با سلام با خواندن مقاله شما " برآمدن مردم، مقدمه 6" سوالاتی در ذهن این حقیر شکل گرفته و از آنجا که خود شخصا پژوهش گر دروغ های تاریخ ایران می باشم و به طور مثال اسکندر تاریخ ایران , الکساندر یونانی نیست را با 280 صفحه سند به صورت کتاب چاپ کرده و در اختیار ملت ایران قرار دادم تا بخوانند و بدانند که با تاریخمان چه کرده اند ! از شما تقاضا دارم بزرگواری بفرمایید و سوالات این حقیر را پاسخ گو باشید :
"اعتراض آقای رهبر هنوز با اعتقاد به حضور و قبول سلسله های سنگین اسلحه هخامنشی و اشکانی و ساسانی است که گویا چند قرن با رومیان و یونانیان جنگیده اند. " اسناد شما در رد سلسله های هخامنشی , اشکانیان و ساسانیان کدامند؟
“کورش دروغین " ؟؟ آثار شخصی با نام کی اورش در تاریخ ایران ,در تاریخ یونانی با نام هرودت( 2300 سال پیش ) , در کتیبه های ایران , در منشوری در بابل , یافت شده است که قبر او نیز می گویند در محلی در شیراز که امروزه به آن تخت جمشید می گویند میباشد . منظور شما از دروغین چیست و به چه سندی ؟
" فارسیان را سرپرست بلامعارض مردم اقالیمی معرفی کنند که از هند تا مصر و..." اگر پارس ها حاکم اقلیم های یاد شده نبودند , کتیبه داریوش هخامنشی در کانال سوئز چه می کند و این پادشاه به چه مناسبت فضولی به ساختن کانالی کرده که در منطقه حکومتی اش نبوده ؟
متاسفانه از مقاله شما نتوانستم دقیقا موضع شما را در موارد زیر درک کنم :
1. شما شاهنامه فردوسی را اشعار پارسی نوشته ابوالقاسم فردوسی میدانید یا این اثر نوشته یهودیان و کنیسه هاست ؟ یا شاید منظورتان این است که فردوسی از یهودیان پول گرفته و این اثر را برای آنان تهیه کرده است تا آنها بتوانند " با تزریق داستان های شاه نامه ای، به ذهن عامی ترین مردم، در قهوه خانه ها و امروز در کانال های مختلف تلویزیون و نمایش بی توقف چند سنگ نیمه تراش در بنایی نیمه تمام، با نام گذاری تخت جمشید،فارسیان را سرپرست بلامعارض مردم اقالیمی معرفی کنند که از هند تا مصر و یونان امتداد دارد تا ضمن صورت سازی خصمانه میان اقوام ساکن این حوزه، رد پای قوم یهود در کشتار پوریم را، با اختراع ده ها و صدها نمایه جاعلانه تاریخی، محو کرده باشند. "؟
2. این سنگهای نیمه تراش در این بنای نیمه تمام که شما می فرمایید نام آن هم تخت جمشید نیست (محبت بفرمایید نام باستانی و اصیل آن را ذکر کنید) مربوط به چه کسانی و جه زمانی است ؟
3. شما افسانه پوریم را با عنوان تاریخ و حقیقت و کشته شدن ایرانیان را قبول دارید یا آن را رد می کنید؟ اگر قبول دارید پس مجبوریم به استناد خود این روایت پادشاهان شوش در این داستان را نیز با عنوان قدرتمندترین پادشاهان آن زمانه بپذیریم. ! اگر هم قبول ندارید که دیگر دلیلی بر تغییر لباس خاخام ها به
صورت باستان شناس نیست !
4. در مورد نادر شاه هم متاسفانه موضع شما به درستی مشخص نیست .آیا منظورتان این است که اصلا نادر شاهی نبوده ؟ یا منظور این است که چند مورخ طبق معمول برای چاپلوسی اغراق نوشته اند؟ در مورد این مورخین چاپلوس, زیاد خودتان را ناراحت نکنید, فراوانند در تاریخ ایران که زیاده روی کرده اند . اگر واقعا دوست دارید متاثر و متاسف شوید بروید ببینید شاه یک کشور ( ناصرالدین شاه) پس از هدر کردن سرمایه های ملی حداقل چه سفرنامه کامل و منظومی برایمان باقی گذاشته است ! صد رحمت به حکایت های ملانصر الدین ! اما متاسفانه به علت مزخرفات ناصرالدین شاه در سفرنامه اش نمی توانیم موجودیت این پادشاه را رد کنیم .
با سپاس از شما پرنیان حامد parnian_h@hotmail.com
http://ravid0.blogfa.com http://cae.parsiblog.com
با سلام حضور محترم آقای ناصر پورپیرار
غرض از این مزاحمت تنها تبادل نظر و تحصیل علم برای پیشرفت و بیان و اشاعه ی واقعیات تاریخ و فرهنگ کشورمان می باشد و اینجانب هیچ عمدی در ایرادگیری یا توهین به شما ندارم اما با کمال تاسف پس از مطالعه وب لاگ شما , نه تنها به سوالات این حقیر پاسخی داده نشد که سوالات بیشمار دیگری نیز پدیدار شد از شما تقاضا دارم علاوه بر سوالات مطرح شده بالا حداقل به دو سوال زیر نیز پاسخ گویید .
1. شما با کوشش فراوان سعی در رد خاندان هخامنشی در ایران کردید , لاجرم افرادی چون کوروش , داریوش و خشایارشا در نظریه شما وجود خارجی ندارند , سپس خود می فرمایید به زمان خشایارشا هخامنشی ( از کجا آمد؟) که زن یهودی داشته است یهودیان به ایران حمله کرده و اثری از ایرانیان باقی نگذاشتند . نظر شخص شما در مورد این ضد و نقیض چیست؟
(اسناد شما برای رد کتیبه های هخامنشی در تخت جمشید متاسفانه قابل قبول نیست شما به طور مثال با بزرگ کردن عکسی که آقای پور ترک در اختیارتان گذاشته اند سایه های اصلی عکس که بیانگر کتبیه آن است, بدون توجه به سایه ای که از ستون مقابل روی این کتیبه است , و بدون توجه به دوربین و لنزی که قبل از سال 1300 این عکس با آن گرفته شده است , و بدون توجه به مقدار گلی که قبل از حفاری و تمیز کاری بر روی این کتیبه بوده است آن را با عکس امروزی که در آفتاب کامل و لنز عالی و ... گرفته شده است مقایسه می کنید! یا بفرمایید برای مرمت سرستونی که کنده شده و متاسفانه یکی از کتیبه ها هم روی آن است , سنگ و سیمان 2500 سال پیش را از کجا بیاورند که خط نیفتد ! و .....)
2. شما در مقاله های : مدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۹ ,20 , 21 , 22 ,23 ,24 در نهایت تاسف با توهین بی مورد به اساتید ایران ! از جمله مرحوم ایرج افشار , مرحوم مجتبی مینوی و .... با به در و تخته زدن ثابت فرمودید که شاهنامه به دستنویس فردوسی در جهان موجود نمی باشد . بفرمایید : دستنویس اصلی رخداد پوریم , در کدام موزه جهان است ؟
دستنویس تورات توسط حضرت موسی , دستنویس انجیل توسط حضرت عیسی , دستنویس قران توسط حضرت محمد (ص) در کدام موزه می باشد؟
آیا می خواهید وجود این پیامبران را به علت نبودن اصل نوشته آنان رد کنید ؟ در کتاب قران از وجود افرادی چون ذولقرنین , اصحاب کهف .... در منطقه ای که شما خالی از سکنه نام بردید سخن به میان است ! در این جا توجه به قران ندارید , چند سطر بعد قران را به سندیت می آورید !
نظر شخصی خود را در مورد اینهمه ضد و نقیضی که خواننده در مقالاتتان دچار آن می شود بفرمایید؟
فردوسی و شاهنامه اش مزخرف و دروغ و ساخته یهودیان ! تاریخ بلعمی , تاریخ طبری , اثارالباقیه ابوریحان بیرونی , تاریخ مسعودی , بندهش , نوشته های راویان عرب و .......... ببخشید اینها همه دیوانه بودند که همان تاریخ را هی تکرار کرده اند ؟
آقای پورپیرار آیا واقعا در مرام یک پژوهش گر است که فرضیه خود را با توهین به دیگران ابراز کند؟
خانم پرنیان حامد
با سلام خدمت آقای حامد! (می بینید من چه قدر بی سوادم خانم پرنیان؟!)
به حضور شما عارضم که از دیدار نوشته شما خیلی خوشحال شدم. همان طور که گوشه وبلاگ باید موجود باشد، نوشته ام که من آقای پورپیرار نیستم ، این وبلاگ نه متعلق به ایشان ولی در خدمت ایشان است و به همین دلیل، نوشته شما برای ایشان ارسال گردیده است که احتمالا چنین پاسخی خواهید شنید که :
«پاسخ:
آقای حامد. به ادرس زیر بروید.
wwww.naria.ir.
و 300 یادداشت ایران شناسی بدون دروغ را از شماره 1 به بعد بخوانید. دقت کنید که این سایت با 4 عدد دبلیو باز می شود. در پایان سئوال بی جوابی نخواهید داشت. »
و برای اینکه خیال همه راحت شود، اضافه می کنم که از عناصر مطرود و ملعون و منفوری هستم که مهر آنوسی را بر پیشانی من با تمام قدرت کوبیده اند!
اما با این همه، حقیقت را با هیچ چیز معاوضه نمی کنم و انصافا و عقلا باید به شما همان جوابی را بدهم که خود آقای پورپیرار در همین پستی که برای آن نظر نوشته اید، داده اند و بار دیگر من باب تاکید، فاقا قرار داده ام. از آنجا که خیلی به یهودای اسخریوطی علاقه دارم، دوست دارم همچنان خائن به آرمان ها شمرده شوم، بنابراین با سوابق جسته و گریخته ای که از شما در ذهن دارم، دوستانه به شما پیشنهاد می کنم به طور کلی درگیر این مباحث نشوید، به زندگی و کسب و کار خود بپردازید و قید آقای پورپیرار و نظریاتش را بزنید که هیچ امیدی به ارشاد ایشان توسط کسی نیست و ما چند نفری که بیکار هستیم، از زور بیکاری، کار برای خودمان درست کرده ایم! یکبار گفتم کورش ... ، بلافاصله آقای پورپیرار فرمودند کدام کورش؟! کورش کیه اصلا؟! (جرات ندارم بقیه را بنویسم!)
حال شما در مقدمه کتابتان که در وبلاگ هایتان موجود است، نوشته اید:
شخصی که در تاریخ ایران با نام اسکندر از او یاد شده است, نه تنها یونانی نیست, بلکه یک ابر مرد تاریخ ایران , از نژاد مادها و مذهب میترائی بوده است, که همچون دیگر دلاوران ایرانی, رستم, اسفندیار, گیو, کی خسرو (هوخشتره), کورش کبیر ... از افتخارات این مرز و بوم می باشد.
واویلا! در همین وبلاگ حقیر، ببینید که چه یادداشت هایی در مورد شاهنامه نوشته شده؟!! اصلا فاجعه است! ردیه پشت ردیه، گاف گیری پشت گاف گیری، ...! اصلا فردوسی از سر تا پا، گلاب گیری و آفتابه گیری شده و هنوز هم آب آن خشک نشده! در مورد حافظ هم همین طور است! سعدی که نگو! اصلا برایش کتاب نوشته به اسم مگر این پنج روزه! می بینید؟ بدتر از همه، رنگ جلد آن کتاب است! سیاه!
من موکدا به شما و دیگر دوستانی که چنین سوالات پایه ای و بنیانی دارند و معلوم است که یا کتابهای ایشان را اصلا نخوانده اند و یا بعد از نیمه شب تا طلوع آفتاب خوانده اند، پیشنهاد می کنم بیخیال آقای پورپیرار شوید، به جواب درستی برای این بهانه ها نخواهید رسید و فاصله های فیمابین، عمیق تر و وسیع تر از آن چیزی است که حتی تصور شود! همین پاسخ من به شما، گویای همه چیز هست وبلکه بیشتر! مثلا همین یک یادداشت را هم از آقای پورپیرار بخوانید تا بدانید که او، چگونه فردی است! (خداوند به او خیر کثیر عنایت کند و ما را در صراط مستقیم قرار دهد) :
http://purpirar.blogsky.com/pages/jezyeh/
مخصوصا چند پاراگراف آخر! و بعد با پاراگرافی که از شما نقل کرده ام، مقایسه کنید! تهوع آور نیست؟!
با سلام
چنانچه پاسخ آقای پورپیرار به حدس شما اینگونه خواهد بود به ایشان بفرمایید :
1.صحت گفته شما در از میان رفتن ایلام به هم کاری کوروش اول هخامنشی به سندیت دو کتاب شاهنامه فردوسی و ایلیاد هومر آشوری ( و نه یونانی) تایید می شود که متاسفانه شما هر دو کتاب را رد کرده اید .
2. آنکه شما دائما از او سخن می گویید نه داریوش هخامنشی است و نه پسرش . این شخص فردی با نام یا لقب گشتاسپ است که به سندیت نوشته های یاد شده حامی یهودیان بوده است . کاش یک بار هم که شده به تاریخ مکتوب ایران (شاهنامه فردوسی , تاریخ بلعمی , تاریخ طبری , ابوریحان بیرونی .....) رجوع می کردید و برای مردم از هم آنچه که می پذیرند در تایید سخنانتان سند می آوردید ! یا کاش با یک مطالعه کوچک نژاد مو بور و چشم آبی کاسهای ایرانی را که حداقل 4000 سال است در شمال ایرانند را به بی ناموسی پیوند با رومی که اصلا ایتالیا نبوده و همان مدائن خودمان است نمی کشاندید .
3. اگر از مقدمه کتاب خودم برایم سندیت می اورید کاش آن را تا خط آخر مطالعه می فرمودید :
کورش کبیر هخامنشی , البته از بزرگترین افتخارات این مرز و بوم است , اما او نیز همچون فردوسی , ابوریحان بیرونی , بلعمی, طبری ... , شما و من , وارث و حافظ فرهنگ و تمدن بزرگی بود که از گذشتگانی همچون جمشید , رستم, گیو , کی خسرو (پدر بزرگ او) و هزاران دلاور و شخصیت تاریخ ایران ,که متاسفانه ما آنان را افسانه انگاشتیم , به او رسیده بوده است . اگر هرودوت یونانی را پدر تاریخ جهان گفته اند ! خود هرودوت میگوید : " به گفته ایرانیان که در تاریخ تبحر دارند" ماخذ تاریخ هرودوت تاریخ ایران است . ودریغا که ما ایرانیان تاریخ واقعی جهان را که به همت بزرگانی چون فردوسی , ابوریحان بیرونی , بلعمی, طبری..... در دسترس ماست افسانه پنداشتیم , و از یاوه های مفسرین تاریخ یونان و اروپا برای خود تاریخی جدید خلق کرده , به هیچ افتخار می کنیم !
کاش به یکی دو سوال در این وبلاگ نگاهی می کردید:
پرسش: آیا نوشتن عیلام درست است؟ گویا این نام را عربها به سرزمین های شرق دجله و اروند رود می گفتند. آیا این سرزمین که به عیلام معروف شده، بخش اول سلسله هخامنشیان بوده است؟
پاسخ: امید دارم قدرت شنیدن پاسخ سوال تان را داشته باشید.
بابلی ها قسمت سرزمینی را که در مشرق بابل قرار داشت الامتو elamtu یا الام elam یعنی "کوهستان " و شاید" کشور طلوع خورشید" یعنی مشرق می نامیدند. بنابر کشفیات باستان شناسی اولین شهر نشینی در الام از اوایل هزاره چهارم ق.م و شروع سلسه مکتوب آوان در الام 2700 ق.م بوده است.آشوربانی پال در سال 640 ق.م به کمک کورش اول هخامنشی الام و الامیان را با طرز فجیعی از میان بردند و خاندان هخامنشی سهم خود را از این وحشی گری از آشور بانی پال دریافت کردند . چند سال بعد دولت آشور توسط هوخشتره (کی خسرو) به کلی از میان برداشته شد .
تاریخ ایران با وجود بی لیاقتی خاندان هوو ( لهراسپ , گشتاسپ , بهمن , همای ,داراب ,دارا) که در شاهنامه فردوسی بر این بی لیاقتی تاکید شده است , گروه بی لیاقت نامبرده شده را به عنوان پادشاهان ایرانی نژاد قبول دارد و از خاندان هخامنشی به جز از نام کورش کبیر نوه ماد نژاد کی خسرو , نامی نسیت ! تاریخ ایران اسکندر ایرانی ماد نژاد میترا مذهب را به علت بی لیاقتی خاندان هوو ناجی ایران و نژاد الام می داند . ببینید برای از بین بردن حقیقت چه کرده اند!
این حکومت هخامنشی را بگذارید زمین بیایید ببینید قدمت تاریخ مکتوب ایران که در منزل همه ما یافت می شود 7000 سال است ! چرا متوجه نیستید که با بزرگ کردن حکومت هخامنشی 2300 ساله به گفته آقایان 2500 ساله سعی دارند قدمت اصلی تمدن ایران را از بین ببرند که بگویند یونان 2700 ساله قدمت بیشتری از ایران دارد مگر هوخشتره در تاریخ مکتوب نیست؟؟ فکر می کنید چرا در زمان محمد رضا شاه پهلوی کورش کبیر نوه او را مبدا تاریخ ایران کردند ؟ کی می خواهید از این خواب غفلت بیدار شوید ایرانیان هم وطنان عزیز؟!؟!؟
پرسش: چرا فردوسی از اسکندر نام برده، ولی از شاهان هخامنشی نام نبرده؟
پاسخ:فردوسی که هیچ اصلا در کل متون پهلوی و در کل تاریخهای باز نوشته شده پس از حمله اعراب به ایران جز از اشاره ای کوتاه در تاریخ بلعمی ( کی اورش از سرهنگ های گشتاسپ بود ) و شجره نامه ملوک بابل در کتاب اثارالباقیه ابوریحان بیرونی هیچ اثری از خاندان هخامنشی در تاریخ ایران نیست . و جواب سوال به جای شما چرا؟
تاریخ ایران بازگو کننده سرگذشت نژادی است که به ان ایر ها یا همان آریان هرودوت می گفتند بازماندگان این نژاد در ایران امروزی در استانهای کردستان , لرستان و اذربایجان می باشند . در سال 823 ق.م به استناد کتیبه آشوری نژاد پارسها و مادها در جنوب دریاچه ارومیه در کنار یکدیگر زندگی می کردند سپس پارسها به سوی جنوب کوچ کرده اند . تاریخ ایران این نژاد را با عنوان ایرانی و پادشاهان ایران قبول دارد . در زمان آشور بانی پال , کورش اول هخامنشی با او متحد می شود و حکومت ایلامی که از شمال زاگرس تا خلیج فارس وسعت داشته از میان می برند . سپس شخصی به نام هوخشتره ( که در کتاب با اسنادی که جمع آوری شد ه به نظر همان کی خسرو تاریخ ایران می باشد) به آشور حمله کرده حکومت آشوریان را به بایگانی تاریخ می فرستد. قسمتهای جنوبی ایران در دست خاندان هخامنشی قدرتمند باقی می ماند . اما تاریخ ایران یا همان شاهنامه فردوسی این پادشاهان خائن را با تمام قدرتی که داشتند به عنوان پادشاهان ایر نمی پذیرد . خاندانی با نام هوو ( لهراسپ , گشتاسپ , بهمن , همای , داراب , دارا ) با وجود بی لیاقتی تک تک آنها را با عنوان پادشاهان ایر نژاد نام می برد . در شاهنامه فردوسی که یک اثر ملی مردمی است به عکس متون پهلوی ساسانی از تک تک پادشاهان این خاندان ایراد گرفته اما نامی از هخامنشی ها نمی اورد. شاهنامه فردوسی اسکندر ( توجه کنید ال اسکندر ایرانی با مذهب میترایی از نژاد مادها و نه ال کساندر یونانی متولد ارکه لائوس ) را ناجی ایر-ان و مردم معرفی می کند و او را فاتح اروپا می داند ( که در کتاب اثار بازمانده در معابد میترایی اروپا نژادها و اسامی پارتی باقی مانده در اروپا با سخنان فردوسی مقایسه و صحت گفته فردوسی به اثبات رسید ) از مقایسه تخت جمشید و قصر نینوا نیز به نظر می اید که خاندان هخامنشی از نژاد آشوریان بوده باشند . در هر صورت: "
انچه اسناد تاریخی نشان می دهد این است که در زمان حکومت گشتاسپ شخصی با نام کورش از انشان چه سردار او و چه از عموزادگان او خاندان هخامنشی را متحد کرده و ارتش مادها را ( چه از طریق جنگ چه از طریق مادرش که تنها فرزند استیاک و قانونا پادشاه ماد بوده است) در اختیار گرفته به سوی بابل می رود و مردم بابل از او استقبال می کنند . او خود را تا اینجا شاه انشان می خوانده و از این پس شاه شاهان می شود و این لقب از این پس از خاندان هوو به خاندان هخامنشی واگذار میشود . ص 88 کتاب
بنیانگذار حکومت هخامنشیان در ایران کورش کبیر شاه انشان پسر کمبوجیه اول نوه کورش اول از طرف پدری و پسر ماندانا دختر استیاک و نتیجه هوخشتره(کی خسرو ) از طرف مادری بوده است .او با یکی کردن دو گروه خاندان هخامنشی که در زمان جدش چش پش به دو گروه تقسیم شده بودند و در اختیار گرفتن ارتش ماد (چه از طریق جنگ و چه از طریق حق سلطنت مادرش در ماد به علت نبودن وارث پسری از استیاک ) حکومتی قدرتمند در ایران امروز بوجود اورد . در نتیجه رفتارهای شایسته او, ازاد گذاشتن مذاهب و توجه به حقوق بشر با استقبال مردم بابل روبه رو می شود و یهودیان او را مسیح موعود می خوانند .
کورش کبیر با روشی که برای حکومت اتخاذ کرده است, قوانینی که وضع کرده است و ازادی که به مردم و مذاهب داده است نه تنها یکی از بزرگترین افتخارات ایران است بلکه اولین نمونه انسانیت در جهان و پایه گذار حقوق بشر و ازادی مذاهب در جهان می باشد . ص 107 کتاب
بدین ترتیب نام کشوری که ما امروز در آن زندگی می کنیم در حقیقت ایران – پارس ان است و ایرانیان در حقیقت هموطنان شمال غربی کشورمان می باشند که گروهی از انان بی مورد نام خود را ترک گذاشته اند . ترکها یا تورانیان و قبایل آنها ( ویسه,فریان, دانو , یون ان ....) آشوریهایی بودند که اجداد هموطنان آذری ما آنان را با جنگ های پی در پی به جزایر دریای اژه تبعید کردند . مرزهای طبیعی قدیم دجله و فرات بوده و هرکه در شرق این رودها بوده است ایرانی و یا پارس بوده است . من شخصا نژادی از ترک و کرد و لر ندارم اما برای درک حقیقت باید تعصب را کنار بگذاریم : ایران واقعی = کردستان , کرمانشاه , لرستان و آذربایجان است و باقی شهر های جنوبی پارس است
پرسش: در کتاب استر آمده خشایارشا چند هزار ایرانی را کشت، و در ادامه تاریخ آمده که اسکندر برای انتقام به پارس حمله کرد. در جمع بندی کتاب اسکندر ایرانی، الکساندر مقدونی نیست، اسکندر از رومیه در ایر ان دو سوی ارس بوده، و به شوش و تخت جمشید حمله می کند. پس آیا می تواند داستان استر درست باشد؟
پاسخ: در داستان استر آمده است که اخشویرش ......
اخشویرش یا اخشروش به چه سندی می تواند خشایارشای هخامنشی باشد؟ شما حداقل یک سند در یکی بودن این دو شخصیت تاریخی به من ارائه بدهید!
1 . نه نام این دو شباهتی به هم دارد.
2 . نه شخصیت و اعمال اخشویرش در استر شباهتی به شخصیت و اعمال خشایارشا در کتیبه های هخامنشی دارد
3 . به روایات باقی مانده خشایارشا تنها یک ملکه به نام آمستریس داشته است که به سن پیری رسیده است و بر اساس این روایات تغییر ملکه در زمان خشایارشا رخ نداده است.
4 . تأکید نویسنده کتاب استر بر صد و بیست و هفت ایالت شاهنشاهی ایران با واقعیت تاریخی بیست ایالت در زمان خشایارشا در تضاد است.
5 . شجره نامه احشویرش در تاریخ ایران : احشویرش پسر کیرش پسر جاماسپ (ملقب به عالم) با
شجره نامه خشایارشا در تاریخ ایران : خشایارشا پسر داریوش نوه کورش پسر کمبوجیه .... تفاوت فاحش دارد!
6 . در تاریخ ایران احشویرش یکی از چهار سرداری است، که با بخت النصر (از نوادگان گودرز) به فرمان بهمن بیت المقدس را با خاک یکسان می کنند. او سپس با پادشاه هند کارزار کرد و منشور حکومت هند را از بهمن دریافت کرد. احشویرش را زنی بود بزرگوار به نام وشنا, که چون او را خطایی رفت, او را کشت و زن دیگری از بنی اسرائیل با نام استیر (استیژ-اشتر-استر- استاره) اختیار کرد که نام فرزند او کیورش بود.
کدام قسمت این روایت با خشایارشا هخامنشی هم خوانی دارد؟ خشایارشا تا آنجا که می دانیم نه بیت المقدس را با خاک یکسان کرده! نه به هند لشکر کشیده! نه زن خود را کشته! نه زن یهودی داشته! نه نام فرزند او کورش بوده! و نه خودش و پسرش به مذهب یهودی بوده اند! در تمامی کتیبه های هخامنشی قسم به اهورا مزدا و اهورا میترا و آناهیتا است!
پس باید بدانیم که به درستی مشخص نیست، که اخشوروش دقیقا کدام یک از پادشاهان ایران است.
بگفته شائول شاکد، استاد ارشد دانشگاه عبری اورشلیم و پژوهشگر نامدار تاریخ یهودیت، در نوشتار مربوط به پوریم در دانشنامه ایرانیکا، گواهی بر صحت این داستان از دیدگاه تاریخی وجود ندارد، و معمولاً در مورد واقعیت تاریخی داستان با شک و تردید نگریسته میشود. نظریه هایی وجود دارد که داستان بر مبنای اساطیر ایلامی و یا بابلی است.
برخی محققین کتاب مقدس تاریخ نگارش کتاب استر را به دوران سلوکیها مربوط میسازند، ولی عدم وجود کلمات یونانی و شیوه زبان محلی عبری نویسنده بیانگر این است، که کتاب قبل از شکست ایران از سپاه الکساندر نوشته شدهاست.
حال اخشویرش که بوده؟ و چه کسی به انتقام چه چیزی به روایت چه کسی (لابد یونانیان؟) به ایران حمله کرده؟ خودتان قضاوت کنید ببینید فرض و حکم این مسئله شما چقدر دچار تناقض است.
4.کاش به جای تصور جواب سربالا دادن به دختر بچه ی تازه از فرنگ آمده ! به مریدانتان می آموختید که یکی از راه های کسب علم و پیشرفت سوال و جواب مودبانه می باشد و نیازی نیست که با فحش بر روی وبلاگ دیگری از شما دفاع کنند اینجا میدان جنگ نیست !
به نصیحت شما من می روم پی کار و زندگی خودم. ما را به خیر شما را به سلامت پرنیان حامد
با سلام، دوست عزیز، بارها و بارها مکررا به شما گفته شده است که مجموعه 8 جلدی تاملی در بنیان تاریخ ایران نوشته آقای ناصر پورپیرار را بخوانید و سپس یادداشت های ایشان تحت عنوان ایران شناسی را بخوانید و آنگاه ما جهت پاسخ در خدمتیم. ولی شما یا نخوانده اید و یا خوانده اید و عمدا مزاحم می شوید. اصلا شما چرا از خود ایشان مستقیما نمی پرسید؟! ضمن اینکه ایشان نیازی به دفاع ما هم ندارند!
کامنت شما را تایید کردم تا آیندگان ببینند که چه کسانی خاک در چشم حقیقت می پاشند و می کوشند با یاوه بافی، توهمات اذهان مشوش ملهم از تریاک و بنگ را در قالب جملات زیبای بی بها، وقت دیگران را تلف کنند. با گفتن شما را به خیر و ما را به سلامت که البته از نظر ادبی هم غلط است، خود را طلبکار جلوه ندهید و از تکنیک فرار رو به جلو استفاده نکنید.
http://www.cae.blogfa.com/post/4
پاسخ:
با سلام خدمت آقای حامد! (می بینید من چه قدر بی سوادم خانم پرنیان؟!)
به حضور شما عارضم که از دیدار نوشته شما خیلی خوشحال شدم. همان طور که گوشه وبلاگ باید موجود باشد، نوشته ام که من آقای پورپیرار نیستم ، این وبلاگ نه متعلق به ایشان ولی در خدمت ایشان است و به همین دلیل، نوشته شما برای ایشان ارسال گردیده است که احتمالا چنین پاسخی خواهید شنید که :
«پاسخ:
آقای حامد. به ادرس زیر بروید.
wwww.naria.ir.
و 300 یادداشت ایران شناسی بدون دروغ را از شماره 1 به بعد بخوانید. دقت کنید که این سایت با 4 عدد دبلیو باز می شود. در پایان سئوال بی جوابی نخواهید داشت. »
و برای اینکه خیال همه راحت شود، اضافه می کنم که از عناصر مطرود و ملعون و منفوری هستم که مهر آنوسی را بر پیشانی من با تمام قدرت کوبیده اند!
اما با این همه، حقیقت را با هیچ چیز معاوضه نمی کنم و انصافا و عقلا باید به شما همان جوابی را بدهم که خود آقای پورپیرار در همین پستی که برای آن نظر نوشته اید، داده اند و بار دیگر من باب تاکید، فاقا قرار داده ام. از آنجا که خیلی به یهودای اسخریوطی علاقه دارم، دوست دارم همچنان خائن به آرمان ها شمرده شوم، بنابراین با سوابق جسته و گریخته ای که از شما در ذهن دارم، دوستانه به شما پیشنهاد می کنم به طور کلی درگیر این مباحث نشوید، به زندگی و کسب و کار خود بپردازید و قید آقای پورپیرار و نظریاتش را بزنید که هیچ امیدی به ارشاد ایشان توسط کسی نیست و ما چند نفری که بیکار هستیم، از زور بیکاری، کار برای خودمان درست کرده ایم! یکبار گفتم کورش ... ، بلافاصله آقای پورپیرار فرمودند کدام کورش؟! کورش کیه اصلا؟! (جرات ندارم بقیه را بنویسم!)
حال شما در مقدمه کتابتان که در وبلاگ هایتان موجود است، نوشته اید:
شخصی که در تاریخ ایران با نام اسکندر از او یاد شده است, نه تنها یونانی نیست, بلکه یک ابر مرد تاریخ ایران , از نژاد مادها و مذهب میترائی بوده است, که همچون دیگر دلاوران ایرانی, رستم, اسفندیار, گیو, کی خسرو (هوخشتره), کورش کبیر ... از افتخارات این مرز و بوم می باشد.
واویلا! در همین وبلاگ حقیر، ببینید که چه یادداشت هایی در مورد شاهنامه نوشته شده؟!! اصلا فاجعه است! ردیه پشت ردیه، گاف گیری پشت گاف گیری، ...! اصلا فردوسی از سر تا پا، گلاب گیری و آفتابه گیری شده و هنوز هم آب آن خشک نشده! در مورد حافظ هم همین طور است! سعدی که نگو! اصلا برایش کتاب نوشته به اسم مگر این پنج روزه! می بینید؟ بدتر از همه، رنگ جلد آن کتاب است! سیاه!
من موکدا به شما و دیگر دوستانی که چنین سوالات پایه ای و بنیانی دارند و معلوم است که یا کتابهای ایشان را اصلا نخوانده اند و یا بعد از نیمه شب تا طلوع آفتاب خوانده اند، پیشنهاد می کنم بیخیال آقای پورپیرار شوید، به جواب درستی برای این بهانه ها نخواهید رسید و فاصله های فیمابین، عمیق تر و وسیع تر از آن چیزی است که حتی تصور شود! همین پاسخ من به شما، گویای همه چیز هست وبلکه بیشتر! مثلا همین یک یادداشت را هم از آقای پورپیرار بخوانید تا بدانید که او، چگونه فردی است! (خداوند به او خیر کثیر عنایت کند و ما را در صراط مستقیم قرار دهد) :
http://purpirar.blogsky.com/pages/jezyeh/
مخصوصا چند پاراگراف آخر! و بعد با پاراگرافی که از شما نقل کرده ام، مقایسه کنید! تهوع آور نیست؟!
پاسخ:
با سلام، دوست عزیز، بارها و بارها مکررا به شما گفته شده است که مجموعه 8 جلدی تاملی در بنیان تاریخ ایران نوشته آقای ناصر پورپیرار را بخوانید و سپس یادداشت های ایشان تحت عنوان ایران شناسی را بخوانید و آنگاه ما جهت پاسخ در خدمتیم. ولی شما یا نخوانده اید و یا خوانده اید و عمدا مزاحم می شوید. اصلا شما چرا از خود ایشان مستقیما نمی پرسید؟! ضمن اینکه ایشان نیازی به دفاع ما هم ندارند!
کامنت شما را تایید کردم تا آیندگان ببینند که چه کسانی خاک در چشم حقیقت می پاشند و می کوشند با یاوه بافی، توهمات اذهان مشوش ملهم از تریاک و بنگ را در قالب جملات زیبای بی بها، وقت دیگران را تلف کنند. با گفتن شما را به خیر و ما را به سلامت که البته از نظر ادبی هم غلط است، خود را طلبکار جلوه ندهید و از تکنیک فرار رو به جلو استفاده نکنید.
http://www.cae.blogfa.com/post/4
------------------------------------------------------------
پاسخ:
با سلام خدمت آقای حامد! (می بینید من چه قدر بی سوادم خانم پرنیان؟!)
به حضور شما عارضم که از دیدار نوشته شما خیلی خوشحال شدم. همان طور که گوشه وبلاگ باید موجود باشد، نوشته ام که من آقای پورپیرار نیستم ، این وبلاگ نه متعلق به ایشان ولی در خدمت ایشان است و به همین دلیل، نوشته شما برای ایشان ارسال گردیده است که احتمالا چنین پاسخی خواهید شنید که :
«پاسخ:
آقای حامد. به ادرس زیر بروید.
wwww.naria.ir.
و 300 یادداشت ایران شناسی بدون دروغ را از شماره 1 به بعد بخوانید. دقت کنید که این سایت با 4 عدد دبلیو باز می شود. در پایان سئوال بی جوابی نخواهید داشت. »
و برای اینکه خیال همه راحت شود، اضافه می کنم که از عناصر مطرود و ملعون و منفوری هستم که مهر آنوسی را بر پیشانی من با تمام قدرت کوبیده اند!
اما با این همه، حقیقت را با هیچ چیز معاوضه نمی کنم و انصافا و عقلا باید به شما همان جوابی را بدهم که خود آقای پورپیرار در همین پستی که برای آن نظر نوشته اید، داده اند و بار دیگر من باب تاکید، فاقا قرار داده ام. از آنجا که خیلی به یهودای اسخریوطی علاقه دارم، دوست دارم همچنان خائن به آرمان ها شمرده شوم، بنابراین با سوابق جسته و گریخته ای که از شما در ذهن دارم، دوستانه به شما پیشنهاد می کنم به طور کلی درگیر این مباحث نشوید، به زندگی و کسب و کار خود بپردازید و قید آقای پورپیرار و نظریاتش را بزنید که هیچ امیدی به ارشاد ایشان توسط کسی نیست و ما چند نفری که بیکار هستیم، از زور بیکاری، کار برای خودمان درست کرده ایم! یکبار گفتم کورش ... ، بلافاصله آقای پورپیرار فرمودند کدام کورش؟! کورش کیه اصلا؟! (جرات ندارم بقیه را بنویسم!)
حال شما در مقدمه کتابتان که در وبلاگ هایتان موجود است، نوشته اید:
شخصی که در تاریخ ایران با نام اسکندر از او یاد شده است, نه تنها یونانی نیست, بلکه یک ابر مرد تاریخ ایران , از نژاد مادها و مذهب میترائی بوده است, که همچون دیگر دلاوران ایرانی, رستم, اسفندیار, گیو, کی خسرو (هوخشتره), کورش کبیر ... از افتخارات این مرز و بوم می باشد.
واویلا! در همین وبلاگ حقیر، ببینید که چه یادداشت هایی در مورد شاهنامه نوشته شده؟!! اصلا فاجعه است! ردیه پشت ردیه، گاف گیری پشت گاف گیری، ...! اصلا فردوسی از سر تا پا، گلاب گیری و آفتابه گیری شده و هنوز هم آب آن خشک نشده! در مورد حافظ هم همین طور است! سعدی که نگو! اصلا برایش کتاب نوشته به اسم مگر این پنج روزه! می بینید؟ بدتر از همه، رنگ جلد آن کتاب است! سیاه!
من موکدا به شما و دیگر دوستانی که چنین سوالات پایه ای و بنیانی دارند و معلوم است که یا کتابهای ایشان را اصلا نخوانده اند و یا بعد از نیمه شب تا طلوع آفتاب خوانده اند، پیشنهاد می کنم بیخیال آقای پورپیرار شوید، به جواب درستی برای این بهانه ها نخواهید رسید و فاصله های فیمابین، عمیق تر و وسیع تر از آن چیزی است که حتی تصور شود! همین پاسخ من به شما، گویای همه چیز هست وبلکه بیشتر! مثلا همین یک یادداشت را هم از آقای پورپیرار بخوانید تا بدانید که او، چگونه فردی است! (خداوند به او خیر کثیر عنایت کند و ما را در صراط مستقیم قرار دهد) :
http://purpirar.blogsky.com/pages/jezyeh/
مخصوصا چند پاراگراف آخر! و بعد با پاراگرافی که از شما نقل کرده ام، مقایسه کنید! تهوع آور نیست؟!
------------------------------------------------------------
پاسخ:
با سلام، دوست عزیز، بارها و بارها مکررا به شما گفته شده است که مجموعه 8 جلدی تاملی در بنیان تاریخ ایران نوشته آقای ناصر پورپیرار را بخوانید و سپس یادداشت های ایشان تحت عنوان ایران شناسی را بخوانید و آنگاه ما جهت پاسخ در خدمتیم. ولی شما یا نخوانده اید و یا خوانده اید و عمدا مزاحم می شوید. اصلا شما چرا از خود ایشان مستقیما نمی پرسید؟! ضمن اینکه ایشان نیازی به دفاع ما هم ندارند!
کامنت شما را تایید کردم تا آیندگان ببینند که چه کسانی خاک در چشم حقیقت می پاشند و می کوشند با یاوه بافی، توهمات اذهان مشوش ملهم از تریاک و بنگ را در قالب جملات زیبای بی بها، وقت دیگران را تلف کنند. با گفتن شما را به خیر و ما را به سلامت که البته از نظر ادبی هم غلط است، خود را طلبکار جلوه ندهید و از تکنیک فرار رو به جلو استفاده نکنید.