از آفتاب برآمدن، آن میت بداند زیارت کردن وی. بدانک رای فقهای مسلمانان و فتوای اهل ایقان آن است که قبر میت را حرمتی است همچون حرمت صاحب قبر. پس اگر میت را علم و آگاهی نباشد به حال آن کس که زیارت وی می کند تعظیم قبر را فایده نباشد». (جنید شیرازی، هزار مزار، ص 47)
پس از این یادآوری و نصیحت دشوار برداشت است که جنیدها ما را به زیارت خفتگان در هفت خاکستان شیراز می برند.
«نوبت اول: شیخ کبیر و حوالی آن: بدانک تابع بدر منیر شیخ کبیر ابوعبدالله محمد بن خفیف اصل پدران او از شیراز است و مادر وی از نیشابور است و شیخ ابوالحسن دیلمی که مشیخه نوشته است در آن جا می آورد که شیخ کبیر شیخ المشایخ بود یعنی پیر پیران که شیخان پیر صفت مریدان بودند و هم او گفته که شیخ کبیر مقتدای عصر بود و اگرنه او بودی ما طلب فایده استعداد و رفعت و کرامات و درجه نمی کردیم زیرا که منت و لطف و کرم حق سبحانه و تعالی روزی ما گشت تا ما او را دریافتیم و جایگاه وی طلب کردیم و می گوید بدانک سن شیخ و کردار و حال و کارگزاری عصر وی و درایت عقل وی بود و شیخ کبیر خاتم صوفیان پیشینه بود و کارفرمای صوفیان بازمانده. یعنی به فرمان پیران گذشته مریدان را کار می فرمود». (جنید شیرازی، هزار مزار، ص 79)
ظاهرا و از آن که بیانیه بالا هنوز مقام والای شیخ کبیر را به خواننده ننموده، پس ضرورت دیده اند بر معجزات دیگر او دنباله زیر را بیافزایند.

«راوی گوید که شیخ کبیر در این حکایت چون به این سخن رسید که تو در خوابی و رحمت حق تعالی در خانه تو نزول کرده اضطراب کرده و بی هوش شده در کنار من افتاد دیدم که آب چشم شیخ در کف من روان شد و می چشیدم و بسی شیرین بود پس از این حکایت هیچ از شیخ نشنیدم و شیخ ابوالحسن دیلمی کتابی نوشته است در سیرت شیخ کبیر و آن کتاب غیرمشیخه است و در آن کرامات شیخ و کلمات و حکایات شیخ آورده است. مترجم کتاب می گوید بدانک در آخر هر مزاری مولف کتاب روح الله روحه بعد از سیرت و حکایت صورت و احوال صاحب مزار به ترتیب ذکر تاریخ وفات نیز کرده تا فایده آن بیش تر باشد پس بر این ترتیب وفات شیخ کبیر در شب سه شنبه بوده است از بیست و سوم ماه رمضان سنه احدی و سبعین و ثلثمائه الهجریه». (جنید شیرازی، هزار مزار، ص 87)

حالا که جزییات احوال شیخی از قرن چهارم هجری را از زبان شیخ دیگری در قرن هشتم هجری، چنان که با یکدیگر پالوده خورده باشند، شنیدیم می توان به فهرستی مراجعه داد که همسایگان در خاک خفته شیخ کبیر را معرفی می کند که جز نام ندارند.

«شیخ احمد کبیر، شیخ احمد صغیر، شیخ عبدالسلام، شیخ ابوعلی حسین بن محمد بن احمد بازیار، شیخ ابوعمرم اصطخری، شیخ ابوحیان علی بن احمد صوفی، شیخ عماد الدین ابوطاهر عبدالسلام بن محمود بن محمد الحنفی، شیخ معین الدین ابوذر جنید کثکی صدیقی صوفی، شیخ روح الدین عبدالله کثکی صدیقی،مولانا سعید الدین بلیانی کازرونی، شیخ ابوشجاع، شیخ منصور، شیخ صدر الدینمحمد کارتانی، مولانا نجم الدین خباز، مولانا افتخارالدین دامغانی، امام ضیاءالدین مسعود شیرازی، امام ناصرالدین محمود بن مسعود، خواجه عزالدین افضل، شیخ عبدالله علم دار، شیخ فخرالدین احمد بدل، شیخ بهاءالدین احمد بدل، شیخ توران بن عبدالله ترک، شیخ تاج الدین بهرام، سید مرتضی واعظ، مولانا معین الدین، شیخ سراج الدین یعقوب بن محمد فیروزآبادی، مولانا نوالدین خراسانی، شیخ ابوبکر علاف، شیخ حسن کیا، شیخ بهاءالدین محمد، شیخ محمد باکالنجار، شیخ موید بن محمد، مولانا قوام الدین بن عبدالله فقیه نجم، شیخ رکن الدین، شیخ جلال الدین ابولمفاخر مسعود بن مظفر بن محمد شیرازی، شیخ شرف الدین علی بن مسعود الشیرازی، شیخ عضدالدین عبدالکریم بن مسعود، شیخ علی لبان، شیخ جلال الدین محمد سرده».
ملاخظه فرمودید؟ اگر هر یک از این اسامی بی نشان را، فی المثل شیخ عضدالدین عبد الکریم بن مسعود را شیخ عضدالدین مسعود بن عبدالکریم بخوانید، آب از اب نخواهید جنبید و اگر حوصله کنید و بر فهرست هر یک از مجموع خفتگان در خاکدان های شیراز به همین شیوه جنید پنجاه نام دیگر اضافه کنید، مطمئنا دچار تنگی جا نخواهید شد.
«نوبت دوم: گورستان باهلیه و حوالی آن:بدان که باهل منسوب است به محله و مقبره که مشهور است در افواه اما مقبره باهلیه معین در مزارات که نوشته اند ذکر او مخصوص نکرده اند و شهرت آن محله به گورستان باهلیه است و شک نیست که شیخ فاضلی بوده است از متقدمان و تاریخ وی مقدم است بر تاریخ شیخ کبیر. در گوری از گورهای آن گورستان از طرف صبوی بر کناره نشان قبر شیخ باهلی می دهند رحمه الله علیه.
حالا به شرح حال یکی دو خفته در گورستان باهلیه سر بزنیم که جنیدها گرچه خود نمی دانستند باهلیه نام چیست اما ظاهرا از شرح احوال تک تک خفتگان در ان زمین فاقد نمایه و نشان باخبرند.
«استاد سیبویه نحوی رحمت الله علیه: کنیت وی ابوبشر است و آن اعرف است و گفته اند کنیت سیبویه ابوالحسن است و نام او عمرو بن عثمان بن قنبر و مولی ابوالحارث بن کعب است و شیخ ابوطاهر محمد بن یعقوب فیروزآبادی در کتاب لغت آورده است که سیبویه مبارک پسری باشد و سیبویه به فارسی بوی سیب باشد و بدان که سیبویه علم نحو را از خلیل فراگرفت و دیگر از عمروبن یونس و غیر او و لغت از اخفش فراگرفت. بعد از آن کتابی بنوشت که در آفاق نزد ادیبان به اتفاق، عمل بر آن است و می گویند که سیبویه جامع علم ادبیات بود و عربیات محکم کرده پس آن را بسط داد و حاشیه بنوشت بر کلام خلیل و قول و نسبت به خود کرد و روایت کرده اند از محمد بن جعفر تمیمی که سیبویه روزی در اوایل حال در صحبت فقها و اهل حدیث این می خواند که لیس ابا الدرداء بخواند و حماد حاضر بود و بشنید پس ظن کرد و گفت غلط کردی سیبویه چون بشنید غیرت برد و ملازم خلیل شد و علم نحو بر او بخواند. سیبویه از بیضاء شیراز بود متوفی شد در سال صد و هشتادم از هجرت. بر قول قاضی جمال الدین که گفته است در شرح مفصل که قبر سیبویه در شیراز است در مقبره باهلیه نزدیک دروازه کازرون و بر قبر وی نوشته سیبویه ولی ما معین وقوف نیافتیم بر قبر وی. مترجم کتاب رحمه الله علیه می فرماید. در آن ساعت که این سطور نوشتم عزیزی بیامد و نظر کرد و خواند و گفت جماعتی از طلبه می روند و زیارت سیبویه می کنند و مشهور شده است که سینه بر قبر وی می مالند تا نحوی شوند و مجرب است رحمه الله علیه». (جنید شیرازی، هزار مزار، ص 137)
باید این همه گفتار جزء به جزء درباره شیخی از قرن دوم هجری، که منبع دانایی در ادب عرب گفته اند را بپذیریم بی آن که بر سازندگان این سیبویه، که به شیراز صاحب قبر تازه ای در اواخر دوران پهلوی دوم، آن هم نه در محله باهلیه که هیچ کس از چند و چون آن آگهی ندارد سئوال دهیم که این تحفه روزگار در قرن دوم هجری با چه خط و به کمک چه ابزار و بر چه موادی کتاب می نوشته و قطعه ای از مسودات او را از کجا سراغ بگیریم؟! پس به شمارش همسایگان در خاک مانده او بپردازم.
«شیخ ابوعبدالله محمد مقاریضی، شیخ ابوشجاع صاحب مقاریضی، شیخ ابوبکر احمد سلمه، شیخ ابوعبدالله حسین بن اسحق بیطار، شیخ حیدر صوفی، شیخ زین الدین ابوسعد صالح کازرونی، شیخ ابوالحسن علی بن عبدالله رومی، مولانا نجم الدین محمود کازرونی، خواجه احمد خاصه، زاهد عفیف الدین یعقوب، شیخ ابوالعلا، قفصی، شیخ شمس الدین محمد صادق، شیخ فخرالدین احمد صادق، مولانا شمس الدین محمد حکیم، شاه منذر ولی، سیده مادر عبدالله یعنی بی بی دختران، شیخ ابومحمد بن حسن بن حسین بن خشنام، شیخ عبدالله ازرقانی، شیخ قره الدین علی، شیخ جمال الدین محمد بن ابابکر کسائی، فقیه شمس الدین محمد کازرونی، مولانا روح الدین محمد بن ابی بکر بلدی، شیخ ناصرالدین عمر کبری، شیخ کاوس بن عبدالله، شیخ ابومحمد بن عبدالله بن علی، امیر رکن الدین عبدالله احمد واعظ پسر امیر اصیل الدین عبدالله، امیر سیف الدین یوسف بن عبدالله، شیخ زین الدین محمد کسائی، شیخ یوسف جویمی، شیخ زیدان بن عثمان، شیخ زین الدین علی کلاه.
اگر در خاکدان مختصری به شیراز 700 سال پیش این همه شیخ به خاک خفته اند پس چه تعداد غیر شیخ در ُآن مختصر زمین دفن بوده اند و مگر شیرازی که می گویند در زمان کریم خان مجهول از زمین برآمده به عهدی که جنیدها می گویند چه اندازه اهل زندگانی داشته و از آن که این پسر و پدر در سراسر هفت قبرستانی که معرف شده اند تنها جسد شیوخ را برمی شمرند پس محتمل است که مردم عادی شیراز یا در آن زمان نمی مرده، یا صلاحیت یاد کردن نداشته و یا درست گفته اند که برای خوراک پرندگان مصرف می شده اند. حال باید به آن تعارف آداب زیارت اهل قبور مراجعه کرد که گویا اختصاص به شیوخ داشته است.
«نوبت سوم: گورستان سلم و حوالی آن: شیخ سلم بن عبدالله صوفی: از اکابر متقدمان است و از مشاهیر مشایخ صوفیه و در فارس ثابت قدم بود و در معرفت راسخ گشته. دیلمی به اسناد خود روایت می کند از شیخ کبیر که او از زکریا بن سلم روایت می کند و او روایت از شیخ سلم می کند که گفت پیری چند روز با من مصاحب بود و نماز با هم می گزاردیم روزی با من گفت می خواهی که خضر علیه السلام را به ببینی گفتم بلی گفت برخیز و با هیچ کس مگوی با هیچ کس نگفتم و از مسجد بیرون رفتیم و به شهری در شدیم که هیچ سور و دروازه نداشت. دیگر به صحرایی رسیدیم فراخ و روشن و خیمه ای بود پیر گفت چون در این خیمه درآئیم باید که هیچ نگویی پس در آن خیمه درآمدیم. پیری نشسته بود در غایت روشنی و نیکویی. سلام کردیم و جواب داد بعد از آن پرسید که این شخص کیست پیر گفت مردی صالح است گفت این مرد به خانه حاکمان می رود گفت بلی فرمود که از میراث پدر چیزی مانده است به وی پیر همصحبت من گفت بلی. در این سخن بودم که نه پیر دیدم و نه خیمه بعد از آن ده روز در آن جا بماندم و در صحرا می گشتم و هیچ کس ندیدم و بازگشتم به مقام خویش رحمه الله علیه». (جنید شیرازی، هزار مزار، ص 175)
این یکی که از اکابر متقدمان لقب گرفته، ظاهرا در بیابانی به دیدار پیری شتافته با این کرامت که به دنبال دریافت سئوال غیب می شده است.

«مولانا علاءالدین محمدبن سعدالدین محمود الفارسی: عالمی فاضل کامل بود و جامع علوم بود در دین و قضا می کرد در میان خلق چند سال و درس در مسجد جامع عتیق می گفت و تصنیف کرده است در تفسیر کلام الله کتابی بزرگ که در آن اقوال مفسران جمع کرده است و نام آن مختار کتب اخیار نهاده است و نیکو محاوره بود و بیانی لطیف داشت و او را نکته ها و مسئله ها و فن ها بود که ورزیده داشت و استادان بزرگ داشت و او را نظمی روشن و نثری بلیغ بود و گاه گاه جماعت فضلا به صحبت او مشرف می گشتند و فیض می گرفتند وفات او در سال هفتصد و چیزی بود از هجرت و قبر او در بالای مقبره استاد فخرالدین است رحمت الله علیه». (جنید شیرازی، هزار مزار، ص 190)

جالب است بدانیم که وفات جنید پدر نیز در همان هفتصد و چیزی بوده، که لابد است گورستان سلم به زمان مولف دایر و شاید هم جنید خود ناظر به خاک سپردن این یکی بوده است.

«شیخ مومل بن محمد جصاص، شیخ ابوالسائب، شیخ ابومبارک عبدالعزیز بن محمد بن منصور، شیخ ابوطاهر محمد بن ابی نصر شیرازی، شیخ احمد بن یحیی، شیخ بهاءالدین بن عمر شلکو، حاجی ابراهیم خنجی، شیخ سعدالدین محمد بن محمد صالحانی، شیخ شهاب الدین ابوبکر محمد بیضایی، شیخ نجم الدین عبدالرحمن بیضاوی، شیخ موفق الدین، شیخ احمد شهره، استاد فخرالدین احمد بن محمود، استاد بهاءالدین محمد خوارزمی، مولانا علاءالدین محمد بن سعدالدین محمود الفارسی، شیخ مجدالدین محمد سودانی، شیخ نصره الدین علی بن جعفر حسنی، خواجه سعد الدین یحیی صالحانی، شیخ حسین منقی، شیخ ابوالحسن کردویه، شیخ ابوالقاسم سروستانی، شیخ محمد بن عبدالعزیز اسکندری، شیخ ابراهیم بن داود، شیخ حسن تنککی، شیخ جمال الدین فسائی، شیخ ابوعبدالله بابوئی.

این درست است که جنیدها تنها به قبور بزرگان مدفون به شیراز می پردازند، اما بپرسیم با کدام نشانه و با مراجعه به کدام منابع این همه شیخ را صاحب چنین انبان فضائل تشخیص داده اند؟! (ادامه دارد)

 

 

  

 

 

 

 

آمون : لینک مستقیم یادداشت در وبلاگ آقای ناصر پورپیرار :  

 

http://naryna.blogsky.com/1391/09/26/post-115/

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد