ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

مقاله ای از آقای ناصر پورپیرار در مورد زبان و ادبیات نگارشی فارسی و آئین نگارش ، چاپ شده در مجله فرهنگی چیستا

 

 

 

نوشته ی شماره : ١ / ۵ ناصر پورپیرار درباره ی فارسی نویسی نوشتن خط فارسی مشکل است و مشکل تر خواندن آن است که به علت نداشتن علائم آوایی، نویسه های گوناگون برای آواهای واحد، و الزامی نبودن فاصله گذاری بین واژه ها، برای فارسی آموزان بیگانه و حتا نوآموزان فارسی زبان، بیرون از حوصله ی عادی است، و نبودن رسم الخط و سر هم نویسی های غیر ضرور نیز تا حد زیادی بر مشکلات ساختاری زبان ما افزوده است. راه حل نسبی درست نویسی فارسی، باز گرداندن استقلال واژه ها و آزادکردن نوشتن فارسی از بندهایی است که در طی قرون, به طور عمده از سوی کاتبان و نسخه برداران و نیز شاعران بر دست و پای آن گذارده شده است. کاتبان برای سرعت در کار و صرفه جویی در جوهر و کار، کلمات را به یکدیگر لحیم می کردند و کم ترین فاصله ها را بین واژه ها در نظر می گرفتند و شاعران در تنگی تنظیم وزن و قافیه با ترکیب، تصغیر و یا افزودن حروف، به واژه ها دستبرد می زدند. هدف از ارائه ی هر شیوه ای در نگارش فارسی باید حتی الامکان ترمیم جراحات یاد شده در بالا و ساده و آسان نمودن نوشتن، خواندن و دریافت وازه ها باشد. شیوه ی نگارش فارسی ، تا رسیدن هنگام تغییر خط آن، باید به واژه های مدفون شده در ترکیب های غیر ضروری حیات دوباره ببخشد و کار با الفبای فارسی را که بدون مشکلات رسم الخطی نیز به قدر کافی سخت است نرم تر کند. مشکل ترین بخش نگارش فارسی، تعیین حد واژه ی مستقل و تعیین تکلیف کلمه های مرکب است. هرج و مرج حاکم در نوشتن واژه های مرکب نه از یرخورد لغوی با موضوع، بلکه از برخورد فنی ریشه می گیرد. از دانش آموز سال دوم راهنمایی پرسیدم: بی هوده یعنی چه ؟ پاسخ داد : بی خودی، بی مصرف، بی سود. پرسیدم : هوده یعنی چه ؟ گفت : نمی دانم، نخوانده ایم. او با بی هوده به شکل بیهوده آشنا بود و آن را واژه ای مستقل می انگاشت. در هیچ دوره ای به آموزندگان ما توجه به ریشه و بنیاد واژه ها آموخته نمی شود. به عنوان مثال بسیاری از دانش آموزان ما با کلمه ی خورشید ( خور = سوراخ، گودال و شید = نور ) از سال اول دبستان آشنا شده اند. اما در دانشگاه هم نمی توانند اجزای این واژه را معنی کنند. همین طور است کلمه ی زمستان ( زم = سرما و ستان = پسوند مکان و کیفیت ). بسیاری معنی منجلاب را می دانند ولی با واژه ی منجل (= گیاه در هم پیچیده ) آشنایی ندارند و واژه ی بسیار زیبای نود ( = آوا، ناله ) که در ترکیباتی مانند خوشنود و بهنود هست گویی به خاک سپرده شده است. واژه ی نازک نه یک واژه ی مستقل، بلکه ترکیبی است از نا ( = حرف نفی ) و زک (= ضخیم و کلفت )، واژه ی ناله ترکیبی است از نا ( = حرف نفی ) و واژه ی گم شده ی له ( = آوایی از سر شادی ) که در واژه ای مانند هلهله پنهان است. واژه ی آلبالو ترکیب بسیار زیبایی است از آل ( = قرمز ) و بالو ( = غده، ورم )، بیابان ترکیبی است از بی (= حرف نفی ) و آب و آن ِ جمع )، آبشار از آب و شار ( = قصر بلند ) به معنی قصر بلندی از آب، گهواره ترکیبی است از گه (= مخفف گاه به معنی مکان ) و واره ( = پسوند تشبیه ) به معنی مکان گونه و واژه ی بیگانه ترکیبی است از بی ( = حرف نفی ) و گانه ( = پسوند تشبیه ) به معنی کسی که گویی وجود تدارد، کسی که به کسی شباهت ندارد و بسیاری دیگر از این دست. از این رو جدا نویسی از نظر دانش اتیمولوژی (Etymology علم اشتقاق و شناسایی کلمه) که زبان فارسی هنوز گام نخست آن را هم نپیموده است، دارای اهمیت است و مساله ی رسم الخط فارسی که اکنون به خطی غیر علمی تبدیل گردیده است، بخش بسیار مهمی از مساله ی نوسازی و بازسازی زبان فارسی است و باید بر حذف استثناهای دست و پا گیر دستوری و نگارشی و پیدا کردن قاعده ای عام برای آن ها اصرار ورزید. از جمله باید به علائم و نشانه ها نیز چون واژه ها حیات مستقل بخشید ( نشانه هایی مانند : می ، بی ، ها ، تر ، ترین و . . . . ) و آن ها را به عنوان علائم راهنمای آموزش زبان فارسی به کار بگیریم، نه آن که آن ها را در دل واژه ها پنهان کنیم و رد پای آن ها را با چسباندن شان به واژه پاک کنیم و به تعداد دندانه ها نیز که خود یکی دیگر از مشکلات خط فارسی است، بیافزاییم. هر گونه سر هم نویسی بی هوده که شکل شناخته شده ی واژه را در هم ریزد و خواندن و فهم آن را سخت تر کند جز سهل انگاری چیزی نیست. کافی است اشاره کنیم که هیچ عربی، علی حده، عن قریب، من جمله، من باب، مع هذا یا ان شاء الله را مانند ایرانیان علیحده، عنقریب، منجمله، منباب، معهذا و انشاالله نمی نویسد. ما در بخش نخست به واژه های مرکبی که از دو اسم، اسم و صفت، اسم و فعل و گونه های دیگر ساخته می شود نگاهی می اندازیم و درست نویسی آن ها را باز گو می کنیم و سپس به درست نویسی واژه های مرکبی می پردازیم که به وسیله ی پیشاوند ها و پساوند ها ساخته شده است و سرانجام شیوه ی نگارش درست واژه های مرکبی را بررسی می کنیم که با علائم و ادات استفهام، نفی، جمع و صفات تفضیلی و عالی نوشته می شود. در بخش دوم نیز پس از پرداختن به چه گونگی جدا یا سرهم نویسی حرف اصافه ی به ، واژه ی هیچ، ضمایر اشاره ی این و آن و نیز حروف و علائمی مانند چه، که و می، سرانجام با همزه ی عربی که جای ی را در خط فارسی اشغال نموده است تعیین تکلیف می کنیم. دیگر مسایل مربوط به درست نویسی فارسی را نیز به بخش های بعدی این مبحث واگذار کرده و به نوبت مورد بررسی قرار خواهیم داد. بخش نخست : واژه های مرکب ١ – واژه های مرکب از دو اسم، اسم و صفت، اسم و فعل و گونه های دیگر ابتدا باید برای کلمه ی مرکب تعریفی قایل شد : کلمه ی مرکب واقعی آن کلمه ای است که از ترکیب دو یا چند واژه ی شناخته شده ی مستقل، مفهوم و منظوری نو بسازد، به طوری که این معنی و منظور نو، در واژه هایی که مصالح ساخت آن ترکیب بوده است، وجود نداشته باشد. این معنی نو را بسیط می نامند. در کلمه ی جوانمرد ، هر یک از اجزای کلمه ( یعنی کلمات جوان و مرد ) دارای معنی شناخته شده و مستقلی است که در معنی ترکیب جدید نیست و با آن ارتباطی ندارد. به گفته ی دیگر مفهوم کلمه ی جوانمرد ارتباطی به معنای اجزای خود یعنی به معنای کلمات مرد و جوان ندارد. به پیرزن هم می توان صفت جوانمردی داد که نه مرد است و نه جوان. از این رو کلمه ی جوانمرد یک کلمه ی مرکب واقعی است و به عنوان یک واژه ی مستقل می باید یکپارچه و سرهم نوشته شود. از این دسته می توان نمونه های زیر را نام برد : پیشخوان، دستپاچه، دستخوش، پیشکار، سرخاب، پایمردی، دلواپس، رختخواب، شبیخون، بازیگوش و . . . . . . . . . . لیکن یکپارچه و سر هم نویسی برای آن واژه های مرکبی که چه عینی و چه ذهنی، به معنی اجزای خود مربوط می گردد ضروری نیست. .به عنوان نمونه : آب میوه، جهان گرد، دانش آموز، دانش جو، گل برگ، شیمی دان، کوه نورد، باستان شناس، شاه زاده، پی آمد، ماه رو، سنگ دل، روان پزشک ، پیش رفت، صاحب خانه، جمع آوری، دل خواه، خوش حال ، خوش بخت، گم راه، نیم روز، نوش دارو، خوش آیند، دل آرام، گم نام. یافتن قانون عام برای نوشتن واژه های ترکیبی، به شرط پرهیز از تعصب و ترک عادت های ناموجه، غیر ممکن نیست، زیرا سرهم نویسی غیر ضروری وازه های مرکب مبنای زبان شناسی یا آوا شناسی ندارد. لازم به گفتن است که هرگاه کلمه ی مرکبی به صورت اسم خاص در آمده باشد باید سر هم نوشته شود، مانند: میاندوآب، دلارام( برای نام زن) ، گلندام، گلابدره، آبعلی و غیره. ۲ – واژه های مرکبی که به وسیله ی پساوند ها و پیشاوند ها از صورت واژه ی ساده خارج شده است پساوند ها پساوندی که دارای معنی مستقل نیست و جز در پیوند با واژه ی اصلی موجودیت و کاربرد لغوی ندارد، جزئی از واژه است و سرهم نویسی آن ضروری است. مانند : نمکدان، باغبان، گلزار، کوهستان، بازیچه، دانشور و غیره. تنها موارد استثنا برای جدا نویسی این گونه پساوند ها، هنگامی است که : واژه ی اصلی به ه غیر ملفوظ پایان می یابد ، مانند : سبزه زار، علاقه مند، کوزه گر، گریه وار، و یا حرف پایانی واژه ی اصلی با حرف اول پساوند هم مخرج باشد، مانند : نظام مند پساوند گاه به معنای زمانی اغلب به صورت واژه ای مستقل به کار برده می شود و حیات مستقل دارد. مانند : گاه باشد که کودکی نادان به غلط بر هدف زند تیری. گاه گاهی صوتی خوش سر می داد. گاهی نگاهی از سر لطف به ما می نمود. از این رو لازم است که پساوند گاه ( در معنای زمانی ) نمای مستقل واژگانی خود را حفظ کرده و جدا نوشته شود. مانند : صبح گاه، شام گاه، چاشت گاه و غیره. لیکن گاه به معنای مکانی واژه ی مستقل مصطلحی نیست و از این رو مطابق قاعده ی کلی پساوندهایی که دارای معنی مستقل نیستند متصل به واژه ی اصلی نوشته می شود. مانند : خوابگاه، کمینگاه، آرامگاه، خرمنگاه و غیره. در این مورد نیز اگر واژه ی اصلی به ه غیر ملفوظ پایان یابد، گاه پسوند مکان، باید جدا از واژه نوشته شود، مانند : تکیه گاه، خیمه گاه، قبله گاه و غیره. پیشاوند ها پیشاوند عمومن جدا از واژه ی اصلی نوشته می شود، مانند : هم شکل، بی گدار. مگر آن که کلمه ی مرکب معنایی بسیط داشته باشد، یعنی با معنای اجزای خود یکی نباشد و با آن مفهومی تازه ساخته شده باشد. مانند : همسایه پیشوند هم در لغت به معنی نیز هم آمده است، مانند : چنان نمانده چنین هم نخواهد ماند این هم بگذرد این کارها هم عاقبتی نخواهد داشت هم در این حالت، یعنی در معنای نیز، واژه ای معنی دار و مستقل است و باید جدا نوشته شود. هم در معنی شباهت و یکسانی نیز باید جدا از واژه ی اصلی نوشته شود مانند هم نام( دارای نام یکسان)، هم رنگ (دارای رنگ یکسان)، هم عقیده ( دارای عقیده ی یکسان). اما در حالت بسیط ( یعنی هنگامی که معنی کلمه مرکب با معنی اجزای آن یکی نباشد و مفهومی تازه ساخته شده باشد ) سرهم نوشته می شود مانند : همبستر ( کسی که با وی نزدیکی جنسی می شود) ، همشیره ( خواهر)، همسایه (کسی که در جوار و یا در نزدیکی زندگی می کند). همین قاعده برای عدد یک صادق است، یعنی : هرگاه یک در معنی عددی خود باشد به همین دلیل واژه ای مستقل است و باید جدا نوشته شود مانند : یک کتاب، مرد یک دست، یک دنده ی فولادی، یک سر پر شور، یک دانه ی مروارید اما هنگامی که وازه ی یک در پیوند با واژه ی بعد از خود مفهومی تازه ( بسیط ) بسازد، در آن صورت دیگر استقلال ندارد و باید سر هم نوشته شود. مانند: او دوست یکدلی است ( به مفهوم صمیمی) این اجناس یکدست نیست ( به مفهوم مخلوط ) پروازه یکسره تا نیویورک ( به مفهوم بدون توقف ) چه موجود یکدنده ای ! ( به مفهوم لجباز ) کودک یکی یکدانه ( به مفهوم لوس و ننر ) ٣ – واژه های مرکبی که با علائم و ادات استفهام، نفی، جمع و صفت های تفضیلی و عالی همراه شده است همه ی این گروه را می توان بنا بر قاعده ای مشخص و یکنواخت جدا از واژه ی اصلی نوشت : اگر تاکنون درباره ی جدانویسی این گروه از واژه های مرکب، قاعده ی عامی وضع نشده است تنها به دلیل عادت بوده است و مانع های زبان شناسی و فنی وجود نداشته است. هرگز دیده نشده است که بی بنیان، بی برگشت و یا بی بند و بار را به صورت بیبنیان، بیبرگشت و یا بیبند و بار بنویسند و اگر جدا نوشتن حرف نفی بی در کلمه ی بی بنیان هیچ لطمه ای به معنی آن وارد نمی سازد. از این رو نوشتن بی باک، بی جا، بی تاب، بی هوده، بی چاره، بی خود، بی درنگ، بی موقع، بی برگ، بی کار، بی کس و غیره نیز چیزی جز یکدست کردن نوشتن فارسی نیست. همین طور است در مورد دیگر علائم زبان فارسی مانند های جمع و تر (علامت صفت تفضیلی ) و ترین ( علامت صفت عالی ). در این مورد نیز اگر از عادت ها صرف نظر شود تنها در جدا نویسی است که رعایت رسم الخط یکدست ممکن می شود و مشکلی علمی نیز از نظر آواشناسی ، زبان شناسی، ریشه شناسی و صرف و نحو پدید نمی آید. بلکه حتا از تعداد دندانه ها که از مشکلات خط فارسی است نیز کاسته می شود. بخش دوم همان گونه که پیش از این گفته شد، در بخش دوم پس از پرداختن به چه گونگی جدا یا سرهم نویسی ِ : حرف اصافه ی به واژه ی هیچ، ضمایر اشاره ی این و آن حروف و علائمی مانند چه، که و می سرانجام با همزه ی عربی که جای ی را در خط فارسی اشغال نموده است تعیین تکلیف می کنیم. ١ – حرف اضافه ی به یکی از مشکلات در نوشتن فارسی تعیین تکلیف با حرف اضافه ی به است که اغلب کلمه ای مستقل است و سمت و سوی حرکت را نشان می دهد. این حرف اضافه تا اندازه ی زیادی به to در زبان انگلیسی شبیه است، مانند : من فردا به خانه ی شما می آیم. قرار شد مطلب را به دوستان بگوییم. برای دریافت مطلب باید به کتاب های لازم مراجعه کرد. مردم به دشمنان این سرزمین درس لازم را خواهند داد. حرف اضافه ی به همچنین دارای نقش معنی ساز و سمت دهنده ی بسیار مهمی است که به هیچ روی حذف شدنی نیست. به نمونه های زیر توجه کنید : در به در ( حرکت نا امیدانه از جایی به جای دیگر) رو به رو ( حرکت از چهره ای به چهره ی مقابل ، حرکت متقابل از چیزی به چیز دیگر ) جا به جا ( حرکت از جایی به جای دیگر ) به درستی ( حرکت صحیح ) به سامان ( حرکت آراسته، حرکت با مقدمات لازم ) به تازگی ( حرکت نو ) به آسانی ( حرکت سهل ) سر به هوا ( حرکت بدون چشم انداز ) به احتمال ( حرکت نامطمئن ) به یقین ( حرکت مطمئن ) به پیش ( حرکت رو به جلو ) و غیره. هر جزء از نمونه های بالا چنان نقش خدشه ناپذیر خود را در تفهیم مطلب ادا می کند که دستکاری در فیزیک و یکپارچه کردن آن چیزی جز اخلال در آسان نویسی و آسان خوانی خط فارسی نیست. سر هم نویسی این حرف اضافه هیچ دلیل زبان شناسی یا آوا شناسی ندارد و تاکنون چیزی جز ابراز سلیقه نبوده است. برای دریافت نقش مستقل، معنی ساز و جهت دهتده ی حرف اضافه ی به به یک مثال پر اهمیت دیگر توجه کنید : در بیش تر زبان ها، مردم هنگام جدا شدن از یکدیگر لفظی به کار می برند که گویای امید به دیدار بعدی است. مواردی چون زبان ما کم است که لفظی که هنگام جدایی گفته می شود ( یعنی خدا حافظ ) به گونه ای است که بی امیدی و ناباوری به دیدار مجدد در آن موج می زند و گویا رسیدن گزند بر جان هر کسی چنان محتمل است که مگر خدا باید او را حفظ کند و گرنه امیدی به دیدار بعدی با او نیست. در فارسی کهن کلمه ی درود در هنگام دیدار و به عنوان سلام ادا می شده است و به هنگام جدا شدن تنها حرف اضافه ی به را پیش از درود می آورده اند، یعنی به درود می گفته اند که معنای تا سلامی دیگر یا به امید دیدار را می رسانده است. در اینجا نقش خلاق و معنی ساز و جهت نمای حرف اضافه ی به حذف نشدنی و به خوبی آشکار است. حرف اضافه ی به به جز در سه مورد واژه ای مستقل است و باید جدا نوشته شود. این سه مورد استثنا ( یعنی هنگامی که لازم است که حرف به جزیی از واژه شناخته شده و سر هم نوشته شود ) این است : ١- در آن جا که از صورت کهن تر فارسی استفاده می شود مانند : بدان، بدین، بدیشان و غیره ۲- در آن جا که تاکید مصدری ( به صورت فارسی کهن ) باشد مانند : بگفتن ( به جای گفتن )، بخفتن ( به جای خفتن )، برفتن ( به جای رفتن ) و مصدر های فراوان دیگر. ٣ - در آن جا که ( به نادرستی ) حرف اضافه ی فارسی به با حرف تعریف عربی ال به هم متصل و مصطلح شده است. مانند : بالاخره ( به معنی سرانجام )، بالعکس ( به معنی بر عکس، واژگونه )، بالفطره ( به معنی در اصل ، ماهیتا ) و از این قبیل. این گونه واژه های مصطلح من در آوردی و بی هویت است. • قاعده ی کلی برای همه ی انواع حرف اضافه (بیشینه) این است که آن ها را جدا از واژه ی قبل یا بعد شان باید نوشت. مانند: آن را خریدم، حوصله اش به سر آمد. ۲ - ادات نفی هیچ در موارد بسیاری، از واژه ی هیچ که می توان آن را از واژه های مبهم نیز دانست معنا و مفهوم مستقلی برداشت می شود. این معنا و مفهوم البته در همه جا آشکار و واحد نیست. نخست به جمله های زیر توجه کنید : آنان هیچ به عاقبت کار نمی اندیشند. از آن همه تلاش هیچ سودی نبرد. با کمی دقت معلوم می شود که از هیچ استنباطی متضاد همه چیز می شود. اگر همه را تمام و مجموعه ی کل بدانیم باید هیچ را صفر و نابود بیانگاریم و به محض آن که آن را معنی کردیم، بر موجودیت مستقل واژگانی آن صحه گذاشته ایم. مثال های آورده شده در بالا را می توان این گونه فهمید و نوشت : آنان ابدن به عاقبت کار نمی اندیشند. سودش از آن همه تلاش صفر بود یک مثال دیگر : قاضی از متهم پرسید : چیز دیگری برای گفتن داری ؟ متهم پاسخ داد : هیچ ! یعنی نه، خیر، ابدن. بدین ترتیب برداشت واژگانی از کلمه ی هیچ مایه ی لازم را برای حیات مستقل دارد و بی دلیل ( و تنها از روی عادت و یا زیبایی ) به جای نوشتن هیچ وقت، هیچ کس ، هیچ کدام و از این قبیل نباید سر هم نوشت : هیچوقت، هیچکس، هیچکدام و غیره. ٣- ضمایر اشاره ی این و آن این و آن ضمایر اشاره به نزدیک و دور است و آن ها را باید همیشه جدا از واژه ی دیگر نوشت، به جز در آن جا که با پیشاوند هم همراه است و یا پس از شکل کهن حرف اضافه ی به ( یعنی بد ) می آید. به نمونه های زیر توجه کنید : آن چه به خود نمی پسندی بر دیگران مپسند. ( به جای آنچه ) آن که در خواب غفلت به سر می برد. ( به جای آنکه ) به آن ها توجه کن ! ( به جای آنها ) چون آن که پیش از این گفتیم. ( به جای چنان که ) این ها همه می گذرد. ( به جای اینها ) چون این حرفی را تاکنون نشنیده ام. ( به جای چنین ) یکی از همین روزها انتظار به سر خواهد آمد. ( یعنی هم این ) دوباره همان مثال ها را زد. ( یعنی هم آن ) وی همچنین افزود . . . . . ( یعنی همچون این ) همچنان که گفتم . . . . . ( یعنی همچون آن که ) بدان سان اجل بر او فرود آمد که فرصت وداع نماند روزگار بدین گونه می گذرانیم که می بینید. ۴ – درباره ی چه، که و می ▼ چه پیوسته موجودیت مستقل واژگانی، نحوی و یا علامتی خود را دارد و باید جدا نوشته شود . این موارد چون این است : ● چه ممکن است ادات استفهام به معنی چه چیزی باشد : چه بر سر خودت آورده ای ؟ چه شد که نماندی ؟ ● چه گاهی حرف ربط است و برای بیان تساوی میان دو چیز به کار می رود : چه بخواهند، چه نخواهند در برابر مرگ چه سلطان و چه گدا، همه یکسان اند. ● چه ممکن است به عنوان مبهمات مخفف واژه ی چیز یا چیزی که باشد : هر چه گفت بکن ! به آن چه پایدار نیست دل مبند ! ● چه ممکن است قید مقدار باشد هر چه گفتم به خرجش نرفت. ● چه ممکن است قید کثرت و تعجب باشد : چه برف سنگینی ! ▼ که نیز مانند چه دارای استقلال معنا است و جدا نوشتن آن ضروری است. موارد استقلال معنایی که چون این است : ● که گاه ادات استفهام و به معنی چه کسی است : که گفتت برو دست رستم ببند ؟ ● که ممکن است از مبهمات و به معنی کس یا کسی که باشد : توانا بود هر که دانا بود هر که آمد عمارتی نو ساخت ● که ممکن است موصول یا حرف ربط باشد : جشنی ترتیب داد که یک هفته طول کشید از بیم آن که گرفتار دشمن شود، پا به فرار گذاشت. ▼ می در افعال گذشته و حال و آینده علامت استمرار است و همان گونه که در بحث علائم گفتیم برای سهولت در معرفی فعل ِ همراه و آشنایی دستوری نوآموز با علامت استمرار جدا نوشتن آن ضروری است. می بینم، می توان ساعت ها به آن گوش داد. هر روز گل ها را آب می دادم. استثنا : در جملاتی که فعل آن ها سالم نیست و صورت شکسته دارد می توان می را به فعل چسباند، زیرا در غیر این صورت گاهی فعل درست قابل خواندن نیست. مانند : باور می کنی که وسط تابستون برف میومد ؟! میان زیر ابروشو ور دارن، میزنن چشاشم کور میکنن میگن آب که سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه ۵ – درباره ی همزه عربی و ی فارسی هرچند همزه از حروف الفبای فارسی نیست، اما تعیین تکلیف و اخراج آن از خط فارسی اکنون شدنی نیست. همان گونه که هنوز نمی توان با تنوین یا تشدید در خط فارسی قطع رابطه کرد. اما در مورد همزه امکان به حداقل رساندن کاربرد آن وجود دارد و در هر کجا که با جای گزین کردن همزه عربی با ی فارسی آسیبی به آوای شناخته شده ی واژه وارد نشود، این جای گزینی ضروری و واجب است : نقطه ی اوج، تجربه ی زندگی، سابقه ی کار لیکن در موارد بسیاری، به ویژه هنگامی که همزه در میان واژه قرار داشته باشد اگر این جای گزینی به آوای شناخته شده ی واژه آسیب وارد سازد، همزه کاربرد خود را همچنان حفظ خواهد کرد. مانند : ارائه، رئوف، علائم، مرئی، خائن. آئورت، برائت، مسئول. لیکن نوشتن سایر، دسایس، جایز، غایب، عایق و از این قبیل، با ی فارسی، شدنی و لازم است. در مواردی که استفاده از همزه در خط کنونی فارسی همچنان ناگزیر است بر پژوهشگران و ادیبان زبان فارسی است که با حوصله و دقت به تدریج برابرهای لازم را برای این گونه واژه ها بسازند تا اخراج قطعی همزه از خط فارسی ممکن گردد.  

+ نوشته شده در  ساعت   توسط آریا ادیب  |  آرشیو نظرات

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مهسا جمعه 14 آذر 1393 ساعت 04:37 ب.ظ

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد