ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

دفاع در برابر اوباش مشهد در برابر حمله فیزیکی به آقای پورپیرار

در دفاع از پورپیرار

یکی از مراجعه کنندگان آشنای این وبلاگ، آقای ایمان صمیمی،در پاسخ گزارش نادرست و مغرضانه ی روزنامه همبستگی، از ماجرای لات بازی انجام شده در دانشگاه مشهد، اعتراضیه ای به آن روزنامه با نام مستعار سعید ایمانی فرستاده بود که با کمال حیرت در روز ۱۱/۳/۸۵ چاپ شد. ایشان اصرار داشتند متن آن اعتراضیه، با تغییراتی، در این وبلاگ نیز ثبت شود. با اندک احساس نارضامندی، و با این قید که بنا بر عادت ویرایش، من نیز کلماتی را تغییر داده ام، به اصرار ایشان تسلیم شدم و اینک متن نامه ی اعتراضیه ی ایشان به روزنامه ی همبستگی را می خوانید.

در دفاع از پورپیرار

قبل از ورود به انگیزه ام برای نگارش، به رسم شکر و سپاس از حضور متین و با طمانینه ی آن روزنامه ی سراسری، در چالش ها و معضلات مورد ابتلای جامعه تشکر کرده، آرزومند تداوم این آرامش و مشی دقیق هستم. آن چه سبب نگارش این سطور شد، نه فقط بیان ارادت و آرزوهای یک مخاطب روزانه شما، بل عدول و خروج آن روزنامه در بیان واقعیات رخ داده از جلسه ای در دانشگاه مشهد بود که اخیرا از معیار اصلی خود، یعنی گفت و گوی سالم و نفی خشونت، خارج شد. به واقع محرک اصلی من در ارسال این نامه، محتوا، نوع، سبک و نحوه بیان گزارش عذرخواهی مدیریت دانشگاه فردوسی مشهد از دانشجویان بود، که در صفحه ۲ روزنامه همبستگی یک شنبه ۸۵.۲.۳۱ خواندم. گزارشی که حقا کثرت موارد عدم تطبیق آن با حقیقت ماجرا، و همچنین کم دقتی های اطلاع رسانی آن برایم گران آمد و به دلیل حضورم در آن جلسه و به عنوان یکی از مستعمین و مضروبین آن، و در راستای وظیفه ی بیان حقایق، قلم برداشتم تا نکاتی را، در نهایت ایجاز، پیرامون آن نشست و گزارش آن روزنامه روشن کنم. پیشاپیش می دانم انتشار نامه حقیر نه از سر ادای حقوق یک دانشجو و یک مخاطب هر روزه روزنامه بلکه به دلیل پای بندی شما و همکاران تان به اصول و معیارهای گفتمان چند جانبه و چند صدایی است:

الف) آنچه در گزارش مذکور پوشیده مانده بود تحریک قبلی و موضع گیری از پیش صورت گرفته ی برخی از حضار بود. از ابتدای جلسه که از ساعت ۲۰/۴ دقیقه در آمفی تئاتر (سالن کنفرانس) دانشکده فنی آغاز شده بود و حتی پیش از سخنرانی آقای پورپیرار برخی از حضار به شکلی ناصحیح، با صدایی بلند و در عین مسخرگی، می کوشیدند جو سالن و مسیر گفتمان هنوز شروع نشده را تحت تاثیر قرار دهند و زمانی که سخنران در حال نمایش تصاویر ابنیه باستانی ایران، از سایت انستیتو شرق شناسی شیکاگو بود عده اندکی با صدای بلند و در میان سخنرانی و ادای توضیحات، به طرح پرسش های مکرر پیش از موقع پرداختند، در حالی که مقرر بود پس از سخنرانی، تریبون آزاد و پرسش و پاسخ انجام شود. جالب آن که تراکت های مورد اشاره در گزارش شما، که سخنران را خائن، تجزیه طلب، ضد ایرانی و غیره معرفی می کرد، پیشاپیش و قبل از انجام سخنرانی، در مدت کوتاهی بین دانشجویان پخش شد و همین مطلب صحت این اشاره را، که آشوبگران از قبل آماده بودند و اعمال آن ها به سخنرانی آقای پورپیرار ربطی نداشت، مورد تایید قرار می دهد. در واقع این اوباش احتمالا از ترس تاثیر سخنان آقای پورپیرار بر دانشجویان، مصمم به جلوگیری از نمایش اسنادی بودند که به وسیله ی ایشان ارائه می شد.

