ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

ادامه انتقادها به آقای مجتبی غفوری بابت همکاری با افرادی غیر همفکر و تولید مستند زمین+5% با پول بنیان اندیشان در باب ربا و نزول

سلام محمدی

جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 08:38 ب.ظ
با سلام خدمت استاد و دوستان گرامی
دیروز متن را نگاشتم ، و با همفکری یکی از دوستان صلاح را در به تعویق انداختن نصب آن مگر به ضرورت دیدیم . اما به گمان ام بروز برخی نظرات ، نصب اکنون اش را موجه گرداند .
----------------------------------------------------------------
با تأکید بر رویکرد آقای " مهدی-مهدی " که بیان داشتند : (( آنچه در این میان مهمتر است نگاه مؤمنانه به قرآن و شناخت فریبکاری هایی است که عامدانه در فرهنگ و تاریخ انسان تزریق شده است و من این هر دو را از خلال کتاب های دوران ساز «تأملی در بنیان تاریخ ایران» و این وبلاگ آموخته ا م. هر هیاهویی سوای این، همه راه گم کردن است و در حیطه مسائل و منافع شخصی می گنجد تا مسائل اندیشه ای. این هیاهوها زود می خوابد و دیری نمی پاید که حقیقت موضوع عیان می شود. آنچه ماندنی است آن دانسته های گرانقیمتی است که باید میراثدار، نگهبان و زارع و پرونده آن باشیم. ))
می بایست چند نکته ای را فراخواند که از این منظر نیز به ماجرای اخیر نگریست .

- الف :
آقای مجتبی غفوری گرامی ، شما نیز همچون هر انسان دگر ، مختار می باشید که رویکردتان نسبت به پیرامون و افکار دگران و خویش را تغییر داده ، و رهرو مسیر دگر باشید و در مقصد مورد نظرتان آرام گیرید ؛ اما چنانکه شاهدیم همچنان بر طبل " راه پیموده " می کوبید ، و حتی داعیه ی تطهیر و غنی نمودن مسیر ( بنیان اندیشی ) را نیز دارید . چنین رویکردی مبارک است و بلوغ فکری رهروان را در خویش نهفته دارد ، اما و صد اما ؛
توشه ی عملکرد تفکری خویش جهت مغذی نمودن و وادار دگر همرهان بدین سو را می بایست انباشته ، که در طی مسیر جان یاران از کف نداد .
استقلال حضور شما با نوشته ای که در وبلاگ مورد نظر بیان داشته اید ، قدم هایی لرزان و سُست را از خویش بر جای گذاشته اند که اعتمادی بر جان سالم به در بردن هنگام طی مسیر نیست .
یعنی ، به جای ثمره ی تحقیق و تفحص چندساله ی خویش و ارائه ی آن ، مبحث آشنایی استاد پورپیرار با " موسکارلا " را به پیش خوانده اید ؟!!
آیا با عدم عرضه ی دنباله ی مباحث از جانب استاد پورپیرار در هریک از مدخل ها ، توان دنبال گرفتن آن را داشتید ؟ هر چند هم اکنون نیز فرصت برای شما مهیا می باشد و اگر توان گشودن " مدخل نو " و ادامه ی " برآمدن مردم " در خویش می یابید ، چند یادداشت را برعهده گیرید که اندوخته ها و سهم " تطهیر و غنی نمودن " بنیان اندیشی را لمس نماییم ، و عرض اندامی از این جنس برخاستن شما معنای خویش را بنمایاند .
البته حاصل تفحص و پژوهش شخصی شما در " مصاحبه " های تان هویدا می باشد ، که به سبب عدم تحقیق منسجم در رابطه با مباحث مطروحه توان گشودن مطلب را نداشته و به کلیت موضوع اکتفا نموده اید؛ لذا گاهاً پاسخ هایی نامرتبط را شاهدیم که عدم پژوهش شخصی در آن حیطه با خویش به ارمغان خواهد آورد .
از این منظر می بایست " مصاحبه " ها را نگریست ، که با عرضه ی آنها در رابطه با مقوله ی " هنر ، موسیقی " ، مخاطب وامی ماند که آقای " مجتبی غفوری " می خواهند چه بگویند !؟ بحث آمار است ؟ تخطئه ی روشنفکری ؟ سیاست زدگی ؟ و دگر مباحثی از این نوع ؟ بدین دلیل که هیچ یک از پاسخ ها با سئوال های مورد نظر که در رابطه با " هنر " مطرح می گردند ، مرتبط نمی باشند .
و در جایی جای مصاحبه مواردی در بدو تولد به اتمام می رسند و جان می سپارند ، و سبب این چشمک زدن های کلامی را نمی یابیم !!
(( حال بیایید خاصیت شفابخشی و نکات دیگری از این دست ادعاها را بررسی کنیم. واقعا این موارد چگونه بررسی شده اند. چگونه متوجه چنین خواصی در موسیقی شده ایم؟ شاید بگویند بوسیله علم آمار! در اینجاست که مبتلایان به ایدز فرهنگی فورا تسلیم خواهند شد ولی اهالی کوچه و خیابان می گویند بوسیله آمار چگونه می توان چنین مسائلی را مورد بررسی قرار داد و نحوه رسیده به این نتایج چگونه بوده؟ ))
یعنی مخاطب به دنبال ادله ی طرد و به زیر منگنه کشیدن " شفا بخشی هنر " رهسپار می گردد ، که دست خالی باز می گردد !؟
(( ما موسیقی به عنوان یک سرگرمی به طور جدی در دنیای امروز نیز حضور دارد، آیا به عنوان سرگرمی نیز زیان آور است؟
چرا که نه. به همین ترتیب نکاتی مانند ایجاد سردرگمی و توهم و یا انتقال پیام های ناسالم و ... هیچ کدام از این نکات احتیاج به تحقیقات وسیع ندارند. فقط کافی است چشم هایتان را باز کنید و ببینید در حین گوش دادن به موسیقی چه بلایی برسرتان می آید. البته این موضوع در رابطه با تحقیقاتی که در حوزه به اصطلاح علوم انسانی انجام می شود کلیت دارد به این معنی که پژوهشهای اجتماعی منجر به کشفیات جدید نمی گردد بلکه به کشف مجدد آن چیزی می پردازد که در گذشته نیز به انسان گفته شده بود و در هرزمان مجددا باید گفته شود. اگر فشارها و انحرافت جنسی؛ زاده تمدن و پیشرفت است در این صورت فروید به کشف.... ))
خُب ، چه بلایی بر سرتان می آید ؟!!! معلوم نیست چراکه آن را رها و عدم تطابق واژه ی" علم " بر "علوم اجتماعی " را مطرح می نمایند !!
