ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

اسلام و شمشیر 15،تلاش مشکوک مفسرین و مترجمین در اختلاط معانی و لغات اسرائیل، یعقوب و سرکرده بنی اسرائیل و لوث کردن مفهوم آیات

اسلام و شمشیر [15]


«همین که بنی اسراییل را از دریا گذراندیم، به قومی رسیدند که با بت های خود مشغول بودند، گفتند یا موسی برای ما نیز همانند این ها، بت هایی قرار بده. موسی گفت: عجب قوم نادانی هستید»! (اعراف، ۱۳۷)

با بیان این آیه، که گویا ترین و کوتاه ترین معرف و مشخصه ی بنی اسراییل، از زبان موسای پیامبر است، به مدخلی ورود می کنم، که گرچه از عمده مباحث قرآنی در گفت و گوی بین ادیان است، اما با افسوس و حیرت تمام، و با اصرار و ابرامی درک ناشدنی، مقدم بر این نوشته ها، ندیده ام که کسی قصد دخول به آن را کرده باشد.

پیش تر خواندیم که خداوند به دفعات و گاه با تندی، کوشش یهودیان و نصاری برای منسوب کردن خود به ابراهیم و اسحاق و اسماعیل و یعقوب و فرزندان و ذریه ی آن ها را مردود می داند. تکرر و تصریح آیات الهی در این قضیه، به میزانی کثیر و فصیح است، که از هیچ راه نمی توان اندک خدشه و تشکیک و اشکالی بر آن وارد آورد. در این باب و در آیات ۱۲۰ تا ۱۳۶ سوره ی بقره، گفت و گوی آشکاری است، که ضمن آن، ابراهیم و اسحاق و اسماعیل و یعقوب و فرزندان و نوادگان و ذریه ی آن ها از دین نصاری و یهود جدا می شوند، ولی تورات، با اصرار تمام، یهودیت را دین و میراث ابراهیم و اسحاق و یعقوب معرفی می کند! و از آن که قوم مورد حمایت خداوند در مصر، پیوسته بنی اسراییل خوانده شده، پس آن گاه رابی های جاعل، برای یکی کردن اسراییل و یعقوب، و با تمسک به معنای لغوی اسرائیل، که در عبرانی «بر خدا پیروز شده» معنا داده اند، داستان مطلقا کفر آمیزی در یکی شمردن اسراییل و یعقوب ساخته اند، تا بدان وسیله خود را از بی هویتی بنیانی و الهی خلاص کنند.

«یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی می گرفت. و چون دید که بر وی غلبه نمی یابد، کف ران یعقوب را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتی گرفتن با او فشرده شد. پس گفت: «مرا رها کن زیرا که فجر می شکافد». گفت: «تا مرا برکت ندهی، تو را رها نکنم». به وی گفت: «نام تو چیست»؟ گفت: «یعقوب». گفت: « از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود بل که اسراییل، زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و پیروز شدی». یعقوب از او سئوال کرد: «مرا از نام خود آگاه ساز». گفت: «چرا نام مرا می پرسی»؟ و او را در آن جا برکت داد. و یعقوب آن مکان را فنئیل نامید و گفت: «زیرا خداوند را رو به رو دیدم و جانم رستگار شد». (عهد عتیق، پیدایش، فصل ۳۲، آیات ۲۵تا ۳۱)

این مطالب شرک آمیز ناباب درباره ی یعقوب و خداوند، با کمال تاسف مورد تایید مترجمین و مفسرین قرآن عظیم بوده است، تقریبا بدون استثنا، همه جا اشاره به اسراییل در قرآن فصیح را، اشاره به یعقوب گفته، بدین ترتیب باور خود به افسانه های تورات و به خصوص افسانه ی مشرکانه ی کشتی گرفتن یعقوب و مکالمه ی او با خداوند و نام بخشی الهی به او را، با بی مسئولیتی تمام، به عنوان یک آگاهی قرآنی اعلام کرده اند!

«یعقوب: فرزند اسحاق، فرزند ابراهیم خلیل، ملقب به اسراییل است. این نام عربی و از ریشه ی عقب نیست، بل که عبری است. فرزندان اسراییل را که همان عبرانیان یا قوم یهود باشند، بنی اسراییل می نامند. بنی اسراییل همان اسباط دوازده گانه اند که زاد و رود دوازده فرزند یعقوب هستند و لذا یعقوب جد بنی اسراییل است» (!!!؟). (بهاء الدین خرم شاهی، دانشنامه ی قرآن، ذیل واژه ی یعقوب)

ملاحظه کنید این قرآن پژوه مسلمان، چه گونه با آیات صریح قرآن، در رد انتساب یعقوب به یهود و نصاری، درافتاده و چه گونه علی رغم اعلام مکرر کلام خدا، تبلیغ می کند که اسباط ۱۲ گانه ی یهود از زاد و رود یعقوب اند و یعقوب را جد بنی اسراییل می شناساند! چه طور ممکن است که یک قرآن پژوه، قرآن را نخوانده باشد، از حکم های صریح آن بی خبر باشد تا در این گونه موارد، لااقل یادآوری کند که چنین ادعایی را بر مبنای مطالب تورات و نه قرآن آورده است!!! او ارابه ی قرآن پژوهی این چنینی را، در این جا هم متوقف نمی بیند و چنان می تازد که در ترجمه ی قرآن اش، از جمله در آیات ۹۳ سوره ی آل عمران و ۵۸ سوره ی مریم، در برابر نام اسراییل، (= یعقوب) گذارده است!!!

اینگونه مترجمین با سهل انگاری و اختلاط و امتزاج اطلاعات عرضه شده در تورات، با منظورهای الهی در قرآن، به نظر می رسد که ندانند قرآن فصیح، به دفعات و در آیات مکرر، یعقوب پیامبر را به نام خوانده و اندک نشانه ای موید افسانه ی تورات در باب یعقوب، در قرآن فخیم نیافته ایم، پس جای تامل و پرسش بسیار است که چرا بسیاری از مترجمین قرآن، در موضوع تکرار نام اسراییل در آن کتاب کامل، این گونه توراتی اندیشیده اند و چرا مترجم توانایی چون آقای آیتی نیز، در عنوان سوره ی اسراء می آورد: «سورة بنی اسرائیل ، فرزندان یعقوب»؟!!!! و در مکان های چند دیگری، همین برداشت را به صور گوناگون، تایید و تکرار می کند؟!

«بگو به خداوند و اوامری که بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او و بر موسی و عیسی و دیگر پیامبران نازل کرده، بدون تفکیک و ترجیح یکی بر دیگری، ایمان آورده و تسلیم او هستیم». (آل عمران، ۸۴)

بدین ترتیب خداوند یعقوب را در میان پیامبران و برگزیدگان الهی به نام می خواند که خطابی سخت مکرر و در سراسر قرآن مکرم پراکنده است. می پرسم با وجود چنین محکماتی که یعقوب در تمام متن قرآن به نام شناخته شده ی خود خوانده می شود، آیا چه گونه و از چه بابت روا داشته اند که در این باب داده های تورات را به باورهای قرآن منتقل و با آن مخلوط کنند؟! اما اینک جای این گونه پرسش ها و ده ها نظیر آن نیست، باید در قرآن کریم و فصیح، آن گاه که قبول نداریم و نمی توانیم بپذیریم که قرآن مبین نیز، همانند تورات، یعقوب و اسراییل را یکی گرفته باشد، به دنبال اسراییل بگردیم، زیرا بدون اشراف به موقعیت و ماهیت نامی که قوم مورد حمایت خداوند در مصر بدان منتسب است، قادر نخواهیم بود در مبانی یهودیت کنونی ورود کنیم و نگفته پیداست که همانند گذشته، تنها متن مورد پذیرش و اعتنای ما، در این گفت و گوی از ادیان الهی، به دلایل مفصل و متعددی که پس از این عرضه خواهم کرد، قرآن مجید است و بس!

