ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

هولوکاست و نسل کشی ایرانیان بدست بریتانیا؛قحطی بزرگ- محمدقلی مجد

 

توضیح ضروری: یادداشت زیر، فقط یکی از مقالات آقای پورپیرار است که نگاه کوتاهی به این کتاب داشته است و منظور، نقد کامل نبوده است. درانتها نیز، لینک هولوکاست واقعی، پوریم، موجود است.

 

 

 

ایران شناسی بدون دروغ، 151


 آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریم
مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۱۵۱

 

  کتابی را «موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی» با نام «قحطی بزرگ»، کار آقای محمد قلی مجد، پس از شبه رونمایی های مد شده جدید، منتشر کرده است، که این جا و آن جا، کسانی با زبانی غیر معمول و مشکوک، آن را ستوده اند.

«مقایسه جمعیت ایران در ۱۹۱۴ و ۱۹۱۹ (۱۲۹۳ و ۱۲۹۹ هجری شمسی) نشان می دهد که حدود ده میلیون نفر در اثر قحطی و بیماری از بین رفته اند. در این فصل، نخست شواهد مربوط به جمعیت ایران در ۱۹۱۴ بررسی می شود، و نشان داده خواهد شد که بر خلاف ادعاهای برخی نویسندگان روس در قبل از جنگ جهانی اول و نیز برخی آثار انگلیسی در دهه های ۱۹۶۰و ۱۹۷۰ مبنی بر این که جمعیت ایران ، پیش از جنگ جهانی اول، تنها ۱۰ میلیون نفر بوده، جمعیت واقعی ایران در ۱۹۱۴ دست کم ۲۰ میلیون نفر بوده است، اما تا ۱۹۱۹ به ۱۱ میلیون نفر کاهش یافته است. چهل سال طول کشید تا ایران بتواند به جمعیت خود در ۱۹۱۴ برسد، و تا ۱۹۵۶ جمعیت ایران به ۲۰ میلیون نفر نرسید. با اطمینان می توان گفت، قحطی ۱۹۱۹-۱۹۱۹، بزرگ ترین فاجعه تاریخ ایران و شاید بدترین قتل عام قرن بیستم محسوب می شود». (محمد قلی مجد، قحطی بزرگ، ص ۸۵)

سخن اصلی کتاب و مولف آن، بیان وقوع قتل عامی بزرگ، بر اثر کمبود خوار و بار، در وسعتی است که گویا به فاصله دو سال، ۱۹۱۷- ۱۹۱۹میلادی، نیمی از جمعیت ایران، یعنی ده میلیون نفر را تلف کرده است! مجد ادعای اش را بر پایه این فرض قرار می دهد که جمعیت بیست میلیونی ایران در سال ۱۹۱۴، به ده میلیون در سال ۱۹۱۹میلادی تقلیل یافته است! آمار و قرائن و گفته ها و نوشته های متفرقه، تعداد نفوس در سال ۱۹۱۹، یعنی ده میلیون نفر را تایید می کند، ولی ببینیم مدارک و مستندات مجد، علی رغم اطلاعات منکر دیگر، از چه قماشی است و چه گونه جمعیت بیست میلیونی ایران، در سال ۱۹۱۴ میلادی را ثابت می کند؟!

«جمعیت ایران در سال ۱۹۱۴: پیش از جنگ جهانی اول، برای مقام های آمریکایی در ایران روشن بود که روس ها و انگلیسی ها آشکارا تلاش می کردند تا جمعیت ایران را خلاف واقع کم تر از آن چه بود ارائه کنند. دبلیو مورگان شوستر مدیر کل مالیه ایران، درباره جمعیت ایران در آغاز قرن بیستم چنین اظهار نظر می کند: «درباره جمعیت ایران به شکلی منحصر به فرد، خلاف واقع اظهار نظر شده است، به نظر می رسد این به اصطلاح سرشماری شصت سال پیش اساس آماری است که در برخی کتب ارائه شده و عموما هم از سوی خارجیان پذیرفته شده است. واقع آن است که از آن موقع تا کنون هیچ سرشماری دیگری انجام نشده است. اما اروپاییانی که با اوضاع آشنایی دارند تخمین می زنند کل جمعیت حدود ۱۳.۰۰۰.۰۰۰تا ۱۵.۰۰۰.۰۰۰ نفر باشد. جمعیت تهران طی چهل سال گذشته از ۱۰۰.۰۰۰ به ۳۵۰.۰۰۰ نفر افزایش یافته است. از روی نتایج انتخابات تهران در پاییز ۱۹۱۷می توان نشان داد، اعداد ارائه شده شوشتر درباره جمعیت تهران درست است. در انتخابات دوره چهارم مجلس در تهران در ۱۹۱۷، ۷۵.۰۰۰ رای در تهران و روستاهای اطراف اخذ شده است. آن گونه که روزنامه ایران گزارش کرده، دوازده نماینده انتخاب شده ۵۵.۱۳۱ رای به دست آورده اند. با توجه به این که تنها مردان بالای ۲۱ سال می توانستند رای بدهند و نظر به این که نفرات یک خانواده به طور متوسط شش نفر بوده، جمعیت تهران و حومه آن در ۱۹۱۷ به آسانی می توانسته به ۵۰۰.۰۰۰ رسیده باشد که منطبق با نظر شوشتر است. علاوه بر این، برآورد شوستر از جمعیت ایران، یعنی ۱۳.۰۰۰.۰۰۰ تا ۱۵.۰۰۰.۰۰۰ نفر در سال ۱۹۰۰، موید نظر راسل، وزیر مختار بریتانیا در ایران، در چند جای مختلف است که جمعیت ایران را در ۱۹۱۴، ۲۰.۰۰۰.۰۰۰ نفر آورده است. برای مثال راسل در گزارشی درباره روابط ایران و روسیه، ۱۱ مارس ۱۹۱۴، چنین می نویسد: «ایران به وسعت اتریش، آلمان و فرانسه و جمعیت آن، ۲۰.۰۰۰.۰۰۰ نفر است». راسل در گزارشی به تاریخ ۱۴ ژوئن ۱۹۱۴درباره نتایج چشم گیر آرای انتخابات مجلس به «اهمیت مبارزه انقلابی کنونی ۲۰.۰۰۰.۰۰۰ آریایی ایران» اشاره می کند. همان طور که در ادامه آمده، عدد ۲۰.۰۰۰.۰۰۰ راسل با توجه به کل جمعیت شهری ایران و نسبت کم جمعیت شهری ایران تایید می شود». (محمد قلی مجد، قحطی بزرگ، ص ۸۶)

کسب هرگونه معرفت مایه دار از مندرجات درهم بالا ناممکن است و نمی دانیم هفتاد و پنج هزار رای در انتخابات تهران و متوسط ۶ نفری جمعیت خانواده چه ارتباطی با بیست میلیون جمعیت کشور در سال ۱۹۱۴ دارد و چه گونه آن را اثبات می کند؟ چنان که می دانیم سال ۱۹۱۷با دوران فترت مجلس سوم و نه چهارم موافق است. بدین ترتیب داشته های مجد در اثبات جمعیت بیست میلیونی ایران در سال ۱۹۱۴میلادی، منحصر به همین گفته های بی ترتیب و در اصطلاح اهل تحقیق تربیت ناشده است، متکی بر تخمین «اروپاییانی که با اوضاع آشنایی دارند» و خیال های شوستر و راسل!!! بی تردید چنین روزن بسته ای برای ورود به مدخل کلانی چون قتل عام ده میلیون نفر، بر اثر گرسنگی، فقط در فاصله ی دو سال، تنها با فرو بردن سر انگشتی درون آن، مسدود می شود.  

«در این برهه، انگلیسی ها کشور را اشغال کردند، و درست در همین زمان بود که ایران به بزرگ ترین فاجعه تاریخ خود یعنی قحطی ۱۹۱۹- ۱۹۱۷ دچار شد. همان طور که خواهیم دید، حدود ۸ تا ۱۰ میلیون نفر ـ حدود نیمی از جمعیت کشور در آن زمان ـ در این قحطی تلف شدند. ایران، هنگامی بزرگ ترین فاجعه را تحمل می کرد که در اشغال نظامی انگلیسی بود». (محمد قلی مجد، قحطی بزرگ، ص ۱۷)

مجد صریحا و یا به اشاره، مصرّ است دولت انگلستان را مسئول این قتل عام بگوید و همانند نقل فوق، پیاپی و مکرر مدعی می شود که در آن سال ها سراسر ایران در اشغال نظامی انگلیس بوده است؟! در ایام مورد ادعای او، که با جنگ جهانی اول و اواخر سلطنت احمد شاه قاجار مقارن است، ایران از سویی در استقلال کامل، دارای دربار، نخست وزیر و هیئت دولت مستقر و مجلس بوده و از دیگر سو کانون های مقاومت انقلابی عدالت خواه و استقلال طلب قدرتمند، در نقاط حساس آن، چون کردستان و آذربایجان و گیلان و خراسان و خطه ی جنوب می جوشیده است.

«در واقع به نظر می رسد، عدد ۲۰.۰۰۰.۰۰۰ با احتیاط بسیار و دست کم در نظر گرفته شده است. با یک برآورد سرانگشتی می توان گفت، جمعیت شهر نشین ایران در ۱۹۱۴ دست کم ۲.۵ میلیون نفر بوده است. بر اساس یک پژوهش تازه، حداکثر ۱۲٪ جمعیت در مناطق شهری می زیسته اند. در نتیجه جمعیت ایران در ۱۹۱۴ دست کم ۲۱.۰۰۰.۰۰۰ نفر بوده که موید نظر راسل در چند جای مختلف است. بنا بر این نظر راسل مبنی بر این که جمعیت ایران در ۱۹۱۴، ۲۰ میلیون نفر بوده درست به نظر می رسد.... سوبوتسینسکی می نویسد: در ۱۹۱۰ یکصد شهر کوچک و مرکز شهری در ایران وجود داشته که بزرگ ترین آن ها تهران و تبریز بوده اند. وی جمعیت بیست شهر بزرگ را ۱.۲۸ میلیون نفر اعلام می کند. او می نویسد: نسبت جمعیت شهری حداکثر ۱۲ درصد بوده و چندین دلیل برای این نسبت کم ارایه می دهد: «در ایران کارخانه ای وجود ندارد که باعث تمرکز شهرها شود و برای جمعیت شهری ایجاد درآمد کند و موجب تجمع ساکنان در شهرها گردد. به علاوه، شهرهای ایران دارای خدمات و جذابیت یا هرگونه امتیازی نسبت به روستاها نیستند. همچنین در ایران عامل قدرتمند رشد در شهرهای اروپا، یعنی بانک ها و وام های شان در عرصه املاک شهری، وجود ندارد. دست آخر آن که: برای ایران هنوز وقت آن فرا نرسیده که در روستاها، به لطف استفاده از پیشرفت های صنعتی گوناگون، نیروی کار کم تری برای تولید غذا مورد نیاز باشد. بنابراین، زمانی که در چندین کشور یک چهارم جمعیت در شهرها متمرکز شده، در ایران جمعیت شهر نشین به ۱۲ درصد کل جمعیت نمی رسد». با این همه، او با سقوط در ورطه بی منطقی، نتیجه می گیرد که جمعیت ایران در ۱۹۱۰، ده میلیون نفر بوده است». (محمد قلی مجد، قحطی بزرگ، ص ۸۷)

مجد قحطی بزرگ ایران را ناشی از قهر طبیعت و نباریدن باران نمی داند و نمی نویسد که خشک سالی سراسری و نایابی قوت و غله، بر اثر سوختن مزارع از بی آبی، موجب کشتار کلان در میان گرسنگان شهر و روستا شده است، هرچند که هفت سال بی آبی محض نیز نتایج و قرائن مورد ادعای او را به بار نمی آورد، زیرا آدمی زاده عاقبت اندیش است و روش های زیستن و رعایت بقا در هر شرایطی را می داند. او خرید های کلان ارتش انگلستان از انبارهای غله بازاریان را موجب کمبود مواد غذایی و بروز قحطی می گوید که ظاهرا و سرانجام نیمی از جمعیت کشور را، در فاصله اندک دو سال، به ورطه ی مرگ از گرسنگی روانه کرده است!!! 

«مهم ترین سند درباره خرید غله توسط انگلیس ها، گزارش ادیسون ئی. ساوثرد ـ کنسول ویژه آمریکا در ایران ـ است. در این گزارش، ساوثرد افشا می کند که ماموریت خرید مواد غذایی در غرب ایران به «اداره منابع محلی بین النهرین» واگذار شده بود. این اداره ستادهایی در بغداد داشت که شمار کارکنان آن کم تر از دو هزار تن نبود. زمانی که ژنرال دیکسون، رئیس اداره منابع محلی بین النهرین، به ایران آمده بود، ساوثرد در گفت و گو با او دریافت که خرید غله ایران توسط انگلیسی ها در آن روزها بالغ بر پانصد هزار تن بوده است. ایران در آن زمان دچار قطحی بود». (محمد قلی مجد، قحطی بزرگ، ص ۲۴)

مهم ترین سند مجد در این قسمت هم، فقط گزارش کنسول آمریکا در ایران است که صحت آن قابل اثبات نیست و می تواند کاملا بی اساس فرض شود. مسلّما در سرزمینی که بازار آن درخواست خرید پانصد هزار تن غله ی ارتش انگلیس را تامین می کند، گفت و گو از قحط سالی شبیه مسخرگی است، زیرا بدون شک بازاریان ایران پیوسته چنان حسابگر بوده اند که بدانند بیش ترین درآمد فروش، آن هم در شرایط ویژه را، از خرده فروشی های حریص داخلی به دست خواهند آورد و اگر فرض را بر صحت فروش چنین رقمی به ارتش انگلستان بگذاریم، پس طبیعی است که باید چند برابر آن را برای سود بیش تر به خریداران انگلیسی عرضه نکرده باشند. به طور معمول در اوضاع و احوال جنگ، به خصوص جنگ های جهانی، که پای ارتش های بزرگ را به کشورهای دیگر باز می کند، پیوسته تغذیه ی نیروی بیگانه به بومیان تحمیل شده است، اما از این که نفرات این گونه ارتش ها نسبت به ساکنان محلی بسیار ناچیز است، سبب بروز قحطی عمومی نمی شود. چنان که در جنگ جهانی دوم نیز چنین کمبود آذوقه ای در ایران پدیدار شد و نان و قند و شکر کم یاب بود. در آن زمان نیز دولت آرد را با سبوس مخلوط کرد و در شهرها با نام «نان سیلو» فروخت و برای قند و شکر کوپن سهمیه بندی مخصوص تهیه کرد، هرچند در همان زمان نان سفید برشته سنگگ و کله قندهای بلژیکی در دکان ها برای خریداران صاحب مکنت فراوان بود و کسی هم برای آن موقعیت ارزاق ایران، در جنگ جهانی دوم، آمار کشتار ده میلیونی ناشی از قحطی نساخت، چنان که کوچک ترین اثری از قتل عام مورد ادعای مجد، به زمان جنگ جهانی اول، در هیچ سند ملی و بین المللی منعکس نیست. 

«متاسفانه رنج مردم در بسیاری از نقاط در اثر احتکار غله از سوی تجار ثروتمند که می خواستند آن را با سود کلان به نیروهای انگلیسی بفروشند، شدت یافته است. حضور نیروهای انگلیسی تبدیل به بهانه ای برای دشمنان آن ها شده است تا با تمسک به آن، قیمت بالای غله را برای مردم توجیه کنند، مردمی که می شنوند این گرانی و کمبود به خاطر خرید غله برای تغذیه نیروهای انگلیسی به وجود آمده است. خوش بختانه برداشت امسال نه تنها در ایران که در بین النهرین نیز که مساحت بسیار زیادی با نظارت مقامات انگلیسی زیر کشت رفته، بسیار خوب بوده است. انتظار می رود محصول آن جا برای تغذیه کل نیروهای بین النهرین ـ که شمار آن ها چهار صد هزار نفر است ـ کافی باشد و مازاد آن هم صادر شود و بخشی هم برای امداد و کمک رسانی در غرب ایران به کار رود». (محمد قلی مجد، قحطی بزرگ، ص ۱۳۱)

بر این اساس شمار تمام سربازان انگلیس در منطقه ی بین النهرین و ایران، فقط چهارصد هزار نفر بوده است، که تغذیه ی آن ها از مازاد تولید بومی منطقه مشکلی نمی آفریده و شاید فقط موجب بالا رفتن قیمت ها می شده است. دقت در مطالب مندرج در نقل زیر، به طور کامل تصورات مجد درباره ی این قتل عام ناشی از قحطی را ابطال می کند:  

«در ۱۶ ژوییه ۱۹۱۸، ساوثرد درباره گسترش نیروهای انگلیسی در ایران تلگراف می زند: شمار نیروهایی که خواهند آمد، به خاطر ترابری ناکافی برای حمل غذا از بغداد محدود شده است. به سبب قحطی در ایران در طول سال گذشته، بدون ایجاد محرومیت برای مردم منطقه، نمی توان در محل غذا تهیه کرد و این کاری است که دولت انگلستان به طور خاص علاقمند به جلوگیری از آن است. محصول سال جاری خوب است اما پیش بینی نمی شود که برای برآوردن نیازهای ایرانیان کافی باشد». پیرو تلگرام ۵ بعد از ظهر ۱۶ ژوئیه، نظر انگلیسی ها با توجه به محصول خوب از برنامه اولیه تغییر کرده و در حال عقد قرارداد برای تامین غله نیروهای نظامی هستند. این کار باعث بالا رفتن قیمت ها می شود، اما انتظار نمی رود تاثیر قابل توجهی بر تامین غذای محلی داشته باشد». (محمد قلی مجد، قحطی بزرگ، ص ۱۳۴)

بنا بر این، اگر کتاب مجد بر این گونه نقل های آدم های دست چندم استوار است، پس چنان که می خوانیم، نه فقط دولت انگلستان علاقه نداشته است که خرید مایحتاج عمومی موجب ایجاد محرومیت برای مردم منطقه شود، بل آن میزان خرید نیز به طور اصولی تاثیر چندانی بر تامین غذای محلی نداشته و موجب بروز چنان قحطی نمی شده که ده میلیون نفر را روانه ی قبرستان کند! 

«واکنش دولت ایران به بحران مواد غذایی، تفتیش ارزاق بود. این اقدام نه تنها بی تاثیر، بل که بی شک مضر بود. یک جنبه ی بسیار جالب این اقدام تغییر جهت انگشت اتهام به سوی تولید کنندگان ارزاق داخلی و در نتیجه برداشته شدن انگشت اتهام از دوش انگلیسی ها بود. در ۱۳ سپتامبر سال ۱۹۱۸، کالدول در تلگرامی چنین می نویسد: « از سوی مامور بلژیکی گمرکات تفتیش ارزاق در ایران برقرار شده است. او همچنین می افزاید : «صادرات غله، گاو، گوسفند و غیره از ایران ممنوع است». بدین ترتیب روشن می شود که «تفتیش ارزاق» در ایران تنها منحصر به ولایت تهران بوده است. کالدول این گونه گزارش می کند: «مفتخرا به پیوست یک نسخه از ترجمه یادداشت شماره ۳۹،۲۲۳ وزارت خارجه را به تاریخ بیست و سوم که دربردارنده ی مقررات منتشر شده از سوی آقای مولیتور، مفتش ارزاق درباره ی نحوه ی خرید و جا به جایی غله در ولایت تهران است، ارسال می دارم». این اعلامیه که به امضای لامبرت مولیتور، مفتش ارزاق و بازرس ذخایر سلطنتی رسیده است و تاریخ ۶ اکتبر ۱۹۱۸ (۱۳ میزان ۱۳۳۶) را بر خود دارد، شامل مقررات زیر است:
در اجرای تصمیم هیات وزیران، در چهاردهم ذی الحجه ۱۳۳۶ (۲۱ سپتامبر ۱۹۱۸) به شماره ۱۱۲۷ که در روزنامه «ایران» به چاپ رسید، مفتش ارزاق موارد زیر را اعلام می کند:
۱. دولت تمام محصول گندم ولایت تهران، به استثناء بذر و ذخیره سالانه زارعان و مالکان را برای استفاده در پایتخت در اختیار می گیرد.
۲. حمل گندم از تهران و حوالی آن شدیدا ممنوع است.
۳. خرید و فروش تجاری گندم مجاز نیست.
۴. فقط دولت می تواند گندم بخرد.۵. کسانی که مانع اجرای اقدامات مفتش ارزاق گردند و از مقررات مربوط به ارزاق تبعیت نکنند، بنا به احکام جداگانه ای که از سوی کابینه صادر می شود، مجازات خواهند شد... همان طور که در اعلامیه قبلی ذکر شده است، اگر کسی سعی کند از ولایت تهران گندم و جو خارج کند، در صورتی که آن گندم و جو مربوط به ولایت تهران باشد، ضبط خواهد شد. به این منظور نیروی مخصوصی برای جلوگیری از خروج گندم و جو از ولایت تهران تدارک شده است». (محمد قلی مجد، قحطی بزرگ، ص ۱۶۰)

چند مطلب از این اعلامیه ی دولت ایران در سال ۱۹۱۸ میلادی قابل برداشت است: نخست در کشوری به قول مجد کاملا اشغال شده، دولت برای اتخاذ چنین تصمیمات و صدور این گونه بیانیه ها، استقلال و اختیار ندارد. دوم تمام این محدودیت ها فقط شامل شهر بزرگ تهران بوده و سوم این که اگر خرید اجباری گندم از زارعین و زمین داران، قید تفکیک سهم خوراک خانواده و میزان مورد نیاز برای بذر سال بعد را، برقرار و موجه دانسته و به طور سنتی هم هیچ زارعی به هیچ بهایی، خوراک سال خانواده و ذخیره ی بذر کشت سال بعد خود را به کسی نمی فروشد، و اگر بنا بر آمارهای مورد تایید مجد، در زمان مورد ادعای او ۸۸ درصد نفوس ایران ساکن دهات و در زمره ی زارعان بوده اند، حتی اگر کثرت نفوس مردم ایران در سال ۱۹۱۴ را، تنها به میل و اراده ی مجد، بیست میلیون نفر بیانگاریم، پس هفده میلیون و ششصد هزار نفر آنان، یعنی خانوارهای زارع، گندم و نان سالانه را در کنار شیر و گوشت و ماست و پنیر و تخم مرغ، ذخیره داشته اند و هیچ گونه قحطی قادر به کشتار در میان آنان نبوده است و ناگفته پیداست که انواع دیگری از قحطی نیز نمی توانسته است در میان دو میلیون و چهارصد هزار نفوس شهری باقی مانده، جان ده میلیون نفر را بگیرد!!!

مورخ معتقد است بهانه تراشی برای علت کمبود جمعیت در ایران، پیوسته گره کوری باز نشدنی برای سازندگان و جاعلان تاریخ ایران بوده و چنین که پیداست کتاب به راستی غیر مستند و بل کودکانه ی قحطی بزرگ، پس از اتهام های وارد شده بر اسکندر و عرب و مغول، در کار برپا کردن چهارمین کشتاری است که برای توجیه بی جمعیتی ایران، پس از قتل عام واقعی پوریم، تدارک دیده اند!!! (ادامه دارد) 

 

 

 

آمون : این یادداشت، بخشی از مجموعه مقالات ایران شناسی آقای ناصر پورپیرار است. لینک اصلی در سایت مرجع بدین قرار است: 

 

http://w3.naria.ir/view/1.aspx?id=490

 

چند یادداشت مرتبط: 

 

 

  

 

 

نخستین و وسیع ترین هالوکاست تاریخ جهان و نسل کشی هخامنشیان-ایران 

  

   هواخوری13،هشت سال جنگ تحمیلی ایران و عراق،دفاع مقدس،امپریالیسم

  

در مورد دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران،جنبش سبز،کروبی

     

    متن از نوار پیاده شده توهین مدعیان ایرانشناسی؛مرکز گفتگوی تمدنها  

 

   تلاش برای انکار پوریم توسط رئیس جامعه یهودیان ایران؛فرزندان استر 

  

 فهرست ادله و اسناد وقوع رخداد پلید پوریم توسط یهودیان و اختفا آن 

 

 

 ░▒▓۩ خاکساری اساتید بین المللی و توحش مزدوران دست چندم ۩▓▒░ ©®  

  

نقد و بررسی کتاب «کورش کبیر» تالیف دکتر رضا شعبانی-دکتر آرش یزدی 

   

  خاطرات هاخام(خاخام)  یدیدیا شوفط(شوفیط)و فرقه سازی یهودیان آنوسی
  
    در مورد جهود آنوسی(یهودیان متظاهر به اسلام)و مارانوسی(به مسیحیت) 
   

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد