ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

کامنتهای آرشیو شده وبلاگ ناریا و چند نظر قدیمی و جامانده از قبل

منصور

چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 00:33 AM
سلام استاد
اگه نظرات رو از ابتدا تا کنون ور انداز کنید می بینید پس از فروپاشی فوروم که آقای بی نام در آن نقش اساسی داشت و پیدا شدن سرو کله نیسی, ستون نظرات وبلاگ صحنه توهین و افترا افکنی به بنیان اندیشان از سوی چند نفر معدود شده است. علی رغم اینکه حضرتعالی سالها قبل این روش را نکوهش کرده اید. بعنوان مثال:

سه شنبه 30 مهر1387 ساعت: 15:12 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بی نام. خواه ناخواه بنیان اندیشان اینک دیگر خانواده ای بزرگ اند و غالبا در باب ستیز با دروغ وظایفی را به عهده دارند. رعایت حرمت افراد این خانواده بر یک یک اعضای آن فرض است، زیرا از دیگران به میزان کافی سخنان ناشایست می شنویم.
حضرتعالی اکثر افراد را بخوبی می شناسید ولی همچنان شاهدیم که ایشان با نام «اون یکی» به تشنج آفرینی و حاشیه سازی و دور کردن ذهن شاگردان از اصل یادداشتها اصرار دارد. و دیگری سعی دارد سمت و سوی مباحث را به سوی مسائل سیاسی منحرف سازد. شما از ناصرالدین شاه می نویسید آنها از سوریه و مصر می گویند. هر چه در پاسخهایتان نظر آنها را به مباحث یادداشتها معطوف می کنید گویی که ذهن فراتری از شما دارند و از شما می خواهند که «آقا جمع کن این کلاس محقرت را دنیا مسائلی اساسی تر دارد!!». حضرتعالی زمانی به ایشان تذکر دادید که قوم گرایی در تضاد با آموزه های قرآن است :
یکشنبه 8 اردیبهشت1387 ساعت: 0:47 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای آتامان و آقای میثم و آقای بی نام. بدون شک هر نوع جدال برای اثبات و کسب برابری قومی و فرهنگی و ستیزه برای برقراری عدالت اجتماعی، کوشش برای تحقق مفاهیم بسیاری از آیه های قرآن است. ......  ..... .... ،«««« پس شعار برابری قومی و سخن و ستیزه برای برقراری آن، انکار ضرورت برقراری وحدت اسلامی نیست، به شرط این که نخواهند برای جانشین کردن قومی در جای قوم دیگر، با قوم پرستی مبارزه کنند»»»».

جناب استاد, پس از عرب عرب کردنهای نیسی در چند سال قبل این بار همین بی نام باز هم به دکه اول باز گشته و می فرماید مقتضای زمان چنین ایجاب می کند. واقعا سماجت این افراد مثال زندنی است. آنها هر سوال کننده ای را در بدو سخن مورد هتاکی قرار می دهند تا تضارب آرا تبدیل به تضارب اشخاص شود و هیچ گاه عیار و ارزش مطالب مندرج در یادداشتها عیان نشود. خودشان لینک فیلم علف می گذارند و می خواهند که نظر بدهیم اما با اولین نظر ما را دشمن معرفی می کنند. بنده به همراه دوستان دیگر نظیر عابدی, اترش, مهدی-مهدی, حاجی زاده, طالب حقیقت , اوجال, سعید, عباس سلامات و حتی غفوری عزیز و دکتر طرفداری و خیلی دوستان دیگه که خاطرم نیست به توصیه حضرتعالی آن فوروم را فعال کردیم و علیرغم نقاط ضعف, باعث هم افزایی, نشاط , تحرک بنیان اندیشی شده بود. ولی دیدید که آقای نیسی دست اندر کاران آن فوروم را به گربه تشبیه کرد. هم اکنون اگر چه محفل بنیان اندیشان با زحمات دوست عزیز جناب آقای سنجری برپاست و انصافا پرمایه است اما فیلتر بودن آن مانع از دسترسی آسان به آن است. همچنین استفاده از فوروم راحت تر بود. این افراد گویی منتظرند یکی مثل 206 چرت و پرتهایی بنویسد تا بتوانند با بددهنی فضای وبلاگ را آلوده کنند اگر هم چنین موردی نباشد به کامنت گذاران ستون نظرات حمله می کنند و پاچه ی آنها را می گیرند. شما این مورد را هم سالها قبل به آنها تذکر داده اید ولی کو گوش شنوا:
نویسنده : ناصر پورپیرار جمعه 24 خرداد1387 ساعت: 16:36
آقای محمد خانی. لااقل صد سایت و وبلاگ، از صدای آمریکا تا جوجه کورش پرستان تازه از تخت جمشید نیمه کاره برگشته، به سوی شخص من و مطالب تاملی در بنیان تاریخ ایران پارس می کنند و صد برابر آن به مقابله ی احمقانه و بی اثر و ثمر به تمام اشکال ممکن با اسلام مشغول اند. دوست ما آقای بی نام گویا از تکرار حرف های دشتی در یک آلونک پرت افتاده ی اینترنتی وحشت کرده، خود را موظف و علاقمند به پاسخ نویسی دیده اند. حال آن که لااقل 60 سال از این فضله خوری های دشتی می گذرد و اسلام هر روز قوی تر شده است. این درست نیست که ما کار اصلی خود را که توزیع مستند استاد غفوری و کپی و پخش مقالات تاثیر گذار این وبلاگ است، کنار گذاریم و در کوچه پس کوچه های وب بگردیم تا فحاشی را بیابیم و متقابلا فحش های آب دار بیش تری نثارش کنیم تا آن ها دو سود کرده باشند: توان ما را هرز برده و نیز گزک گرفته باشند که ما فحاشیم. آقایان و خانم ها اگر با ادامه ی این مباحث بنیان شناسی موافق اید، اعتنایی به اراجیف مخالفان نکنید. هر کس سئوال و ابهامی دارد به ستون کامنت های وبلاگ بیاید و اگر سئوال اش نامربوط نبود، پاسخ خود را خواهد گرفت. امیدوارم این مطلب را آقای قشقایی هم بخوانند. دوستان، در میان این دریای دشمن یهودی و یهود صفت، کاری برتر و مهم تر و مقدس تر از تبلیغ نداریم.
جناب استاد, بارها تاکید داشته اید که فلسفه و منطق هم از توبره همان کسانی برآمده که سالهاست موش انواع ایسم های آنها اذهان متفکران ما را تا انتها جویده است و بدون آن باید کاسه گدایی بدست گیرند و چیزی برای گفتن ندارند. علیرغم تذکرات گوشه و کنایه آمیز شما حالا همین بی نام نام آور با پیچاندن کلام بی محتوا در لفافه ی تکلفات شعرگونه می خواهد به امثال طالب حقیقت و دیگر دوستان درس منطق بدهد تا در نهایت این را اثبات کند که عرب عرب کردن هایش مقتضای زمانه است. خوب است چند تا از تذکرات حضرتعالی را به ایشان جهت یادآوری دوستان مرور کنم:
جمعه 28 تیر1387 ساعت: 11:55 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بی نام. دوست و دشمن ار نثر بسیار فخیم شما گلایه دارند. کمی هم کوچه و بازاری بنویسید تا راه گم نشود و برداشت از معنا و منظور اصلی شما دشوار نباشد.
ولی کامنتهای زیر نشان از بی توجهی ایشان به تذکرات شما دارد که همراه با تمسخر است:
جمعه 28 تیر1387 ساعت: 14:49 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بی نام. برای به راه راست درآوردن و در واقع عامیانه تر کردن نثرتان پیشنهاد می کنم که روزی یک قصه از شاه نامه ی فردوسی بخوانید!
استاد باز هم با همان زبان نیش دار این درخواست را چندبار دیگر تکرار می کند:
جمعه 28 تیر1387 ساعت: 18:26 نویسنده: ناصر پورپیرار
آقای بی نام. برای فهماندن مطلب به عجمان یاد گرفتن زبان آنان لازم است، زیرا آن ها برای تظاهر به عدم درک هزار بهانه در آستین دارند و شاگردان هوشمندی نبوده اند.

استاد گرامی, ایشان همیشه ادعای فضل می کند که مثلا 11 سال است با این مباحث آشناست. خوب است کامنت زیر را مرور کنیم:
(یکشنبه 30 مهر1385 ساعت: 2:23 توسط:ناصر پورپیرار
کسی با نام "بی نام" با ارائه ی "فلا یسرف فی القتل" پرسیده بود قرآن فرمان قتل محدود را داده است، که گمانم سئوال او اشتباها پاک شده است، به هر حال جواب او را گذاردم تا دوستان نمونه ی روشن مبتلا به مرض در قلب را، که قرآن می گوید، بشناسند:
آقای بی نام. گزینش موذیانه ی دو واژه از میان یک آیه ی درخشان و سئوال گزاردن طلب کارانه بر آن، تعلق شما را به گروه شناخته شده ای که چشم دیدن قرآن را ندارند، واضح می کند. با این همه فرض را بر بی غرضی شما می گذارم و توضیح می دهم.....)
همین پاسخ دندان شکن در وصف حال ایشان کافیست. و نشان می دهد تا 6 سال پیش هیچ آشنایی با مباحث نداشته است و تا چه اندازه از تفکرات بنیانی بدور است.
نمونه ها بسیار است ولی بنای آن ندارم که وقت شما را بگیرم. فقط خواستم دوستان بدانند که هر گونه دهن به دهن شدن با امثال این افراد رفتن به همان مسیری است که آنها می خواهند یعنی دور شدن از مباحث بنیانی مطرح شده توسط استاد گرامی.
 
 
 
 
 
مسعود سنجری
چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 01:47 AM
برادر عزیز آقای منصور
سلام علیکم

ضمن اینکه از حسن نظر شما سپاسگذارم اما حقیقت این است که آنچه در گروه " محفل بنیان اندیشان "  انجام داده ام در مقابل زحمات دوستانی بسیار عزیز مانند محمد اوجال ، برادران تبریزلی ، جناب آلپر و طالب حقیقت و برخی دیگر از دوستان اصلا به حساب نمی آید.

این گروه توسط دوست و برادر عزیز آقای محمد قلی نیا ایجاد شده و اینجانب افتخار دارم که از مدتی پیش در آن همراه دوستان باشم.

برادر عزیزم مهندس نیسی هم تا مدتی پیش از اشخاص بسیار فعال این گروه بودند. در هر حال شخصا کاری برای این بررسی ها نکرده ام.

این حواشی که بعضی وقتها ایجاد شده در نهایت با ذکر تمام ناگفته ها تمام خواهد شد و تمرکز بر روی بحثها افزایش خواهد یافت.

مطمئن باشید دوستانی مانند جناب بی نام و مهندس نیسی نیز به یافته های استاد اعتماد و اعتقاد کامل دارند و با ایشان تا نهایت همراه خواهند ماند.

والسلام علیکم
فی امان الله  
 
 
 
محمدرضا نیسی
چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 02:01 AM
سلام‌علیکم

منصور جان

بارک الله، احسنت بر تو، چقدر هوشمندانه و با منطق قوی و مشعشع‌ات همه را به هیجان در آوردی و من و برادر عزیز جناب آقای بی‌نام را بد جوری به طاق کوبیدی !!

خوب خیلی واضح است که نه تنها آقای بی‌نام 6 سال پیش آشنایی کافی با مباحث بنیان‌اندیشی را نداشته باشند و به مرور زمان این میزان آشنایی افزایش یابد

تو برو یه فکری به حال خودت بکن که نه تنها آشنایی‌ات با مباحث بنیان‌اندیشی بسیار کمتر از جناب آقای بی‌نام است بلکه میزان منطق و قدرت تحلیل‌ات در حد سن 5 سالگی‌ات ثابت مانده !

 
 
 
 
بی نام
چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 11:16 AM
جناب منصور باسلام

واقعا" برای آرام وقرار  آن سینه پر گینه چه زحمت ها کشیده اید.خسته نباشید  .بله فروم شما را بنده تعطیل کردم .عجیب است که بعد از این همه سال هنوز هم متوجه نشدید که فروم محفل ضد نظریات استاد وخنسه گاه خنسان شده بود.مشتی جوجه مدعی  بی اطلاع که حول محور ضد بنیان اندیشی جمع شده بودند وفکر می کردند که با دسته ابلهان طرف اند.خوب بود بعد از در افتادن بنده با دسته فرومی ها این کامنت استاد را هم می گذاشتید که در خطاب به بنده نوشتند :تا زمانی که من هستم نخواهم گذاشت این فروم پا بگیرد(نقل به مضمون).
جناب منصور کم لطفی فرموده اید ودر مواردی کامنت هایی که از طرف بی نام های دیگر نوشته شده بود به بنده انتساب دادید.وبعضی کامنت ها را بدون ذکر طالع منجر به جواب استاد به نمایش گذاشته اید برای مثال همان کامنت شاهنامه خوانی را؛خوب بود طالع اش را هم می نوشتید وذکر می کردید که استاد در جواب چه کسی شاهنامه را برای بنده تجویز کرده اند؟
از قرار معلوم فروم هنوز در حال توطئه است وهماهنگی لازم را برای کوبیدن بنده (زهی خیال باطل)وتمام معتقدین به اینکه درسهای گذشته چراغ راه آینده است وتعلیمات بنیان اندیشی نباید منجر به دفع شر توطئه های جاری شود انجام داده اند.ترس شما وامثال شما از تیزی حربه بنیان اندیشی در کشف توطئه های جاری دشمن در منطقه است واین پر گویی های بی حاصل  برای کند کردن حربه موثر بنیان اندیشی در افشای توطئه های جاری یهود وکشف سناریوهای گونا گون آنهاست .رهایی بنیان اندیشی از  فضای نوستالوژیک حسرت برجهل گذشته جز با ورود آگاهانه به صحنه های جاری امکان پذیر نیست حال می خواهی نام این مطلب را سیاست بگذاری ،خوب بگذار.
جناب منصور شما بنده را بر کج فهمی از بنیان اندیشی می کنید در حالی که این نهیب کج فهمی را باید بر خود بزنید که بدون درک آیات قرآنی آنها را بی مناسبت بکار می برید وکلام استاد را در وادی فلاسفه به رد فلسفه گره می زنید الحمد الله که بنده نیاز به باز خوانی مجدد کامنت ها ندارم و در این مورد به بایگانی ذهن خودم مراجعه می کنم .استاد در مورد مکاتب کمونیسم وامپریالیزم فرمودند:من فرقی بین کمونیست وامپریالیزم نمی بینم .هردو به دنبال استثمار کارگرند فقط مسیر سود فرق می کند یکی به جیب سرمایه دار و دیگری به جیب حزب.(نقل به مضمون).موفق باشید

چهارشنبه 29 شهریور 1391 ساعت 11:53 AM
آقا منصور

یادت رفت که استاد چند وقت پیش تو رو به لقب عتیق نیشابوری جدید ملقب کردن. اگر به جای شما من بودم اینجوری لقب می گرفتم می رفتم دیگه برم نمی گشتم