«ما به تو، چنان که به نوح و پیامبران پس از او، به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و وابستگان به آن ها و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان، وحی کردیم و به داود زبور دادیم. (نساء، ۱۶۳) و به او (به ابراهیم) اسحاق و یعقوب را بخشیدیم که هدایت شده بودند و نوح که از قبل هدایت شده بود و نیز فرزندان او، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را. چنین جزا می دهیم به نیکوکاران. و زکریا و یحیی و عیسی که تماما از صالحین بودند و اسماعیل و الیاس و یونس و لوط که همگی را بر جهانیان برتری دادیم». (انعام، ۸۴ تا ۸۶)

گرچه در این آیات، فهرستی از برجسته ترین رسولان الهی، از نوح تا داود و عیسی ذکر می شود و در آیات دیگری نام ادریس و ذوالکفل و ذوالنون نیز مضبوط است، اما در میان آن ها اسم اسراییل را نمی بینیم و بدانید که قرآن کریم، به جز یک استثنای نیمه آشکار، هرگز اسراییل نامی را به پیامبری نخوانده است، که بدان خواهم رسید، اما اینک فرصت را فراهم می بینم، به دلیلی که در زیر می آید، به زبور داود توجه دهم، که یک اسم جمع است و نخست عنوان کنم که نمی توانیم زبور را با قاطعیت تمام کتاب الهی بنامیم، زیرا نه فقط قید کتاب بر زبور در قرآن بسیط نیست، بل خداوند در مراتب متعدد، از جمله در بخشش «کوثر» به پیامبر والا مقام، واژگانی به کار برده است که به گمان من، همانند ده ها و ده ها مورد دیگر، چنان که بحث آن گذشت، واژگانی از دائرة المعارف آسمانی است. ما در کتاب خدا به سه اشاره بر زبور بر می خوریم: درآیه ی بالا، در آیه ی ۵۵ سوره ی اسراء ، که متضمن قید درجات برتری پیامبران و فخامت یکی بر دیگری در نزد خداوند است و در آن داود، تلویحا به سبب دریافت زبور برتر شمرده شده و بالاخره در آیه ی ۱۰۵ سوره ی انبیاء، که از جمله شامل تاکید خدا بر وراثت نهایی صالحین بر زمین است.

«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحین. به درستی که در زبور، پس از ذکر، قید شده است که زمین را به میراث بندگان صالح خواهیم سپرد». (انبیاء، ۱۰۵)

در قرآن مبارک و متین، بیش از ۲۵۰ بار، لغت ذکر با معانی یاد و یاد خداوند و هشدار دادن و توجه به امری معین و اشاره ای عمومی به آموزه های آسمانی، آمده است، ولی استثنائا در این آیه، با حیرتی به پهنای آسمان، می خوانیم که تمام مترجمین، معنای لغت «ذکر» را «تورات» گفته اند، تا زبور را مکملی بر آن کتاب شمرده باشند!!! حال آن که خداوند از کاربرد لغت کتاب برای زبور ، از آن دست که بارها درباره ی تورات و انجیل و قرآن به کار رفته، پرهیز کرده و چنان که در پیش آوردم، نه فقط هنوز نتوانسته ایم با دقت و یقین لازم، معنای کاملی برای کتاب و کتابت درقرآن کریم فراهم کنیم، بل دراین جا نیز منظور خداوند را از ذکر لغت زبور نمی دانیم. چنان که در این آیه آشکارا، «کتبنا» با مفهوم نوشتن نیست، اما اگر کتبنا را نوشتن هم گمان کنیم محملی بر این ادعا نخواهد شد که «ذکر» را تورات بدانیم، پس این تسلسل مسامحه کارانه از کجا و به کدام قصد آغاز شده است که هنوز هم لغت «ذکر» را در این آیه «تورات» معنا می کنند؟!!! در جست و جوی مکتوبات منتسب به دادود به تورات می رسیم که از مجموع ۱۵۰ مزامیر، ۶۷ سرود و دعا و مزمور را از داود می داند. مجموعه ای که بدون تردید تاریخ تدوین آن نامعین و بل متاخر است، زیرا مطالب متنوعی از دوران های مختلف تاریخ قوم یهود را شامل می شود و برای نمونه به «سرود تبعیدیان» در باب اسارت یهودیان در بابل گوش کنید که از نظر غنای بیان و تصاویر تاریخ، نخبه است:

«کنار نهرهای بابل نشستیم و چون صهیون را به یاد آوردیم، گریستیم. بربط های خود را بر درختان بید کنار آب آویختیم، زیرا به اسیری برندگان و تاراج کنندگان، از ما ترانه می خواستند که: «یکی از سرودهای صهیون را برای ما بخوانید»! چه گونه سرود خداوند را در زمین بیگانه بخوانیم؟ اگر تو را ای اورشلیم فراموش کنم پس دست راست ام مرا فراموش کند، اگر تو را به یاد نیاورم، پس زبان به کام ام بچسبد. ای دختر بابل که خراب خواهی شد، خوشا به حال آن که تو را جزا دهد، از آن دست که تو بر ما روا داشتی، خوشا به حال آن که اطفال تو را بگیرد و بر صخره ها بکوبد».

همین دو جمله ی پایانی، شهادت می دهد که این یک سرود یهودی است و به سبب مضمون و زمان، طبیعی می نماید که تورات آن را سرود داود نداند، اما ادعیه و سرود ها و مزامیر منتسب به داود نیز، حتی در موضوع جنگ، چنان که در «سرود طلب کمک» می خوانیم، در غنای زبان و روانی و لطافت بیان و نیز خشونت رفتار، از همین روال برخوردار است.

«ای خدا، من قوی دل ام، می سرایم و می خوانم، ای عود و بربط، همراه من در سحرگاه بیدار شوید. ای خدا جلال تو بر زمین و بر آسمان ها متعالی باد! خدا در قدوس خود مقرر کرده است، پس نشاط خواهم کرد. شکیم را دوپاره می کنم و از وادی سکوت می گذرم، جلعاد و منسی از آن من خواهد شد. افرایم سر من و موآب ظرف شست و شوی من است. نعلین خود را بر ادوم خواهم راند و بر فلسطین سلطنت خواهم کرد. کیست تا مرا به ادوم و حصین در آورد، جز تو ای خدا که مرا ترک کرده ای و با لشکریان من همراه نمی شوی؟ مرا در کارزار کمک کن، که امداد آدمیان باطل است».

در این سرود توسل داود بر خدای یهود، از باب تصرف دارایی و سرزمین های دیگران است، چنان که نفرین های خاص قوم یهود را نیز، در سرود دیگری از داود می خوانیم:

«خاموش مباش، ای خدای تسبیح من، زیرا به کینه و فریب و دروغ با من سخن می گویند، در جای محبت با من می جنگند و در جواب دعا، دغل می کنند. مرد شریری را بر او بگمار و از محکمه خطاکار بیرون آور، عمر او را کوتاه کن و مقام اش را به دیگری ببخش، فرزندان اش یتیم و زن اش بیوه شوند، تا گدایی کنند و در خرابه ها قوت بجویند. طلب کار اموال اش را تاراج کند و یتیمان اش رنگ مهربانی را نبینند، خدا گناه پدر و مادرش را نبخشد. لعنت چون ردایی بر تن، چون آب در شکم و چون چربی در استخوان اش بگردد. اما ای یهوه، مرا به رحمت خود بنواز، که فقیرم، چون سایه از زمین برچیده و چون ملخ رانده می شوم»...

آیا میسر است، این نشان آشکار فرهنگ بی رحمی و خشم و خشونت و نفرین و نفی یهود را، که تماما بیان منویات شخصی داود است، همان زبوری بدانیم که خداوند در قرآن سلیم و متین به داود واگذار کرده و اگر این مزامیر مختصر، مکمل چیزی نیست، پس چه گونه و چرا «ذکر» را «تورات» معنا می کنند؟!!

باری، به شناسایی اسراییل در اشارات قرآن عظیم باز گردم. تا شاید سرانجام معلوم ما شود که آن قوم هدایت شده از سوی خداوند به بیرون از خاک مصر، پیش از نزول تورات و هدایت های ده فرمان چه آیینی داشته اند، کدام خدا را می پرستیده اند و از آن که در تمام خطاب ها «بنی اسراییل» نام گرفته اند، پس «اسراییل» در قرآن کامل چه کسی است و در نزد خداوند چه مقامی دارد؟

«ای بنی اسراییل شما را از چنگ دشمنان رهانیدیم، و وعده گذاردیم با شما در جانب طور ایمن و بر شما من و سلوی را فرستادیم. بخورید از طعام های پاکیزه ای که نصیب شما کردیم، طغیان نکنید و خشم مرا بر خود حلال و روا مدارید». (طه، ۲۰)

خطاب الهی بر آن قوم را، که از همان نخست با تذکر و اتمام حجت همراه است، با نام بنی اسراییل می خوانیم. در این جا نیز، چنان که پیش تر شرح آن آمد، با چند واژه از دائرة المعارف آسمانی آشنا می شویم: «طور ایمن»، «من» و «سلوی». شاید کسانی کنایه کنند که چنین مراجعاتی به لغات قرآن را چه نیاز و نتیجه ای است؟ کم ترین حاصل آن، اثبات اصالت و الهی و آسمانی بودن کتاب خداست که ساده تر از این ممکن نیست.

«موسی گفت ای فرعون من رسولی از جانب خداوند عالمیانم. با نشانه هایی آمده ام و از قول او جز به راستی نمی گویم. پس بنی اسراییل را با من روانه کن». (اعراف،۱۰۵ و ۱۰۶)

در این آیات، موسی نیز قومی را که به نجات آن ها از ستم فرعونیان مامور شده، بنی اسراییل می خواند و فرعون را دعوت می کند تا بنا بر فرمان الهی اختیار آن قوم را به دست او بسپارد.

«و چون بر آن ها آن وقایع خوار کننده حادث شد، گفتند ای موسی خدایی را که با تو عهد بسته بخوان که اگر این مذلت را از ما دور کند، به او ایمان خواهیم آورد و بنی اسراییل را با تو روانه خواهیم کرد». (اعراف، ۱۳۴)

این هم شناسایی فرعون از آن قوم و باز هم با همان نام «بنی اسراییل»، اینک در چرخه ی پر دوری در موضوع شناخت «اسراییل»، یعنی کسی که مردم قوم بعد ها یهود شده، نام نخستین خود را از انتساب به او برداشته اند، در گردشیم و آن چه از «اسراییل» می دانیم تنها در این حد است که یهودیان او را همان یعقوب می شناسند و قرآن قویم، با قیدی موکد، این شناسایی را رد می کند و چندان که در اختیار دارم، نخوانده ام که جایی کسی به دنبال آشنایی و معرفی اسراییل رفته باشد، و بر من عجیب و سخت آمد که در آخرین متن ضخیم و دو جلدی، اما نیم بند و آبکی منتشره به فارسی، که در باب اشتراکات قرآن و کتاب مقدس، از خانم دنیز ماسون خواندم، گرچه باب مفصلی در معرفی پیامبران پیش از طلوع اسلام داشت، اما در آن نه فقط اسراییل را در زمره ی پیامبران نگفته بود، بل نامی نیز از او دیده نمی شد!!! (ادامه دارد)  

 

 

 

 

 

یادداشت قبلی 

 

بازگشت به صفحه اسلام و شمشیر  

 

یادداشت بعدی 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد