محمد رضا
آمون : این هم متن مصاحبه با غلط های دیکته ای فراوان!
داخلی>صفحه اجتماعی>آرشیو گزارش
بررسی پیدا و پنهان واقعیت موسیقی در گفتگو با مجتبی غفوری
چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۰۱کد مطلب: 17992
مجتبی غفوری استاد موسیقی و مستندساز با حضور در میزگرد گروه اجتماعی مرکز مطالعات آمریکا به بررسی ابعاد پنهان واقعیت موسیقی در جامعه آمریکا و دنیای مدرن و تاثیر آن بر متغیرهای اجتماعی پرداخت.
جادوی موسیقی یکی از مهمترین کنترل کننده های اجتماعی در ایالات متحده است. ستارگان راک، متال و سایر سبک های موسیقی غربی شهرت زیادی دارند و تصاویر آنها در اتاق های خواب بسیاری از جوانان آمریکایی نقش بسته است. شبکه گسترده رسانه ها با پشتوانه محافل دانشگاهی از موسیقی مفهومی فراتر از هنر ارائه کرده و آنرا به عنوان یکی از نیازهای اصلی و بی چون چرای دنیای امروز معرفی کرده اند. برای بررسی جایگاه موسیقی در غرب و آنچه واقعا باید باشد با استاد مجتبی غفوری استاد ممتاز موسیقی و آهنگساز که نگاه متفاوتی به مقوله هنر و موسیقی دارد به گفتگو نشسته ایم.
*موسسه مطالعات آمریکا: شما را با دیدگاه متفاوتی که در باره هنر و موسیقی دارید می شناسند، نظر شما راجع به جایگاه هنر در زندگی به طور عام چیست؟
*مجتبی غفوری: در ابتدای عرایضم نکته ای طرح کنم و آن اینکه این مطالب تنها برای کسانی قابل فهم است که خارج از دایره روشنفکری باشند و بطور ساده تر عموم مردم متوجه این موضوع میشوند علت هم این است که عموما بین طبقه روشنفکری کسانی که درک بالایی نسبت به اتفاقات اطراف خود داشته باشند به ندرت میتوان یافت و بهتر است آن عده قلیل را نیز روشنفکر خطاب نکرد چون گویا روشنفکری دارای کارکردی خلاف اندیشه ورزی است و بطور کلی عموم جامعه نسبت به درک و فهم مسائل توسط این طبقه ناامیدند، اما به موضوع بحث بپردازیم. باید گفت مقولاتی نظیر هنر, زیبایی و عشق لطماتی به دنیای امروز وارد کرده و فرم زندگی انسانی را از حالت عادی خارج کرده اند. امروز تا حدی بر روی این موارد تبلیغ می شود که آدمی احساس می کند بدون آنها زندگی امکان پذیر نیست. از صبح که بر می خیزیم مسواکی که دندانهایمان را با آن می شوییم باید زیبا باشد، فنجانی که در آن چای می خوریم باید زیبا باشد، لباسی که به تن می کنیم باید زیبا باشد، اتوموبیلی که با آن خود را به محل کار می رسانیم باید زیبا باشد، تا شب پتویی که روی خود می کشیم تا بخوابیم باید زیبا باشد. اینکه تا چه حد چنین شیوهای برای زندگی لازم و ضروری است و تا چه میزان توانسته گره از مشکلات سر راه بشیریت بردارد موضوع بحث دیگری است، اما نکته قابل توجه این است که برای ما که امروز درجامعه ای اسلامی زندگی می کنیم و به طور کلی برای یک مسلمان چقدر باید این موضوع اهمیت داشته باشد. به عنوان مثال در قران آیا ارزش گذاری برمبنای زیبایی است یا تقوا؟ اگر به قران نگاه کنیم خواهیم دید که از روی این مسائل به راحتی عبور کرده است و حتی به طور مثال یک بار واژه هنر یا معادلی برای آن در عربی(فن) در قران بکار نرفته. گویی قرآن در مورد این مسائل یک آینده نگری کرده در حالی که اگر این مقولات تا این حد مورد اهمیت بودند که امروز تبلیغ می شود. لااقل اشاره ای ولو در حد یک آیه نیز نسبت به این موارد داشتیم ولی دنیای اطراف ما را به گونه ای تعریف کرده اند که هنر، زیبایی و امثال آن لازمه زندگی بشریند و زندگی بدون آنها قابل تصور نیست و اکثرا از صبح تا شب دنبال همین زیبایی اند.
*موسسه مطالعات آمریکا: لطفا نظرتان راجع به هنر موسیقی که خود شما هم استاد آن هستید بیان کنید و بفرمایید چقدر باید به موسیقی اهمیت داد؟
*مجتبی غفوری: شعر و شاعری در قرآن رد شده است، اما در جایی خواندن شعر در مدح خدا را رد نمی کند. همچنین خداوند می گوید غافلان از شعرا پیروی می کنند و در جایی که به پیامبر(ص) می گویند تو شاعری، خداوند می گوید به آنها بگو هرگز از پیغمبر خدا حرف نامربوط نمی شنوید. یعنی شاعری سخن نامربوط است زیرا خداوند آنها را گروهی می داند که به حرفی که می زنند عمل نمی کنند. اگر با ارفاق بخواهیم نظر دهیم باید گفت ما اگر قرار باشد با موسیقی کاری کنیم لااقل بهتر است که در همان راهی که خدا گفته و آن را نفی نکرده حرکت کنیم، اما باید گفت احتمال اینکه نتیجه ندهد زیاد است چون خداوند خواندن شعر حتی در مدح خودش و رسولش را نیز امر نکرده و تنها به آن اشاره نکرده و به صورت هوشمندانه از آن گذشته است. معنای این عدم توجه این است که نباید در زندگی اصل باشد. ولی شما می بینید که در جامعه ما بالخص طبقه روشنفکر به شعر بیش از اندازه اهمیت داده می شود و شعرا در حد انبیا پرستش می شوند و اگر به طور مثال شما بگویید مولوی یا حافظ در فلان بیتش حرف محملی زده است مانند مشرکان با شما رفتار می شود به همین خاطر است در این مملکت هیچ گاه منتقد ادبی بوجود نیامده.
*موسسه مطالعات آمریکا: به نظر شما جایگاه و اهمیت موسیقی در زمان ما در چه وضعیتی است؟
*مجتبی غفوری: اجازه دهید در ابتدا تاریخچه ای در این زمینه به اختصار بگوییم. اگر موسیقی قرن ۱۸ و ۱۹ را به عنوان یک موسیقی اورجینال تصور کنیم که توانسته اوج توانایی خود را به رخ بکشد، باید گفت پس از آن موسیقی با سرعتی قابل ملاحضه افت داشته است. در ابتدا این موسیقی غنی از نظر تکنیک های موسیقایی برای شنونده یک حالت دیداری پدید می آورد، اما این موسیقی غنی جای خودش را به یک موسیقی ضعیف دهه ی ۶۰ و ۷۰ داد که امروزه خیلی ها به شنیدن این موسیقی افتخار می کنند و خود را به عنوان شنونده حرفه ای موسیقی حساب می کنند، اما نمی دانند که این موسیقی در مقابل موسیقی صده های قبل به شدت سطحی تر و سخیف تر است و حتی موسیقی دهه های 60 و70 اندک توانمندی خود را با برگشت به مدهای موسیقایی قرون قبل کسب کرده اند، اما کار به اینجا ختم نشد. این افت به همین سرعت ادامه پیدا کرد تا امروز به جایی رسیده ایم که به سختی می توان اثر قابل ملاحضه ای پیدا کرد. این افول در موسیقی از چند جا ناشی می شود که مطرح خواهم کرد. در همه ی عرصه های هنری نیز به این شکل است. این روند در نقاشی و سینما نیز بوده, اگر به ۱۰۰ فیلم برتر قرن نگاهی بیندازید متوجه می شوید که اغلب فیلم ها مهم متعلق به قبل از دهه ی ۵۰ می باشد و در بیست سال گذشته تنها ۲ یا ۳ فیلم مورد تایید متخصصان بوده است.
*موسسه مطالعات آمریکا: بهترین موسیقی های جهان مربوط به کدام کشورها است و در کجاها و توسط چه کسانی تولید می شود؟
*مجتبی غفوری: بگذارید مطلبی را واقع بینانه عرض کنم. اگر سوال کنید موسیقی خوب چه موسیقی است بدون تردید پاسخ این خواهد بود موسیقی خوب موسیقی است که از میان دود و مواد مخدر بیرون می آید. شاهکارترین قطعات موسیقی دنیا بالاخص موسیقی های دهه های 60 و 70 آنهایی هستند که در حالت نئشگی ساخته شده اند. هر کس این موضوع را انکار کند باید گفت تا بحال موسیقی خوب گوش نداده، اما قصد دارم نظر خود را در مورد موسیقی خیلی خوب عرض کنم که شاید به اعتقاد عده ای در آن اغراق شده باشد و آن اینکه موسیقی خیلی خوب موسیقی است که مورد اول را داشته باشد و در زمین قصبی ساخته شود. آثار موسیقایی که امروز از فلسطین اشغالی توسط اسراییلی ها بیرون می آید آثار درخور توجهی هستند. البته زمین آمریکا هم غصبی است بماند که نقش یهود در شکل دادن موسیقی سایر کشور ها به دوران های قبل تر برمی گردد. در این بین اگر بخواهیم هنرمند خوب را هم واقع بینانه در قابی که در دنیا عرضه می شود تعریف کنیم، باید گفت که هنرمند خوب هنرمندی است که به مطلبی که می گوید عمل نمی کند یا به عبارت ساده تر و خودمانی حرف مفت زیاد می زند و اگر بخواهم نظر خود را راجع به هنرمند خیلی خوب عرض کنم، هنرمندانی که توانستند یک دنیا را سر کار بگذارند. باید گفت هنرمند خیلی خوب باید فاکتور ذکر شده قبلی را داشته باشد و در کنار آن همجنس باز باشد. به عنوان مثال التون جان پدیده موسیقی انگلستان یا "فردی مرکوری" خواننده کم نظیر گروه کویین و بسیاری دیگر هنرمندان بسیار خوبی هستند. امیدوارم به خاطر خدا هم که شده این گفته سانسور نشود چون احساس می کنم جوانان با این دید می توانند یک بار دیگر به این عرصه با دقت بیشتری نگاه کنند. بهتر می بینم برای تشریح بهتر وضعیت موسیقی جهان به اشعار یکی از آهنگسازان خوب! امروز که خود یک یهودی است اشاره کنم این خواننده در یکی از اشعار خود به نام sound of muzak میگوید: "یکی از عجایب هفت گانه درحال سقوط است(منظور موسیقی است" و می گوید: "امروز موسیقی را در قرص های نقره ای(cd) به شما می دهند تا ارزان تمام شود و همه بتوانند از آن استفاده کنند. این موسیقی شما را به یاغی گری و یاغی بودن دعوت می کند، اما شما غافلید که آن توسط میلیونرهایی ساخته شده که لااقل 2 برابر شما سن دارند." به عبارت دیگر سال هاست که دیگر این هنرمند نیست که موسیقی تولید می کند بلکه این تهیه کننده های ثروتمند هستند که تصمیم می گیرند چه موسیقی ساخته شود و چه موسیقی ساخته نشود. نکته دیگر مورد سبک های موسیقی است که نباید آنها را از هم متمایز کرد و آنها را به خوب و بد تقسیم کرد. به عنوان مثال سالهاست گفته می شود موسیقی بد یعنی هوی متال و نظائر آن. برخلاف اعتقاد عموم، من معتقدم که اساس موسیقی پاپ دور کردن شنونده از واقعیت است. اگر ظاهر موسیقی پاپ را با هوی متال مقایسه کنید می بینید که هوی متال ظاهری شیطانی تر دارد، اما المان هایی که در پاپ است بیشتر با شیطانی بودن تطبیق دارد و به مراتب مخرب تر است. چون این دست موسیقی ها طرفداران و شنوندگان بسیاری دارد که از این راه زودتر منحرف می شوند تا از طریق موسیقی هوی متال که تنها دسته ای به آن علاقه دارند و آنها هم تکلیفشان معلوم است.
*موسسه مطالعات آمریکا: آیا شما ایده ای دارید تا جوانان را از ماهیت این موسیقی ها مطلع کرد، البته ایده ای که واقعا جوانان را جذب کند؟ فکر می کنید زمان مطرح کردن این ایده ها فرارسیده؟
* مجتبی غفوری: اول باید مشخص کرد که جایگاه موسیقی کجاست و بهای آن چقدر است و در این سالها چه سنگی را از سر راه بشریت برداشته؟ و بعد از آن باید به جامعه گفت که بابا این انقدر ارزش داره و باید برایش یک جاگزین پیدا کنیم. اگر کسی ایده ای دارد الان زمان خوبی برای مطرح کردن آن است. الان که خیلی ها مدزده شده اند و از این پوچی رنج می برند، زمان مناسبی برای نقد است. برای دادن یک استراتژی خوب و جدا کردن جوانانمان باید اول اطلاعات کافی از موضوع داشته باشیم بعد راه کار ارائه دهیم. مثلا لااقل می توانیم موسیقی را محتوایی کنیم و از کسانی که در این کار باتجربه تر هستند استفاده کنیم در جشنواره ایی که واقعا نمی دانم برای چه باید به راه می افتاد محتوا را اصل قرار دهیم و لااقل طبقه بندی را از آنجا شروع کنیم. می توان از کسی که نقاش ماهری است (نمونه این افراد را می شناسم که دارای حتی مدل های بین المللی هستند)، اما از نقاشی انتقاد می کند استفاده کنیم. او حرف هایی می زند که هنر را از این حد که برای جوانان ما بت شده می کشد پایین و واقعیت آن را نشان می دهد. چیزهایی که هنرمندان در بین مردم می گویند واقعا خریدار ندارد و همه می دانند که اینها یک مشت حرف بی ربط است که می زنند. آنها مدام از عشق و وفاداری می گویند. خوب کار سختی نیست؛ می توان رفت و زندگی شخصی آنها را دید و با ادعاهایشان سنجید. امروز در کمال تعجب می بینیم که در رسانه ها به هنرمندان بیش از اندازه اهمیت می دهند و حتی کار به جایی رسیده که از آنها می خواهند در مورد مسائل فرهنگی اظهارنظر هم بکنند. باید سعی کنیم هنرمندان را بشناسیم و از آنها بت نسازیم, اصلا اینها الگوهای ما نبوده اند و در این جایگاه نیستند چه در جامعه ایران و چه در جامعه آمریکا. شما می خواهید بنده را به عنوان یک الگو انتخاب کنید خود من به شما می گوییم این اشتباه را نکنید.
*موسسه مطالعات آمریکا: ریشه های موسیقی آمریکا و به طور کلی غرب را باید در کجاها جستجو کرد؟
*مجتبی غفوری :چیزهایی که اسلام به راحتی از آنها گذشته، اما در مسیحیت و یهودیت بسیار با اهمیت معرفی شده است. موسیقی غرب را باید در 4 محور بررسی کرد.
۱)در قالب مسیحیت و یهودیت
۲)در قالب نظام سرمایه داری
۳)در قالب مدل زندگی غربی
۴)در قالب هدف غایی نظام غربی
تا به حال به این موضوع دقت کرده اید که اگر موسیقی را حذف کنیم باید کلیسا را نیز حذف کنیم. در افکار عمومی داخل کشور ما سعی شده این طور عنوان شود که پدید آوردندگان موسیقی متال در روی صحنه های اجراهایشان مدفوع می خورند و نظیر این البته به شخصه با توجه به اینکه اکثر این گروه ها را به خوبی می شناسم شاهد چنین موردی نبوده ام، اما سوال اینجاست که در ادبیات توراتی و انجیلی کنونی مدفوع خوردن بدست یا خوب؟ هنگامی که شما می بینید در تورات خداوند به پیغمبر خود حزقیال دستور می دهد بر روی نان روزانه اش مدفوع بمالد و بخورد یا به ربشاقی می گوید تو و مردمانت بر حصار شهر بنشینید و از مدفوع خود بخورید و بول خود را بنوشید، اگر جامعه ای به این سو رفت باید ریشه این مسائل را در کجا پیدا کرد؟ در حالی که ما به این کار شیطان پرستی می گوییم و ما با استناد به آیه های قرآن باید استراتژی جدید در مقابل این انحرافات و تحریفات دین یهود راه بیندازیم. انجیل آنقدر تحریف شده که دیگر مسیح خود خداست نه پسر خدا. شیطان پرستان واقعی آنهایی هستند که میلیون ها مسلمان را به راحتی می کشند و همه شان معتقد به تورات و انجیل هستند. و هر فرقه ای را می توانند بسازد، درحالیکه برخی از خیابان گردهای آمریکایی را به عنوان شیطان پرستان واقعی معرفی می کنند. تفکر انجیل جوری شده که می تواند مسیح را از جایی به جای دیگر برد و قابلیت هر جنایتی را دارد. هر گلوله ای که در هر جایی به یک بچه مسلمان اصابت می کند طرحش را یهودیان کشیده اند و پولش را مسیحیان با دادن مالیات می دهند. حقیتش برای بنده که برادرانم را در خاک و خون می بینم تفاوتی ندارد که این کار با جهل توام است یا عامدانه است.
*موسسه مطالعات آمریکا: رابطه هنر و نظام سرمایه داری را چگونه می بینید؟ به این معنی که روح کلی نظام سرمایه داری که اقتصاد و سیاست را کنترل می کند آیا هنر را نیز تسخیر کرده است؟
* مجتبی غفوری: امروز به جایی رسیده ایم که همه ی دنیا بدهکارند. چرا؟ و سوال دوم که بلافاصله پیش می آید اینکه به چه کسی بدهکارند؟ سرمایه داری بر دوپایه بنا شد: دموکراسی عام و بازار آزاد. دموکراسی عام که دروغ بود و فاجعه های بسیاری را به وجود آورد و بازار آزاد هم یعنی بازاری که من تعریف می کنم که روی هنر تاثیرهای فراوانی داشته و باعث شده تا مردم به اینگونه موسیقی های ضعیف گوش دهند. البته همواره باید تذکر دهم بدین معنی نیست که اگر موسیقی به اصطلاح قوی گوش کنیم اوضاع خوب می شود. امروز کار به جایی رسیده است که آهنگساز این موسیقی را نمی سازد بلکه تهیه کننده آن را تولید می کند و بازار انحصاری برای آن ایجاد می کند و درصدد است تا سلیقه مردم را عوض کند. اگر شما چندتا کارشناس موسیقی بیاورید به شما می گویند آن خواننده ای که در میان مردم محبوبیت بیشتری پیدا کرده است نسبت به خواننده ای در درجه ی کمتر محبوبیت کار ضعیف تری دارد. چون نظام سرمایه داری خواسته که اینگونه باشد. البته لازم به ذکر است که موسیقی سیستمی یک پارچه دارد و این یکپارچگی از نظام سرمایه داری حاکم بر همه ی دنیا نشات می گیرد; موسیقی که در آمریکا ساخته می شود در ایران، چین و هر نقطه ی دنیا همان اداها درآورده می شود، اما واقعیت این است که سرمایه داری به آخر خط رسیده است. کار به جایی رسیده که یونان خاک خود را می فروشد و این یعنی آخر دنیا.
بهتر است کمی به عقب بر گردیم در تعریف کلاسیک امپریالیزم را نیرویی می شناسند که مازاد تولید داخل خود را در بازارهای خارجی به فروش می رساند. در طول جنگ جهانی دوم کشورهایی نظیر آلمان، ژاپن و ایتالیا فاقد این بازار بودند چون مستعمره ای نداشتند پس برای دریافت حق خود چاره ای جز جنگ نبود. این مسئله ای بود که سال ها قبل لنین در جریان دومین نشست کمونیست ها در انگلستان آن را مطرح کرده بود. او معتقد بود سرمایه داری در نهایت به دلیل اختلاف بر سر همین بازار آزاد با هم درگیر شده و از بین می رود. در همان نشست شخص دیگری با نام کائوتسکی این حرف لنین را رد کرد و مدعی شد که سرمایه داری در نهایت به این نتیجه می رسد که با هم متحد شده و اختلافاتش را درون خودش حل کند و یک اولترا امپریالیزم بوجود آورد. کاری که با انداختن دو بمب اتم بر روی ژاپن تکمیل شد و به ژاپن که در حال مقاومت بود این پیام را رساند که زمان این لوس بازی ها تمام شده و راه حل در اتحاد است ولو به زور. در نهایت برای مدتی این ایده عمل کرد ولی امروز شاهدیم که این ایده نیز به انتهای خود رسیده و حتی اتحاد سرمایه داری با شکست مواجه شده. بدهی خارجی آمریکا از مرز 16 تریلیون دلار و بدهی داخلی آن از مرز 122 ترلیون دلار گذشته و یونان به خاک فروشی افتاده و وضعیت در اسپانیا و پرتغال و دیگر کشورها هم به همین ترتیب است کار به جایی رسیده که در گزارشی که از bbc پخش می شد زن بریتانیایی اعلام می کرد باید تقسیم بندی کند که در هفته چند نوبت شیر به کودک خود بدهد و یک بار بیشتر ماشین لباسشویی اش را روشن نکند! انگلستانی که شیره جهان را کشیده بود به چنین روزی افتاده که به کسانی که برای گرسنگی اعتراض می کنند اراذل و اوباش می گوید.
از آنجایی که سرمایه داری همه چیزش دروغ بود یعنی هم دمکراسی عام و هم بازار آزادش، نگذاشت در این سالها تفکر دیگری شکل بگیرد بدین ترتیب دنیا به جایی رفت که دیگر ایده ای برای برون رفت از مشکلات وجود ندارد و در حقیقا ما در یک دنیای بدون ایده زندگی می کنیم چون هیچ ایده ای حق و توان رشد در این نظام را پیدا نکرد طوری که حتی خود سرمایه داری هم برای رون رفت از مشکلات عدیده خود ایده ای ندارد. همه محتوای دانشکده های اقتصاد براساس نموداری است که در یک طرف آن نرخ بهره و در طرف دیگر هر چیز دیگری مانند درآمد ملی، تولید ناخالص داخلی و غیره قرار داده می شود, شکل گرفته است و هر کس بهره را قبول ندارد کلا نمودار برایش یعنی هیچ، و چون سرمایه داری برای خودش ایده ندارد فقط راجع به این نمودار صحبت می کند و تنها نرخ بهره را بالا و پایین می کند. حال بعد از این همه کش و قوس بد نیست نگاهی به موسیقی قبل از سرمایه داری و بعد از آن بیاندازیم تا ببینیم چه اتفاقی افتاده شاید بنده به این دلیل که تمام اجزای موسیقی را دارای اهمیت نمی بینم قاضی خوبی برای نظر دادن نباشم ولی از افراد متخصص سوال کنید که موسیقی قبل از سرمایه داری و بعد از آن کدامیک فنی ترند ؟
در حقیقت سرمایه داری همه چیز را خرید از جمله هنر و موسیقی را و گفت باید این طوری باشد و امروز که در حال سقوط است همه چیزهایی که خریده بود راهم به خود به مرز ورشکستگی و سقوط رسانده و تعجب بنده این است که در داخل کشور ما چرا مسئولان به این مهم توجه نمی کنند و مدام نگران خالی شدن سالن های سینما و تئاتر و عدم توجه به موسیقی هستند، در حالیکه در دنیای کنونی اگر بخواهیم واقع بین باشیم سینمایی دیگر وجود ندارد و موسیقی تولید نمی شود و دیگر برای این مقولات تره ای خرد نمی شود. ولی موسیقی که ما آن را موسیقی اصیل می شناسیم هم از این قاعده مبرا نیست اگر توهمات را درباره باربدها و نکیسا ها کنار بگذاریم که آن هم جز یک موسیقی وارداتی چیز دیگری نبوده ما خودمان را خیلی دست بالا گرفته ایم و باید بدانیم امپریالیزم جهانی این اجازه را به ما نخواهد داد که خارج از برنامه های آن حرکت کنیم مگر اینکه خود قواعد بازی را تعیین کنیم. مثلا شجریان که فکر می کنیم شاهکار موسیقی ماست اینطور نیست در دنیا هزارن شجریان وجود دارد که در پستوی خانه هایشان در حال جان دادن هستند و اصولا واژه موسیقی زیرزمینی برای غرب است. خیلی از کسانی که به خاطر انقلاب از ایران رفتند هم نتوانستند با وجود آزادی از قید و بندهای موردنظرشان کار خاصی انجام دهند و کارهای امروزشان در حالی که در غرب زندگی می کنند و نمی توانند بهانه ای بیاورند چه از لحاظ امکانات چه محدودیت و ... درمقابل کارهای گذشته شان به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.
*موسسه مطالعات آمریکا: نقش سرگرم کننده ای موسیقی را چگونه می بینید و چه باید کرد؟
*مجتبی غفوری: ابتدا باید دید چه کسانی به هنر و ادامه آن موسیقی بها می دهند. فکر می کنم در درجه دوم کسانی که از این راه نان می خورند و یا خودشان به اصطلاح هنرمند هستند و در درجه اول مسئولین که گویا مرعوب تبلیغات غرب در اهمیت این حوزه شده اند. در این بین عامه مردم دیگر برای این چیزها ارزشی قائل نبوده ونیستند یعنی از اول هم همینطور بوده و این اهمیت هم با شانتاژهای بسیار به وجود آمده وگرنه این جماعت موزیسین را مردم مطرب می دانستند. از جامعه هنری که توقعی نیست چون آنها تکلیفشان با خودشان هم روشن نیست تکلیف آنهایی که از این راه نان می خورند هم روشن است ولی از مسئولین باید پرسید شما برای چه چیزی سینه می زنید آیا اینکه سینماها خالی شود یا کسی موسیقی گوش ندهد اتفاقی خواهد افتاد تا 100 سال پیش نه کسی درگیر سینما و موسیقی بود و احتمالا تا 100 سال بعد هم این مطالب برچیده شده یا دیگر جای خود را به ابزار دیگری می دهد. چرا نمی توانید دنیای بدون موسیقی را تصور نمایید اگر چنین مسائلی تا این حد مهم بود در بهشتی که خداوند در قران توصیف می کند لااقل چند آیه در این باب داشتیم که مثلا در بهشت عده ای کنار آن نهرهای روان جمع می شوند و گیتار می زنند یا فیلم می بینند یا شعر می خوانند. احساس بنده این است که مسئولین مرعوب تبلیغات غرب در حوزه های فرهنگی شده اند و به رقابت در زمین آنها می پردازند. حال اگر جواب این است که دلیل اهمیت برای بدام نیافتادن جوانان در دام موسیقی ها و یا فیلم های غربی است، باید گفت که شما هم که همان کار را انجام می دهید لااقل به این حرف رهبری توجه کنید که می فرمایند: "هنری مناسب است که مقابل انحرافات بایستد." یادمان نرود غرب در زمینه هنری کاملا بسته عمل می کند و شما هزار سال بعد هم اگر سینما وجود داشته باشد نخواهید دید که به عنوان مثال فیلمی را جایزه دهند که در آن اسلام بر مسیحیت فائق شود، اما 95 درصد تولیدات داخلی ما توهین مستقیم به به مبانی اسلام و انقلاب است. بدین ترتیب باید گفت ابتدا باید موضوع برای مسئولین روشن شود تا مسیر سریع تر طی شود وگرنه مردم در نهایت راه خود را خواهند رفت. مرحله بعدی مطلع کردن جوانان است. باید از همان دوران کودکی آنها را در معرض راهبردهای مدنظر خودمان قرار دهیم. به نکاتی اشاره می کنم که لازمه این طرح است. ما از کودکی در فرهنگی وارداتی از غرب بزرگ شده ایم و چیزی که از بچگی در معرض آن بوده ایم ما را تحت تاثیر خود قرار داده است. البته برخی افراد آشنا با هنر مانند من متوجه می شوند چه خبر است. ما می توانیم با ابزار خودشان آنها را بکوبیم و اصولا کارکرد واقعی این ابزار هم همین است در حقیقت باید این ابزار را شناخت این ابزار بیشتر از آنکه برای فرهنگ سازی در زمینه مد نظر ما باشد به درد تخریب فرهنگی می خورد. با خود موسیقی، موسیقی را می توان کوبید و فرهنگ های آنها را باید ضد فرهنگ کنیم. در یک دوره ای یک گروهی کارهایی کردند، اما کم کم خودشان به آن سمت کشده شدند. هر کاری در موسیقی انجام می دهی آخرش به منجلاب کشیده می شود، پس شناخت اصلی خیلی مهم است. اول باید اطلاعات را بالا برد تا بتوان فرهنگ سازی کرد. برای فرهنگ سازی نیاز به ابزار جدید داریم تلوزیون و موسیقی هم نمی توانند ابزار مناسبی برای فرهنگ سازی باشند. ما باید روی یک روشی کار کنیم که دینمان را منتشر کنیم. ولی تا زمانی که این ابزار محیا نیست با همین ها می توان فرهنگ غرب را به چالش کشید چون همانطور که عرض کردم این ابزار به درد تخریب فرهنگی می خورد. اگر بخواهیم از این رسانه و این شکل هنری حتی تواشیح استفاده کنید طی ۵۰ سال آینده شاید به ۱۰ درصد انتظاراتمان برسیم. ولی اگر بخواهیم فرهنگ غرب را به سخره بگیریم طی یک سال 90 درصد موفقیم. کسانی به اصطلاح خیرخواه می آیند راجع به موسیقی بطور مثال هوی متال صحبت می کنند که هیچ اطلاعاتی راجع به آن ندارند و حتی نمی دانند که هوی متال سالهاست منقرض شده و دیگر وجود ندارد. کسی باید راجع به موضوع صحبت کند که اطلاعات کافی راجع به آن داشته باشد. ما امروز خیلی پیشرفت داریم ولی مردم ما مثلا برای اینکه ۲ تا گل از فلان تیم خورده اند سرخورده شده اند. همه اینها از قبل طراحی شده است. خوب مثلا اگه ما موسیقی خوب و فوتبال خوب نداشته باشیم چه اتفاقی می افتد؟ استراتژی نیاز به پلن داره و هر کسی باید طرح خودش را بدهد. می شود با مردم کاری کرد که اگر از فردا هرکسی ساز دستش گرفت را مطرب خطاب کنند. مطرب هم بداند که مردم به دلیل اطلاعات بالایی که دارند چینین نظری دارند. کار ما تنها این است که جواب آنها را بدهیم و زمینی درست کنیم که آنها بیایند و در آن بازی کنند. می توان آنها را به چالش کشید. باید تئوری مطرح شده در رمان دنیای قشنگ نو نوشته هاکسلی را بررسی کنیم. یا مثلا جورج اورول که در رمان 1984 خود از ایده سرکوب برای کنترل توده های مردم نام می برد. هاکسلی در رمانش از سرگرمی به عنوان ابزاری برای کنترل تودها نام می برد.در دنیای امروز کنترل توده ها با ترکیبی از این دو ایده انجام می شود، اما راه حل این است که نه سرگرم شد و نه سرکوب.
با تشکر از شما که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.