ب) در گزارش فوق آسیب رساندن به خودروی حامل سخنران به نوعی منعکس شده بود که گویا این اوباشگری ها واکنش طبیعی عده ای فرهیخته!!! نسبت به اظهارات یک خائن!!! بوده است. جناب آقای صالح آبادی، من که شما را فردی صاحب قلم و با افکار روشن و مبانی معین می دانم، می پرسم و با این پرسش تمام خوانندگان را مخاطب قرار می دهم که آیا مسئولین آن روزنامه صدمه رساندن به اتومبیل حامل سخنران، ضرب و شتم دانشجویانی که تنها به عنوان مستمع در جلسه حاضر بودند و از جمله خود من، فحاشی و هتاکی و بالاخره برهم زدن فضای گفتمان با توسل به زور و خشونت را، از مفاخرات محیط های علمی و فکری ما و الگوی برخورد با عقاید مخالف می دانند؟ در گزارش اشاره کرده اید که اوباش مصرانه از دانشگاه خواستار رد سخنان سخنران شده اند آیا اصولا چنین تقاضایی با فضای معمول فرهنگ گفت و گو مطابقت دارد که آن روزنامه وزین با تنظیم چنان گزارسی بر آن صحه گذارده است؟ به گمان من اگر گزارش نویس شما در آن جلسه حضور داشت، احتمالا به جای قلم، از جیب خود پنجه بوکس بیرون می کشید.

ج) از دیگر اشاره های جهت دار گزارشگر شما تاکید بر توده ای بودن پورپیرار است. برای آگاهی عمومی بگویم که آقای پورپیرار در سال ۱۳۵۹ و در بحبوحه قدرت و نفوذ عوامل حزب در دستگاه های اجرایی کشور، که هنوز هم سایه هایی از آنان قابل تشخیص است، هفت جزوه با نام «ناریا» و خطاب به «کنگره حزب توده» به صورت سرگشاده با حجم قریب هزار صفحه منتشر کردند که در آن ها ضمن بیان ندانم کاری و اشتباهات تاریخی، خیانت رهبران حزب توده به آرمان های مردم مسلمان ایران را برملا کرده بودند. تاثیر این جزوات به اندازه ای بود که نورالدین کیانوری، دبیر کل آن زمان حزب منحله توده، در دادگاه خود پورپیرار و انتشار آن جزوات را «نابود کننده» حزب توده خوانده بود. حال می پرسم کسی که هزار صفحه مطلب در اثبات خیانت حزب توده و رد رهبران و عملکرد آن ها، آن هم در شرایط اوج گیری حزب توده نوشته است، می تواند توده ای باشد؟ و آیا این گونه حرکات جز «شانتاژ» و احتمالا کینه کشی چهره هایی از بقایای حزب توده نام دیگری دارد؟

د) نکته دیگر این که من سهم نظرات پورپیرار را در تشنج آن مراسم بسیار کم تر از عدم حضور ایمان پور می دانم. ۲ سال پیش که برای اولین بار در اثر مطالعه کتب پورپیرار به دانشگاه فردوسی رفتم و از اساتید فوق پیرامون آن کتب و ادعاها و عکس ها و استنادات سوال کردم پاسخ شنیدم که آن ها مصمم اند، در اقدامی هماهنگ، نسبت به کتاب های آقای پورپیرار موضع سکوت بگیرند!!! آن استادی که شاگردان اش را برای اوباشگری دانشگاهی تجهیز و تشویق می کند، باید هم که پیروی چنین روش نقدی باشد! سر انجام و به دنبال ابرام و اصرار من قرار شد آن دسته از کتاب های آقای پورپیرار را، که به ایران باستان مربوط بود، تهیه و در اختیار آن اساتید قرار دهم. به هزینه شخصی کتاب ها را تهیه و ارسال کردم و هنوز هیچ پاسخی نشنیده ام جز آن چه در دانشگاه مشهد گذشت! کاش آقای ایمان پور دو سال پس از دریافت کتاب های فوق، لااقل در حد چنین نشستی خود را آماده مقابله اسنادی می کردند. اما در آخرین روزها و هنگامی که تبلیغات نشست مبنی بر حضور ایشان پایان یافته بود در اقدامی مغایر با عرف، از حضور عذرخواهی و خواسته و ناخواسته، فضا را برای تشنج از پیش تدارک شده آماده کردند. کاش در گزارش نسبتا تحلیلی روزنامه شما، به این مطلب هم اشاره می شد، که فقط و فقط علامت بیم آقایان از درماندگی مقابل نظریات جدید تاریخی آقای پورپیراراند.

هـ) در آخرین بند باید تعجب خود را از سیستم فرهنگی دانشگاه فردوسی ابراز کنم زیرا بنا بر گزارش شما آقای موسوی از ناراضیان نسبت به برگزاری جلسه عذرخواهی کرده و بنا بر اظهارات مندرج در وبلاگ آقای پورپیرار، آقای علم الهدی (مشاور فرهنگی دانشگاه) از برگزار کنندگان جلسه پوزش خواسته اند! در پایان ضمن تشکر از حضرتعالی به عرض برسانم تنها دلیل نگارش این مطلب باور به خشونت ستیزی حضرتعالی و همکارانتان است و چون در این جلسه تنها هتاکی در مقابل بیان علمی قرار گرفته و خشونت جای نقد نشسته بود، خواستم لااقل ساحت آن روزنامه را همچون همیشه به دور از تاثیر گرایشات زورمدارانه ببینم.

ضمن تشکر مجدد از شما و همکارانتان امیدوارم این مساله سرآغاز مباحثات جدی و به دور از جنجال و مساله آفرینی برای بنیان شناسی هویت ملی شود.

خراسان، ایمان صمیمی، دانشجو

 

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در جمعه نوزدهم خرداد 1385 و ساعت 10:35 
 
 
 http://wwww.naria.ir/view/1.aspx?id=98
 
 
 
 

 

افزوده شده در سوم نوامبر ۲۰۱۲ 

 

    

  

برخورد فیزیکی و اوباشیگری در دانشگاه مشهد در برابر بیان حقایق

  

دفاع در برابر اوباش مشهد در برابر حمله فیزیکی به آقای پورپیرار

 

░▒▓۩ خاکساری اساتید بین المللی و توحش مزدوران دست چندم ۩▓▒░ ©®

 

درماندگی دانشگاه شیکاگو، پرآوازه ترین مرکز ایران شناسی

  

هواخوری12،باستان شناسی جعل-«دروغی که بزرگ شد»اسکار وایت موسکارلا 

 

 ملا نصرالدین هایی در کار معرفی تمدن ایران باستان!!! بخش اول (بررسی اصالت نامگذاری "خلیج فارس" یا "خلیج العربی" بر خلیج واقع در جنوب ایران)  

 

عرفان، تصوف، صوفیگری، درویشیگری درویشان، توطئه یهودیان و آنوسیان 
 
 آسمانی و غیر زمینی بودن قرآن و اثبات وجود داشتن خداوند و توحید 
  
خاطرات هاخام(خاخام)  یدیدیا شوفط(شوفیط)و فرقه سازی یهودیان آنوسی
   
 در مورد جهود آنوسی(یهودیان متظاهر به اسلام)و مارانوسی(به مسیحیت)
  

 

 

 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد