ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

پشت پرده و حقایق پنهان مانده ماجرای ترور محمد رضا شاه پهلوی در دانشگاه تهران و دروغ بودن داستان ساختگی ناصر فخرآرا و اسلحه ترور

چهارشنبه 27 شهریور 1392 ساعت 10:56 ق.ظ
تاثیرات ترور شاه در به تعویق افتادن ملی شدن صنعت نفت

http://www.irdc.ir/fa/content/6581/print.aspx
پاسخ:
این مباحث انحرافی برای گم کردن رد توطئه ای است که به نام ترور شاه، که کم ترین اثر و سند قابل قبول ندارد، تغییراتی نسبی در روابط ملی پدید آورد. نمایش نامه ای که حتی حزب توده نیز بازیگر بزرگ خود، کیانوری را به صحنه آن فرستاد.  
 
 
 
 
 
 
آمون : متن :  
 
 
 
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
23 بهمن 1387 تاثیرات ترور شاه در به تعویق افتادن ملی شدن صنعت نفت
 پژوهشگر: سوده ابراهیم زاده

 
 
تاریخ معاصر ایران آکنده از وقایع و حوادث گوناگون است ودهه 20 در این میان جایگاه ویژه ای دارد و نفت یکی ازجنجال برانگیزترین مسایل دهه 20 به شمار می رود.
در آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی و در شرایطی که ایران هنوز در اشغال متفقین بود، شرکت های نفتی امریکا و انگلیس جهت کسب امتیاز نفت در مناطق جنوب شرقی ایران، با دولت ایران وارد مذاکره شدند و شوروی هم بعد از اطلاع از این تلاش ها، در شهریور 1323ش. هیأتی را به ریاست کافتارادزه برای تقاضای امتیاز نفت شمال به ایران اعزام کرد. با مخالفت مجلس دولت از انجام هرگونه مذاکرات برای کشورهای خارجی برای امتیاز نفت ممنوع شده و برای این کار مجازات هم در نظر گرفته شد.

از طرف دیگر در خارج از مجلس و در میان توده مردم هم احساسات و افکار ضد انگلیسی به شدت در جریان بود و آیت الله کاشانی در کانون حمایت های مردمی قرار داشت. در چنین شرایطی در 15 بهمن 1327 به حادثه ترور شاه در دانشگاه تهران به وقوع پیوست.
این تحقیق بر آن است تا با توجه به اسناد و مدارک موجود، به این سؤال پاسخ دهد:
آیا حادثه ترور محمد رضا پهلوی در 15 بهمن 1327 در روند ملی شدن نفت ایران و استقرار دیکتاتوری محمدرضا پهلوی تأثیری داشته است یا نه؟
با وجود اینکه انبوهی از اسناد و مدارک و نقل قول ها و اظهار نظرهای متفاوت و گاه ضد و نقیض درباره این حادثه وجود دارد، هنوز اسناد گویایی برای روشن شدن واقعیت این ترور در دسترس نیست اما با توجه به اسناد و مدارکی که در دسترس نگارنده قرار گرفت، می توان این فرضیه را مطرح کرد که:
این حادثه در نهایت به نفع شاه وانگلیس تمام شد و به نظر می رسد که اگر این حادثه اتفاق نمی افتاد ملی شدن نفت ایران کم و بیش دو سال زودتر پدید می آمد.
امتیاز انحصاری استخراج و بهره برداری از نفت در ایالات مرکزی و جنوبی ایران به مدت 60 سال در 28 مه 1961م. توسط مظفرالدین شاه به یک انگلیسی به نام دارسی واگذار شد و در سال 1909م. شرکت نفت انگلیس و ایران تأسیس شد1.
در سال 1913م. مذاکرات دریاداری انگلستان و شرکت نفت انگلیس و ایران برای خرید سهام آغاز گردید. قراردادی در 20 مه 1914م. بین طرفین به امضا رسید و دولت انگلیس 51 درصد از سهام شرکت نفت ایران و انگلیس را خریداری نمود بطوری که اکثریت سهام را بدست آورد.
هنگامی که دولت ایران از معامله فوق آگاهی یافت، نامه اعتراضیه-ای به سفارت انگلیس در تهران نوشت و عده ای از رجال و ملیون آزادیخواه ایران هم به امتیاز نامه و این معامله اعتراض کردند.
اعتراضاتی هم در مجلس دوره اول شورای اسلامی، زمانی که عملیات شرکت نفت تازه آغاز گشته بود، صورت گرفت. تا اینکه در سال 1310ش. حق الامتیاز ایران کاهش فاحشی یافت و این امر موجب اعتراض شدید ایران شد. مجلس هم در جلساتی که تشکیل داد خواهان الغای امتیاز دارسی شد.
با تأیید مجلس، رضا شاه بطور یکطرفه در سال 1311ش. قرارداد را لغو کرد. هم شرکت و هم دولت انگلیس به این امر اعتراض کرده و رضا شاه را به خلع از سلطنت تهدید کردند. سرانجام طرفین مذاکرات را در تهران ادامه دادند و در تاریخ 7 خرداد 1312ش، قرارداد موسوم به قرارداد 1933 امضا گردید.
در آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی و در شرایطی که ایران هنوز در اشغال متفقین بود، شرکت های نفتی امریکا و انگلیس جهت کسب امتیاز نفت در مناطق جنوب شرقی ایران، با دولت ایران وارد مذاکره شدند و هنگامی که این تلاش ها برملا شد، شوروی هم با استفاده از فرصت اشغال مناطق شمالی کشور برای کسب امتیاز نفت شمال، دولت ایران را تحت فشار گذاشتند و در شهریور 1323ش. هیأتی را به ریاست کافتارادزه برای تقاضای امتیاز نفت شمال به ایران اعزام کرد.
ولی دولت ایران در تاریخ 11 شهریور 1323ش. اعلام کرد قبل از روشن شدن وضع اقتصادی و مالی دنیا و استقرار صلح عمومی مطالعه اعطای هیچگونه امتیاز خارجی مقتضی و ضروری نمی باشد.4
دکتر مصدق هم در جلسه 11 آذر 1323ش. طرحی به قید دو فوریت به تصویب مجلس رساند که بر اساس ماده اول آن هیچ نخست وزیر، وزیر و وکیل و کفیل وزارتخانه و معاون نمی تواند در باب امتیاز نفت با هیچ یک از نمایندگان رسمی و غیر رسمی دول مجاور و غیر مجاور و یا نمایندگان شرکتهای نفت و هر کس غیر از این مذاکراتی که اثر قانونی دارد بکند. در ماده دوم این لایحه گفته شده بود که نخست وزیر و وزیران می توانند برای فروش نفت و طرزی که دولت ایران معادن نفت خود را استخراج و اداره می کند، مذاکره نمایند و از جریان مذاکرات باید مجلس شورای ملی را مستحضر نمایند در ماده سوم وچهارم مجازات های سنگین برای متخلفین منظور شده بود.5
در ادامه تلاش ها برای استیفای حقوق ایران درباره نفت، در 29 مهر 1326ش. مجلس شورای ملی قانونی تصویب کرد که دولت را مکلف می نمود در کلیه مواردی که حقوق ملت ایران نسبت به منابع ثروت اعم از منابع زیرزمینی و غیر آن مورد تضییع واقع شده است، بخصوص راجع به نفت جنوب، به منظور استیفای حقوق ملی ایران مذاکرات واقدامات لازمه را به عمل آورد و مجلس شورای ملی را از نتیجه آن مطلع سازد.6
با تصویب این قانون مجلس شورای ملی ضمن اعلام تضییع حقوق ملت ایران در مورد نفت جنوب، دولت را به تجدید نظر در قرارداد 1933 ملزم می کرد. اما شرکت نفت ایران و انگلیس بدون توجه به این قانون، در مذاکرات خود با دولت ایران هیچ گونه تجدید نظری را نپذیرفت و فقط با افزایش بسیار کمی در سهم ایران موافقت نمود.
در خارج از مجلس نیز احساسات و افکار ضد انگلیسی به شدت در جریان بود و مردم به نفع قانون ونمایندگان وارد صحنه شده بودند و آیت الله کاشانی در کانون حمایت های مردمی قرار داشت. آیت الله کاشانی چند روز قبل از حادثه 15 بهمن اعلامیه شدید اللحنی علیه شرکت نفت صادر کرد که طی آن خواهان الغای امتیاز شده بود.
گس نماینده شرکت قرار بود در تاریخ 14 بهمن برای انجام مذاکرات به تهران بیاید اما به دلایل نا معلومی اطلاع داده شد که او در 16 بهمن به تهران خواهد آمد تا مذاکرات با دولت ایران را از سر گیرد و ورود او به تهران نهایتاً در 20 بهمن صورت گرفت.
همان طور که مشاهده شد در این زمان در برابر مسأله نفت در کشور دو موضع مختلف وجود داشت:
هیأت حاکمه مخالف اصل امتیاز یعنی بهره برداری شرکت از منابع ایران نبود بلکه فقط بر سر درآمد خود از این امتیاز چانه می زد و می خواست درآمد خود را از این محل بالا برد و به وسیله آن چاره ای برای بحران اقتصادی که دامنگیر او و طبقه حاکمه در مجموع شده بود بیابد. اما ملت با اساس امتیاز مخالف بود. یعنی می خواست خود را از شر استعمار انگلیس برهاند و به استثمار بیگانگان از منابع نفتی خویش و عوارض استعماری دیگر آن پایان بخشد.8
از طرف دیگر محمد رضا از هنگام خلع پدرش تا این زمان هنوز نتوانسته بود حکومت خویش را تثبیت کند. گروه ها و نیروهای رقیب سیاسی در کشور مانع از استقرار حکومت بلامنازع برای او بودند. شاه از یک سو وجود آیت الله کاشانی را در صحنه سیاسی کشور برای خود خطرآفرین می دانست و از سوی دیگر فعالیت حزب توده را به خاطر وابستگی هایش به شوروی و گرایش طبقه جوان به آن به نفع خود نمی دید. او به دنبال فرصتی بود تا مسأله اصلاح قانون اساسی را مطرح سازد و بتواند موقعیت خود را در برابر مجلس تقویت کند. در چنین شرایطی بود که حادثه 15 بهمن 1327 به وقوع پیوست.
در 15 بهمن 1314ش. رضا شاه رسماً دانشگاه تهران را تأسیس کرد و از آن تاریخ همه ساله این روز را جشن می گرفتند و گزارش های فعالیت ها و کارهای سال گذشته به استحضار شاه می-رسید.
در ساعت 3 بعد از ظهر 15 بهمن 1327ش، اتومبیل محمد رضا شاه وارد دانشگاه شد و مقابل در دانشکده حقوق توقف کرد. بعد از اینکه شاه از اتومبیل پیاده شد، هنوز به جلوی اتومبیل نرسیده بود که پنج گلوله به سوی او شلیک شد و گلوله ششم در اسلحه گیر کرد.9
علی رغم تسلیم شدن ضارب تیرهایی به سوی او شلیک شد اما هرگز معلوم نشد که اولین گلوله از سوی چه کسی و یا به دستور چه کسی شلیک شد.
شاه در این حادثه آسیب جدی ندید و به بیمارستان شماره دو ارتش برای پانسمان انتقال یافت. شاه پس از پانسمان به کاخ اختصاصی رفته و اعلامیه ای از طرف پزشکان معالج که در رأس آنها دکتر اقبال قرار داشت مبنی بر سلامتی شاه انتشار یافت. بلافاصله در همان روز جلسه هیأت وزیران در کاخ وزارت امور خارجه تشکیل گردید و تصمیماتی به شرح زیر اتخاذ شد:
به موجب تصمیم هیأت دولت در شهر تهران حکومت نظامی برقرار گردید و به پیشنهاد سپهبد رزم آرا رییس ستاد ارتش یکی از معاونین او به نام سرلشکر هوایی احمد خسروانی به فرمانداری نظامی منصوب گردید و دولت حزب توده ایران را غیر قانونی اعلام نمود و دستور داده شد در تهران و سایر شهرها، کلوپ ها ومراکز آنها تصرف گردد و سران و افراد حزب در تمام ایران بازداشت شوند10.
روز بعد از حادثه، دکتر اقبال وزیر دارایی در جلسه علنی مجلس شورای ملی حاضر شده و ضمن تشریح حادثه، ضارب را اینگونه معرفی می کند: « و اما راجع به جریان شخصی که این عمل را مرتکب شده است، شخصی است به نام ناصر فخرآرایی. دیروز یعنی تاریخ 15/11/27 که آقایان ملاحظه می فرمایید از روزنامه پرچم اسلام یک کارتی گرفته است و تاریخش 15/11/ 27 دیروز صبح است و ضمن سؤالاتی که از مدیر روزنامه پرچم اسلام که دیروز توقیف شده است گردیده، اظهار کرده است که این شخص سابقاً مریض من بوده است و امروز آمده است با اصرار و ابرام که به او کارت بدهم، البته این اظهارات او است و بعداً تحقیقاتی که شده به استحضار آقایان و ملت ایران خواهد رسید. یک کارت دیگری در اوراقش پیدا شده است که عضو اتحادیه های کارگران چاپخانه است و عضویت آنجا را داشته است.» 11
سپس دکتر اقبال اعلامیه دولت را مبنی بر انحلال حزب توده در سراسر کشور قرائت کرده و نمایندگان این اعلامیه را تأیید کردند:
« از چند سال به این طرف، در داخل کشور عناصر مفسده جویی باسم حزب توده ایران دور هم جمع شده یک عده مردمان ساده لوح را با کلمات فریبنده اغفال و هر روز ایجاد اغتشاش و هرج و مرج نموده و درصدد واژگون کردن بنیان واساس کشور بودند و از هیچگونه آزار و قتل و غارت در مازندران و گیلان و آذربایجان فروگذار نکرده و حتی موقعی هم در صدد تجزیه قسمتی از کشور برآمدند. گزارشهای رسیده حاکی است که اینک صرفنظر از اغفال مردمان ساده لوح به ترویج مرام اشتراکی در بین نوباوگان و دانشجویان شروع کرده و زمینه انقلاب را در کشور فراهم می سازند. بنابراین دولت برای حفظ تمامیت و استقلال کشور و جلوگیری از هرگونه مفسده و آشوب حزب مزبور را منافی استقلال کشور تشخیص و دستور می دهد سازمان حزب مزبور در تمام کشور منحل و افراد خائنی که مدارک لازم علیه آنها موجود است طبق مقررات قوانین مربوطه تحت تعقیب قرارگرفته و مجازات شوند.» 12
دولت از ساعت 5 بعد از ظهر روز حادثه حکومت نظامی اعلام و اجتماعات را ممنوع کرد و روزنامه کیهان نوشت: «از لحاظ دولت و سیستم حکومت همان نتیجه ای را می گیرند که الان گرفته اند. حکومت نظامی اعلام و آزادی همه محدود شده و هیچکس هم نمی تواند حرف بزند برای اینکه آن آزادی که نتیجه اش هرج و مرج و آدم کشی بود هیچ کس نمی خواهد... وقتی برای کشتن شاه مملکت دسته بندی می شود چه کسی می تواند به استقرار حکومت نظامی اعتراض کند؟»13
به این ترتیب، پلیس دفاتر حزب توده را به اشغال خود درآورد، اموالش را مصادره کرد و بیش از دویست تن از رهبران و سازمان دهندگان آن را دستگیر کرد. در ماههای آتی، بسیاری از رهبران در دادگاههای نظامی محاکمه شدند. 14
از طرف دیگر چون ضارب با کارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام اقدام به ترور شاه کرد، با این ادعا که آیت الله کاشانی، ناصر فخرآرایی را برای دریافت کارت خبرنگاری به روزنامه پرچم اسلام معرفی کرده ساعت 5/2 همان شب نیروهای نظامی با تانک مقابل خانه آیت الله کاشانی آمده و او را دستگیر و در قلعه فلک الافلاک در خرم آباد زندانی و سپس از آنجا به لبنان تبعید کردند. در حالی که کاشانی ربطی با روزنامه پرچم اسلام و مدیر آن فقیهی شیرازی نداشت.
شاه خود در مورد محرکین ضارب می گوید: « بعداً معلوم شد که وی با بعضی از متعصبین دینی رابطه داشته و در عین حال نشانه هایی از تماس او با حزب منحله توده بدست آمد.»15
پس از انحلال حزب توده و دستگیری رهبران آن و دستگیری آیت الله کاشانی نوبت به سرکوب قانونی مطبوعات رسید که در بیداری مردم نقش عمده ای داشتند.
لایحه جدید مطبوعات در جلسه تاریخ 19/11/27 با قید دو فوریت توسط دکتر زنگنه وزیر فرهنگ تقدیم مجلس شورای ملی شد که فوریت اول آن تصویب و فوریت دوم آن مورد موافقت قرار نگرفت و برای رسیدگی به کمیسیون فرهنگ و دادگستری ارجاع شد.
دکتر زنگنه در جلسه مجلس گفت: «بر آقایان محترم پوشیده نیست که زیاده روی عده ای از روزنامه ها موجب مفاسدی شده است که مخل انتظامات و مضر به اساس حکومت ملی و استقلال کشور می باشد.» عبدالقدیر آزاد هم او را متهم کرد که « اینها همه مربوط به نفت است و این شما هستید که نمی گذارید ملت ایران حقوق خود را استیفا کند.»16
به این ترتیب بعد از مهیا شدن شرایط، گس نماینده شرکت نفت در 20 بهمن وارد تهران شد و بعد از مذاکراتی که تا اردیبهشت طول کشید انگلیسها تنها با افزایش ناچیزی در سهم ایران موافقت کردند و قرارداد موسوم به قرارداد الحاقی( گس-گلشاییان ) در 21/2/28 یعنی 8 روز قبل از پایان عمر مجلس پانزدهم برای تصویب به مجلس برده شد.
از طرف دیگر شاه پس از این رویداد توانست از خود یک چهره ربانی و کاریزماتیک بسازد. او در اولین کتاب خود به نام مأموریت برای وطنم می نویسد: «از سن شش یا هفت سالگی اعتقاد و ایمان مداومی پیدا کردم که خدای بزرگ مرا پیوسته در کنف حمایت خود قرار داده و خواهد داد.» وسپس از چهار واقعه نام می برد که آنها را به نوعی حمایت پروردگار از خود و دوام سلطنتش می داند به ویژه جان سالم بدر بردن از ترور نافرجام بهمن 1327 و می نویسد « این حادثه ایمان مرا به مبدأ حقیقی و حمایت ذات بیچون احدیت قویتر ساخت و پیوند ناگسستنی مرا با خدای بزرگ مستحکمتر نمود.» 17
شاه که به دنبال ایجاد حکومت بلامنازع بود تا قابلیت خود را برای خفه کردن زمزمه هایی که علیه شرکت نفت انگلیس و ایران می شود نشان دهد پس از بازداشت مخالفان، تصمیم به تشکیل مجلس مؤسسان گرفت تا اگر مجلس شورای ملی در برابر او ایستاد از طریق مجلس مؤسسان با آن مقابله کند. بعد از حادثه 15 بهمن موانع عمده از سر راه برداشته شده بود و شاه توانست گامهای بعدی را بردارد.
شاه روز 5 اسفند 1327 نمایندگان فراکسیونهای مجلس شورای ملی را به کاخ خود احضار کرد. در این اجتماع شاه شدیداً نمایندگان مجلس را مورد حمله قرار داد و افزود «شما دولتها را می آورید و می برید ولی من باید گلوله آن را بخورم.» شاه در آن اجتماع برای افزایش اختیارات خود تغییراتی را در قانون اساسی لازم شمرد و افزود باید هرچه زودتر مجلس مؤسسان تشکیل شود و در قانون اساسی و متمم آن تغییراتی داده شود. 18
روز هشتم فروردین 1328 آگهی انتخابات مجلس مؤسسان در سراسر تهران منتشر شد و 55 حوزه برای اخذ رأی تعیین گردید و روز 28 فروردین نتیجه انتخابات اعلام شد. اول اردیبهشت مجلس که در اثنای حکومت نظامی انتخاب شده بود تشکیل شد و به اتفاق آراء به تشکیل مجلس سنا که نصف اعضایش را شاه انتخاب می کرد رأی داد و به شاه اختیار داد که هر زمان بخواهد مجلس را منحل کند، به شرطی که همزمان با آن فرمان انتخابات جدید را صادر نماید و در عرض سه ماه مجلس جدید را تشکیل دهد.
به این ترتیب شاه به بزرگترین موفقیت دوران سلطنت خود دست یافت.
نتیجه
حادثه 15 بهمن چه از نظر زمان وقوع و چه از نظر نتایج و عواقب آن تقارن عجیبی با کشمکش بر سر قرارداد نفت جنوب و مذاکرات با شرکت نفت داشت.
در شرایطی که مجلس شورای ملی تحت فشار افکار عمومی و آزادیخواهان به سوی لغو قرارداد نفت جنوب می رفت، انگلیسها خواهان سرکوب جنبش ملی شدن نفت و تحکیم موضع شرکت نفت و امضای قرارداد نفتی جدید مطابق میل خود و در راستای منافع خود بودند.
حادثه 15 بهمن 1327 و حمله مسلحانه نافرجام به جان شاه در دانشگاه تهران بهانه ای به دست شاه داد تا ضمن سرکوب مخالفان، حکومت خود را نیز استحکام بخشد.
رژیم پس از وقوع این حادثه، با اعلام حکومت نظامی در تهران و حومه، آیت الله کاشانی را به اتهام دست داشتن در طرح ترور دستگیر کرد و حزب توده نیز به همین اتهام در سراسر کشور منحل شد و رهبران آن تحت تعقیب قرار گرفتند و باتصویب لایحه تحدید مطبوعات در مجلس شورای ملی، مطبوعات مخالف دولت و طرفدار ملی شدن نفت تعطیل شدند.
شاه پس از برداشتن موانع عمده از سر راه خود، ضمن مشورت با اطرافیان مورد اعتمادش در صدد تشکیل مجلس مؤسسان برآمد. او می خواست با تشکیل این مجلس و تغییر اصولی از قانون اساسی و یا افزودن اصول تازه ای به آن، قدرت و اختیارات بیشتری از جمله اختیار انحلال دو مجلس شورای ملی و سنا را کسب کند. و حادثه 15 بهمن 1327 همه این خواسته ها را یکجا تحقق بخشید.

پا نوشت ها
1. شوادران، بنجامین، خاورمیانه،نفت و قدرتهای بزرگ، ترجمه عبدالحسین شریفیان، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ دوم، 1354، ص 16.
2. فاتح، مصطفی، پنجاه سال نفت ایران، انتشارات شرکت سهامی چهر، تهران، 1335، ص 264.
3. همان، ص 292.
4. همان، ص 355.
5. همان، ص 356.
6. همان، ص 385.
7. مکی، حسین، خاطرات سیاسی، انتشارات علمی، چاپ اول، 1368، ص 164.
8. خامه ای، انور، از انشعاب تا کودتا، تهران، انتشارات هفته، 1363، ص 149.
9. تربتی سنجابی، محمود، پنج گلوله برای شاه، تهران، انتشارات خجسته، 1381، ص 27 و ایمن آبادی، ساسان، از ترور شاه تا ترور سپهبد رزم آرا، تهران، انتشارات خجسته، 1382، صص 22-23.
10. عاقلی، باقر، خاطرات سیاسی محمد ساعد مراغه ای، تهران، نشر نامک، 1373، ص 23-24.
11. اطلاعات، 16/11/1327، شماره 6853.
12. کیهان، 16/11/1327، شماره 1753.
13. همان.
14. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانه چی، نشر مرکز، چاپ دوم، 1378، ص 287.
15. پهلوی، محمدرضا، مأموریت برای وطنم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1341، ص 71.
16. اطلاعات، 19/11/1327، شماره 6856.
17. پهلوی، همان، ص 70.
18. عاقلی، همان، ص 24.

 
کد مطلب: 6581
لینک یکتا: http://www.irdc.ir/fa/content/6581/default.aspx