ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

غفران و آمرزش گناه مجرمان و ظالمان در روز قیامت به واسطه تضرع و زاری و درخواست و طلب شفاعت از قدیسان و امامان و قبور امامزادگان

شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 01:56 ق.ظ
دوست عزیز جناب علی
وجود شافع دلیل قبول شفاعت او از جانب خدا نیست. انسان یا به شفاعت کسی نیاز دارد یا ندارد. در صورتی نیاز دارد که سرنوشت او را عوض کند یعنی تصمیم خدا را عوض کند, که محال است چون بارها در قرآن بصراحت بیان شده. اگر کسی نیاز ندارد یعنی مورد رضای خداوند است هم که دیگر جای بحثی نیست. اعتقاد به شفاعت دو نتیجه محتمل در بر دارد. اول اینکه خداوند چیزی از اعمال افراد فراموشش شده و در محاسبات او اشتباهی رخ داده است و بنابراین شافعان محترم آن را به خداوند گوشزد می کنند و دوم اینکه تصمیم خداوند درست است ولی شافعان محترم از او می خواهند در عین حال محاسبات خود را نادیده بگیرد و مجازات فرد مورد نظر را تخفیف دهد. در هر دو صورت شما مرتکب شرک شده اید. انسان یا به بهشت می رود یا به جهنم. تفاوت این دو هم بسیار بسیار است. چگونه خداوند چنین اشتباه عظیمی مرتکب می شود و کسی را اشتباهی به جهنم می برد (چنانچه در کتب شیعه فراوان است) و باز چگونه ممکن است براثر شفاعت و یا لعنت کسانی, فردی را از بهشت به جهنم یا بالعکس منتقل کند؟ در سوره زلزال می فرماید هرکس ذره ای نیکی یا بدی کرده باشد آنرا خواهد دید. ولی شما معتقدید شافعان می توانند این ذره را جابجا کنند
اعتقاد به اینکه برخی آیات قرآن برخی دیگر را تلطیف می کند هم گونه ای دیگر از شرک است. (هرگز هیچ جای قرآن چنین چیزی قابل مشاهده نیست) در واقع می گویید خداوند نوسان رأی دارد. شاید مثلا فرد مورد نظر تقریبا روی مرز است و شافعان محترم خداوند را از تردید در می آورند تا او را به بهشت بفرستد! دوست من چرا اشارات صریح خدا را مبنی بر عدم پذیرش شفاعت نادیده می گیری و سعی می کنی با فلسفه و اما و اگر کلیشه ی ذهن خود را بر قرآن غالب و نه قالب کنی؟ لطفا دقت کنید از سوره بقره:
« اى کسانى که ایمان آورده‏اید از آنچه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید پیش از آنکه روزى فرا رسد که در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى و کافران خود ستمکارانند (۲۵۴) خداست که معبودى جز او نیست زنده و برپادارنده است نه خوابى سبک او را فرو مى‏گیرد و نه خوابى گران آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست, کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت‏سرشان است مى‏داند و به چیزى از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمى‏یابند کرسى او آسمانها و زمین را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست و اوست والاى بزرگ (۲۵۵) »
در آیه 254 می فرماید شفاعتی نیست. در آیه ی بعد می فرماید: کیست که بی اذن او شفاعت کند. شما خیلی راحت از این آیه ی 255 نتیجه می گیرید که پس خدا به بعضی ها اجازه می دهد, ولی به آیه ی قبل توجه نمی کنید.شما یک ایه بیاورید که خدا به کسی اذن شفاعت می دهد
و گفتند رحمان فرزندى اختیار کرده منزه است او بلکه بندگانى ارجمندند (۲۶) که در سخن بر او پیشى نمى‏گیرند و ««خود به دستور او کار مى‏کنند»» (۲۷) آنچه در میان دستانشان است و آنچه پشت‏سرشان است مى‏داند و جز براى کسى که رضایت دهد شفاعت نمى‏کنند و خود از بیم او هراسانند (۲۸) و هر کس از آنان بگوید من جز او خدایى هستم او را به دوزخ کیفر مى‏دهیم سزاى ستمکاران را این گونه مى‏دهیم (۲۹) (سوره 21)
ًدر اینجا فرشتگان تنها تصمیم خدا را تایید (نه عوض) می کنند. یعنی اگر خدا ازکسی راضی بود میگن درسته اگه ناراضی بود هم میگن درسته! یعنی عملا هیچ فایده ای بحال فرد نداره.
بدیهی است که در آیه 29 منظور از ادعای خدایی تنها به زبان آوردن نیست بلکه کوچکترین عملی است که غیر از خواست خدا باشد پس در واقع شفاعت آنها چیزی غیر از خواست خدا نیست و خدا هم که بارها فرموده که هیچ شفاعتی در کار نیست. مثل اینکه شما بگویید پسرم روی حرف من حرف نمی‌زند و تنها کسی را که من می‌خواهم به مهمانی دعوت می‌کند. پس در واقع او خواسته شما را اجرا می‌کند.
« و بسا فرشتگانى که در آسمانهایند شفاعتشان به کارى نیاید مگر پس از آنکه خدا برای هر که خواهد و خشنود باشد اذن دهد (۲۶) » (انبیاء)
این آیه هم اگر حرف ملائکه غیر از رای خدای باشد رد می شود و اگر مطابق رای خدا باشد هم ارزشی ندارد چون اگر خدا از کسی راضی باشد دیگر نیازی به شفاعت غیرخدا ندارد. آیه 48 مدثر هم بر وجود شافعین دلالت دارد نه بر قبولی شفاعت آنها.
نتیجه اینکه شفاعت چه باشد و چه نباشد هییییییییییچ فرقی به حال ما ندارد. تمام ختم کلام.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
مهران قدیم
شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 09:32 ق.ظ
جناب علی

"ایاک نعبد و ایاک نستعین" را چگونه میفهمید؟

شما هم از مسیر علویت به طریق الوهیت میرسید؟ که وضوی بی ولایت آب بازی است؟

پس "انا اقرب من حبل الورید" چه میشود؟

توسل یعنی درخواست از امام رضا برای بچه دار شدن؟
اصلا چرا به امامزاده ها می روید؟ که جسم مرده او پس از مرگش واسطه و پارتی شما شود؟ این وسط پول هم میدهید؟ نگویید که شهیدان زنده اند ال.. اکبر.

زاد و ولد امامزاده ها را چگونه باور میکنید؟ و این امامزاده های جدیدالولد را هم؟
انجا که در این سرزمین و پس از چندین قرن؛ تعداد 1500 امامزاده سال 1357 به بیش از 11500 امامزاده رسمی و به گفته مسئولین بیش از 32000 امامزاده (سال 1392) در کل کشور رسیده است که قرار است به صورت تخصصی و ایجاد وبلاگ جداگانه برای هر امامزاده، خدمات تخصصی اراده شده نظیر رفع فقر؛ نازائی؛ شوهر یابی و .... را برای زائرین محترم دسته بندی و معرفی نمایند.

با خودتان چند چندید اخوی؟
 
 
 
 
 
 
 
 
 
موعظه
شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 11:24 ق.ظ
اشکالی که امثال آقای «علی» دارند این است که قرآن فصیح را کلمه به کلمه می خوانند و ترجمه و تفسیر می کنند. قرآن یک کتاب است. این کتاب به طور کلی در باره «دو» موضوع است؛ اول این که عالمی را «خالقی» هست و آن خالق یکتای بی همتا و بی نیاز از ولی و وصی و فرزند و شفیع و هر ضمیمه و برچسبی که سایر مخلوقات دارند است. دوم اینکه آن خالق مانند طوماری در نهایت جهان را دوباره جمع و به حالت اول خلقتش برمی گرداند و برای انسانها «روز بازخواستی» هست. مابقی مطالبی که در متن آمده فقط و فقط در جهت اثبات این موضوعات و راهنمایی انسان در جهت حضور با نمره قبولی در روز قیامت در پیشگاه خداوند است.
جناب علی و امثالهم باید توجه داشته باشند که خداوند قرآن را موعظه هم می خواند. به این معنی که هر سوره قران در باره یک یا چند سرفصل موعظه می کند و در انتهای هر موعظه در تمام سوره های قرآن کریم توجه انسان به وحدانیت خداوند و اجتناب از انتساب هرگونه شرک به او تذکر داده می شود. بنابراین خواندن کلمه به کلمه قرآن باعث انحراف است. باید توجه کرد مبحث کلی سوره در چه موردی است و در باره چه چیزی موعظه می شود، آنگاه معنی کلمات هم برایتان روشن می شود. یادم هست در دوران دبیرستان معلم عربی داشتیم که هیچگاه در امتحان کلمه ای نمی داد تا معنی آنرا بنویسیم، چون می گفت کلمه در جمله معنی پیدا می کند و خارج از جمله مانند ماهی بیرون آب است!
در مورد شفیع هم آنچه از قرآن کریم مستفاد می شود این است که در آن زمان اهل کتاب(یهودیان و مسیحیان) که خود را از بنی اسرائیل می دانسته اند و لذا خود را اولاد پیامبران گذشته، بخصوص حضرت ابراهیم(ع)، می دانسته اند(بخصوص یهودیان) بر این باور بوده اند که چون اولاد پیامبران بوده اند آتش جهنم نخواهند دید(که خداوند تذکر می دهد که اگر چنین است پس چرا از مرگ می ترسند و طلب هزار سال عمر می کنند؟!) و هم این که آن اجدادشان آنها را در روز قیامت شفاعت خواهند نمود! بنابراین خطاب قرآن کریم در باره شفاعت صرفاً اهل کتاب و بخصوص یهیودیان است.
خداوند در سوره بقره دو بار در دو آیه عیناً تذکر می دهد که گذشتان هرچه بودند مسئول اعمال خودشان و شما مسئول اعمال خود هستید.
(توجه این که در توراتهای کنونی حتی یک کلمه هم در باره روز قیامت نیست و عرصه عذاب و جزای یهودیان در طول عمرشان و در همین دنیا تعریف شده است!)
این موضوع شفیع دقیقاً از فرهنگ اهل کتاب و بخصوص یهودیان وارد فرهنگ تشیع شده است و به هیچ عنوان اشاره قرآن کریم به شفاعت امامان شیعه نیست، چرا که در آن زمان هنوز همه مسلمان بوده اند و هیچ امامی هم در کار نبوده است تا شفاعتش مطرح باشد. بنابراین مسلمان معتقد به شفاعت در انحراف آشکار با متن فصیح قرآن کریم است.
از طرف دیگر همان گونه که قرآن کریم اشاره دارد گذشتگان هرچه بوده اند برای خود کرده اند و شما هم فرزند و پیرو هرکه باشید مسئول اعمال خود هستید. مثلا در یک کلاس درس ریاضیات همه دانش آموزان یک کتاب واحد را می خوانند حال اگر کسی کتاب و درسش را بخوبی خوانده و فهمیده و امتحانش را بیست گرفته باشد آیا منطقی است معلم درس به آن دانش آموزانی که نگاهی هم به کتابش نکرده و یا به اندازه کافی دقت نکرده اند بگوید خب شما مجیز آقای بیست گرفته را بگوئید تا من هم به شما نمره قبولی بدهم؟! و یا آقای بیست گیرنده به مردودی ها بگوید شما مجیز مرا بگوئید و برای من دست افشانی کنید تا من هم شفاعت شما را پیش معلم بکنم تا به شما هم نمره قبولی بدهد؟ آیا عقل شما چنین معلم و چنین دانش آموزی را قابل احترام می داند؟! بنابراین هر مومنی در هر عصری موظف به عمل به فرامین کتابش است( در مورد مسلمین فرامین قرآن کریم). علی و حسن و حسین و دیگران موظف به عمل به فرامین قرآن بوده اند. نسلهای بعد هم موظف به عمل به قرآن بوده اند ما هم موظف به عمل به قرآن هستیم. نسلهای بعد از ما هم تا روزی که قیامت برپا شود موظف به عمل به فرامین خداوند در قرآن کریم هستند. این نه منطقی است و نه عقلانی و نه عادلانه است که خداوند عده ای را بخاطر این که از اولاد فلان پیامبر هستند علیرغم شقی بودنش(مثال فرزند حضرت نوح(ع)) ببخشد و یا کسانی را بخاطر اینکه برای پیامبر اسلام(ص) و یا فلان امام که موظف به عمل به فرامین کتاب قرآن بوده اند اشک می ریزند و سینه زنی می کنند مورد لطف قرارد دهد؟! یا خداوند از آن رهبران دینی بخواهد تا پیروانشان را که نماز نمی خوانده اند مگر از روی ریا و برای رسیدن به پست و مقام دنیوی، روزه نمی گرفته اند مگر از روی ریا و برای رسیدن به رفاه دنیوی، ذکات نمی داده اند مگر از روی ریا و تظاهر و چاپیدن بسایر بیشتر از آنچه داده اند، حج نگذارده اند مگر برای گرفتن لیبل حاجی و چاپیدن خلق الله و ظلم به خلق الله، بلعیدن بیت المال، حرام و بلعیدن پول بیت المال مسلمین در لهو و لعبی به نام ورزش فوتبال، زمین خواری، رانتخواری، دروغ شاخدار به عالم وآدم، پارتی بازی، فحشا و زنا، نان مردم بریدن، به اصطلاح زیرآب خلق خدا را زدن، فقط اقوام و خویشان و هم حزبی ها خود را در ادارات دولتی استخدام کردن، قانون را فقط برای ضعیفان اجرا کردن و ده ها و صدها بزه و کار غیر انسانی و غیر اخلاقی دیگر(که طومارش مثنوی هفتادمن می شود) را شفاعت کند، صرفاً برای این که برای کسی مراسم سوگواری و روضه خوانی و آش نذری برپا می کرده اند؟! آیا عقل سلیم بشری این را می پذیرد؟ در غیر اینصورت خداوند را بسیار بسیار تحقیر کرده ایم و جایگاه و منزلتش را نشناخته ایم. آیا به عظمت کائنات و بزرگی جهان فکر کرده اید؟ ادعای ما این است که اینهمه مخلوق خداوند است و خداوند می فرماید که خلقت آسمانها از خلقت شما بزرگتر بوده است اگر تعقل کنید. من تعجب می کنم امثال آقای علی چه جایگاهی برای خداوند قائلند؟!
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
آمون : این جوابیه ها برای این یادداشت نیز بودند :