تاریخ معاصر میهن ما در حرکت پرپیچ و قانونمند خود، شاهد رویدادهای بزرگ و کوچک فراوان و تجربیات پرارزشی بوده که توجه به آنها برای همه مبارزان راه سعادت و ترقی مردم ایران نه تنها سودمند، بلکه لازم و ضرور است. در سرزمین کهن سالی چون ایران، از آنجا که ضعف حافظه تاریخی که معلول گسست هایی است که براثر هجوم و ایلغار بیگانگان و در دوران اخیر نفوذ و مداخله استعماری در پیوند با استبداد، پدید شده و به یک بیماری مزمن و خطرناک فرا روییده، درک صحیح روند تاریخ و نقش نیروهای درگیر آن در هر لحظه مفروض تاریخی یک نیاز، یک اولویت، یک وظیفه ملی و میهنی است. شناخت تاریخ و به کارگیری تجربیات آن خود سلاح موثری به سود پیشرفت و تکامل مادی و معنوی در پیکار با نیروهای زوال یابنده و میرنده است. از این روست که در دوران کنونی نیز می توان با استناد به برخی تجربیات تاریخی، عیار اقدام ها و سیاست های دولت نامشروع برآمده از کودتا را محک زد.
در هفته های اخیر و پس از تبلیغ حساب شده ”مکتب ایرانی“ از سوی عناصری چون اسفندیار رحیم مشایی، باردیگر موضوع تاریخ و هویت ملی و تبلیغ هدفمند دولت احمدی نژاد پیرامون این موضوع به بحث داغ روز تبدیل شده است. حضور رییس دولت کودتا در مراسم پرده برداری از منشور کوروش بزرگ در موزه ملی ایران و حاشیه های آن، بازتاب گسترده ای در رسانه های داخلی یافت. در این مراسم که از قبل و با هدف معین سیاسی برنامه ریزی و تدارک دیده شده بود، احمدی نژاد از کوروش و نقش تاریخی او تقدیر کرده و به صورت سمبلیک برگردن سپاهی هخامنشی و کاوه آهنگر چفیه بسیجی انداخت. این حرکت نمادین معنا و مفهوم مشخص و بار سیاسی معینی را داراست و صرفاً یک حرکت تبلیغی گذرا نبوده و نیست. ستایش ظاهری و دروغین احمدی نژاد از هویت ملی، که در پس آن اهداف سیاسی نهفته، با انتقاد و مخالفت دیگر بخش های کودتاچی رو به رو شد و شاهد بر خورد قلمی میان آنها هستیم. کیهان، ۲۹ شهریور ماه، در یادداشت روز خود به قلم پاسدار شکنجه گر حسین شریعتمداری، دولت احمدی نژاد را به باد انتقاد گرفت و نوشت: ”... درحالی که اسلام عزیز با قرآن، یعنی تنها کتاب آسمانی تحریف نشده و حکمت ها و آموزه های شناخته شده و غیرقابل تردید در میان ما حضور دارد، چرا باید کوروش را جایگزین آن کرده و منشور او را به عنوان الگو به جهانیان معرفی کنیم. ...“
و یا فاطمه رجبی، همسر غلامحسین الهام، که از مدافعان شناخته شده خط فکری باندهای کودتاچی و نیز دولت احمدی نژاد است و کتاب: ”احمدی نژاد معجزه هزاره سوم“ را نگاشته، در مصاحبه با خبرگزاری فارس، ۲۸ شهریورماه، ضمن حمله به احمدی نژاد خاطرنشان می سازد: “معتقدم دولت در یک ورطه هولناک باستان گرایی گرفتار شده است... من بارها گفته ام تا زمانی از احمدی نژاد دفاع خواهیم کرد که بر گفتمان امام زمانی خود تاکید داشته باشد اما اگر او بخواهد بنا به آنچه که آقای بقایی (حمید بقایی مشاور احمدی نژاد) گفته است، کوروش زمان باشد، باید بگویم ما سال هاست که فاتحه کوروش را خوانده ایم چرا که اینجا مملکت امام زمان است. ...“
این هیاهوها برای چیست؟ چرا ”معجزه هزاره سوم“ ناگهان و پس از تحولات سیاسی یک سال اخیر، در ”ورطه هولناک باستان گرایی“ قرار می گیرد؟ جستجو برای یافتن پاسخ مناسب به این پرسش ها ما را به کنه ماجرا و اهداف سیاسی چنین تبلیغات رهنمون می شود. در اینجا ما با یک عوام فریبی شناخته شده در تاریخ معاصر کشور رو به رو ایم. عوام فریبییی به قصد پیشبرد آماج های سیاسی. در حیات یک صد سال اخیر ایران، نمونه چنین عوام فریبی های مشمئزکننده در مقاطع حساس و سرنوشت ساز تاریخی به چشم می خورد. در دوران های حساسی که جامعه نیازمند تحول بوده و کشاکش تعیین کننده میان نیروهای ترقی و پیشرفت با نیروهای ارتجاع و واپس ماندگی و وابستگان استعمار و امپریالیسم جریان داشته، سیاست عوام فریبی و جعل هویت و دستاویز قراردادن وجوه مختلف هویت ملی برای پیشبرد مقاصد سیاسی و فریب مردم به شیوه و روش اصلی دشمنان استقلال و آزادی و حق حاکمیت مردم بدل می شود. به عنوان مثال می توان به دوران رضاخان و محمدرضا پهلوی اشاره کرد. زنده یاد محمد تقی بهار، ملک الشعرای بهار، در کتاب خود ” تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران- انقراض قاجاریه“ در فصل های مربوط به دوران عروج رضاخان و تلاش او برای کسب مقام سلطنت، که از حمایت امپریالیسم انگلیس برخوردار بود، نمونه های شگفت آور و قابل تاملی از سیاست عوام فریبی و جعل هویت برای فریب مردم را بازگو کرده است. اجرای مراسم ”احیا“ توسط رضاخان و اعطای تمثال امیرمومنان یا جشن تمثال حضرت علی از آن جمله اند، که شباهت حیرت انگیزی با انداختن چفیه برگردن سپاهی جاویدان و کاوه آهنگر توسط احمدی نژاد دارد.
ملک الشعرای بهار در جلد دوم کتاب خود می نویسد: “... بعد از دوم حمل، در نتیجه آن حرکت دور از حزم و زدن و زندانی کردن مردم، حس طرفیت و عنادی برضد سردار سپه در طبقه سوم (منظور بهار توده های مردم است) بوجود آمد... درج اشعار مرحوم عارف و مقاله مارشال چشه و مقالات ماه و گل و شتر جمازه و غیره در جراید... این حس را بیدارتر ساخته بود... رییس دولت (رضاخان) که مشغول تهیه اسباب کامل برای مقصود آخرین خود بود، ضرری نمی دید که روی خوشی هم به توده های مردم نشان دهد و دستی هم به سر و روی دوستان (هواداران) مدرس بکشد... نمایشهای دیگر هم برای عوام فریبی شروع گردید که ما چند چشمه ای از آن ها را اینجا یادآوری می نماییم... اجرای مراسم احیا، در لیالی متبرکه احیا از طرف اهالی احترامات لازمه نسبت به شعائر اسلامی بعمل آمده... از طرف اداره قشون در میدان مشق چادری برافراشته شده... آقای رییس الوزرا (رضا خان سردار سپه) و اغلب اعضای کابینه و بعضی از روسای ادارات، در شب قبل در میدان مشق حاضر و در موقع، قرآن برسر شرکت جستند... اتفاقا در زمان تصدی وزارت جنگ آقای سردار سپه نیز دیده بودیم که ایشان شب عاشورا با پای برهنه، و جمعی از همگنان با دسته های شمع چهل و یک منبر را بر طبق سنت و عادات توده ملت طی کرده... هنگام ورود دسته معروف چاله میدان که یک دوره تراژدی واقعه کربلا را تا ساعات بعد از قتل و آتش زدن مجسم می ساخت... باز وزیر جنگ (سردار سپه) در مقابل یکی از چادرها ناظر ختام عمل دسته چاله میدان گردیده و به سردسته ها خلعت داد و تشویق کرد... یکمرتبه دیده شد که باردیگر، عادات دیرینه و مراعات افکار عامه و یک حالت مرتجعانه صریحی از طرف ایشان (رضاخان) عود کرده، قضیه لیالی احیا و از آن بالاتر داستان تمثال که اسباب استهزاء جراید متجدد اقلیت گردیده بود، بروز و ظهور نمود.... ”
اینکه تا چه حد این فریبکاری و عوام فریبی با رفتار و سیاست احمدی نژاد (با تفاوت های تاریخی مشخص ناشی از سطح رشد جامعه ایران) در صحنه سیاسی امروز قابل مقایسه است را به خوانندگان واگذار می کنیم. ملک الشعرای بهار در ادامه به جشن اعطای تمثال امام اول شیعیان اشاره می کند که بی شباهت به پرده برداری از منشور کوروش بزرگ و انداختن چفیه برگردن کاوه آهنگر نیست. بهار ادامه می دهد:“ روز جمعه ۱۷ خرداد، رییس الوزرا از وزرا و معاونین و روسای ادارات و گروهی از مردم در باغشاه دعوتی کرد و جشنی گرفت و این جشن (بزرگ) به شادی ورود تمثال مولای متقیان بود... حج اسلام ... که عازم نجف بودند... در حین بازگشت تمثالی از مولای متقیان، علی علیه السلام تدارک دیده، به نام علمای اعلام آن را... به افتخار رییس دولت (سردار سپه) تقدیم معظم له نمایند.. روز مزبور جشن تمثال برپا شد... جشن با صرف شیرینی برگزار شد و از همه عجیب تر این که شتری در جلو تمثال قربانی گردید و مضمون به دست جراید فکاهی اقلیت داد... این تظاهرات که گفتیم اساسی نبود. سردار سپه آن مرد ساده و ملی پایبند سنن و عادات قدیم نبود... برای او شکی نبود... تا رجال صاحب نفوذ زنده اند، محالست او بتواند صاحب اختیار مطلق ایران گردد. پس با این وصف بر کسی که او را از نزدیک می شناسد جای تردید باقی نیست که این نمایشها صوری است و می خواهد مردم را و اگر بشود روسای ملت و علما و اصناف و تجار را فریب دهد ... ”[ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران- انقراض قاجاریه ، جلد دوم، صفحات۹۱ – ۹۶ ].
نمونه و مثال دیگر مربوط به دوران محمدرضا پهلوی و عوام فریبی مشابه است. محمد رضا پهلوی که با برپایی جشن دوهزار و پانصد ساله ریاکارانه خود را ادامه دهنده راه کوروش بزرگ می خواند و داد سخن می داد: ”کوروش آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم“، در سال های پایانی حکومت استبدادی خود و با اوج گیری بحران سیاسی به عوام فریبی دیگری دست یازید. استاد ارجمند و گرانمایه محمد ابراهیم باستانی پاریزی در اثر دقیق و خواندنی خود به نام: ” کلاه گوشه نوشیروان“ در پژوهش های ژرف و همواره جذاب خویش، به این نکته اشاره می کند که در اواخر سلطنت محمدرضا پهلوی کوشش می شد برای فریب مردم و نجات از بحران، با جعل و دروغ پردازی، هویت نوینی برای خانواده سلطنتی با هدف سیاسی مشخص تراشیده شود. استاد باستانی پاریزی از جمله می نویسد: “... در مملکت ما، تاریخ سلسله های بزرگ با روحانیت پیوند خورده است... هیچ خاندانی در تاریخ ایران قدرت نیافته اند، مگر آنکه به صورتی خود را پیوند زده باشند با عالم روحانیت، و نسبت عترت، و این امری است که حتی در همین اواخر- و آخرین سلسله های سلطنت - هم می خواست انجام شود، پیوند هم زده شد، منتهی به قول باغبانها، از بس پر زور بود، ”پیوند پراند“ ... بعض روزنامه ها که نسبت بعضی (خانواده پهلوی) را سال ها پیش به پارتیان و ناطقین به فهلویات رسانده بودند، به فکر تجدید نظر در نظر خود افتاده، نسبت آن قوم را به ابناء محمدی... اعلام کردند. ...“
درکتاب مذکور برای تایید این نظر تصویری از مجله خواندنی ها، شماره ۱۸ سال ۲۸، منتشر شده که در آن از جمله می خوانیم:“ ولیعهد ایران (رضا پهلوی) از ابناء محمدی و سلاله هاشمی است. مثل اینکه تقدیر چنین خواسته تا هر چه شاهنشاه می کنند بی سابقه و بکر و در جهت منافع مادی و معنوی ملت باشد: زیرا به حکایت تواریخ متقن از صدر اسلام تاکنون سابقه نداشته تا یکی از ابناء محمدی و سلاله هاشمی به ولایتعهدی این کشور برگزیده شود و باز برای اولین بار است که ولیعهد گرامی ایران از طرف پدر عظیم الشان خود به نژاد پهلوی و از ناحیه علیا حضرت فرح شهبانوی ایران به محمد بن عبدالله پیغمبر مقدس اسلام و مربی بشریت منسوب می شوند...“ [ کلاه گوشه نوشیروان، صفحات ۳۸۴، ۳۸۵ و ۳۸۷ ]. ظاهرا اینک نیز احمدی نژاد با تبلغ مکتب ایرانی و کوروش بزرگ برای تقویت موقعیت خود به چنین پیوندی نیازمند گردیده است. هنگام گذر از دالان تاریخ و نگاه به گذشته، این سیاست های عوام فریبانه را در می یابیم که اتفاقا در لحظات حساس تاریخی از سوی ستمگران و مرتجعان برای فریب مردم و پیشبرد مقاصد سیاسی اتخاذ و اجرا شده و می شود.
تاریخ تصویر روشنی در برابر ما گشوده است.
نقطه اشتراک و اتصال نمایشات عوام فریبانه میان ”جشن تمثال” رضاخان با ”پرده برداری از منشور کوروش بزرگ“ از سوی احمدی نژاد، در کجاست؟ برای پاسخ به این پرسش لازم نیست راه دشواری پیموده شود، کافی است به تجربه و درس های تاریخ نظری بیافکنیم