(( اگر بخواهیم به ابتدای بحث بازگردیم، آیا تقسیم بندی رایج موسیقی خوب و موسیقی بد را قبول دارید؟
البته که خیر. تقسیم موسیقی به خوب و بد که توسط اساتید مختلف علوم انسانی طرح می شود به راه انداختن دکان تازه ای برای مشروعیت بخشیدن به موسیقی است . ))
چرا قبول ندارند ؟ دکان ؟!! موادی که مسبب مشروعیت بخشیدن به موسیقی و نصب نمودن در ویترین دکان تازه گشوده است ، چیست و کیفیت اش چگونه است ؟!! باز هم بدان پرداخته نمی شود و بدون مکث چنین ادامه می دهند که :
(( اما در آخر طرح موضوع دیگری نیز بسیار با اهمیت است. محققانی که تاریخچه موسیقی را به ۷۰۰۰ سال پیش بر می گردانند باید توضیح دهند که منظورشان در مورد موسیقی چیست. آیا در مورد سر و صدا صحبت می کنند یا قواعد این دو بطور کلی از هم جدا هستند؟ به اعتقاد بنده باید در زمینه تاریخچه موسیقی کاری جدی و جدید آغاز شود و تمام گفته های مورخینی که موسیقی را به ۷۰۰۰ سال پیش بر می گردانند به نقد و بررسی مجدد گذارده شود. بصورت اجمالی می توان گفت موسیقی جدیدتر از آن است که عده ای قصد دارند با به عقب بردن تاریخچه؛ به آن مشروعیت بخشند. گویا تصور دقیق و درستی است که اگر موضوعی را دارای پیشینه ای کهن کنی و سند آن را به نام تمام ملت ها بزنی بطوری که نشان دهی همه به آن توجه داشته اند و در عین حال آن را با رنگ و لعاب علمی هم بزک کنی آنگاه توانسته ای به آن مشروعیت ببخشی و ملت ها را در پذیرش آن فریب دهی . ))
اکنون بحث این حقیر در رابطه با آقای مجتبی غفوری در این قسمت از کلام شان بیشتر خویش را می نمایاند . یعنی ، آقای غفوری بنیان اندیشِ متخصص در موسیقی ِ پرورش یافته به فاصله ی 11 سال در مکتب بنیان اندیشی ، می بایست پرسش ها و پیشنهادهای همین پاراگراف آخر خویش را منسجم و محققانه به وسعت چند صد برگ در این چند سال عرضه می داشتند ، که جزو نظر و تفحص های شخصی ایشان در تخصص شان باشد ، که " بنیان اندیش" ، شناگری در بنیان مباحث و یافتن موارد ناگشوده می باشد . بدین سبب است که رد پای چنین تحقیق هایی را در مصاحبه نمی توان یافت ، چراکه چنین جستجویی از جانب ایشان شروع نگشته است .
می بایست در نظر داشت که بنیان اندیشی " علت " رویکرد به مقوله ی مطروحه را می یابد ، و از همان مسیر ضعف های طرح را کشف و نقد می نماید ، و پیشنهاد خویش را عرضه می دارد . نکته ای که در مصاحبه ها مفقود است و دلیلی جز عدم تحقیق و تفحص شخصی ندارد و می بایست با کلیات ظواهری که قبلأ مطرح گشته اند گفتگو به اتمام رسد .
مثلا :
سبب عدم ثبت " هنر ، زیبایی " در قرآن کبیر .
سبب تعاریف گونه گون و متضاد از " هنر " .
سبب مطرح گشتن " هنر " و پرورش انسان .
به همین منوال تمامی موارد مطروحه ی آقا مجتبای عزیز را بیابید و واژه ی " سبب " را به کنار آن بخوانید ، و " درمان ، پیشنهاد " را پرسش نمایید که دریابید پاسخی برای آن ها که می بایست از زبان یک " بنیان اندیش " بیان گردند ، نمی یابید !؟ ( آنهم مواردی در رابطه با " هنر " که در چند صد برگ عرضه گشته اند .)
آقای مجتبی غفوری عزیز ، شما که در رابطه با تخصص خویش و سبب مصاحبه ی با شما ، به فاصله ی یک دهه هم اکنون نیز توان طرح مباحث را نداشته ، چگونه و با چه اندوخته ای بر طبل " تطهیر بنیان اندیشی و اصلاح مسیر " کوبیده و از انحراف استاد پورپیرار گفته و در بوق و کرنا دمیده اید ؟!! کدام مسیر را می خواهید ادامه دهید ؟ مگر مسیری غیر از ره گشوده و نشان گرفته از یادداشت های استاد پورپیرار را پیموده اید ؟ اگر ایشان در هریک از مراحل پیموده ، قلم را نگه می داشتند اکنون شما و ما مشغول ( حمد و ثنا و یا توهین به امپراطوری !! های ایران باستان ، ابوبکر و علی ، صفویان و عثمانی و .... ) نبودیم ؟
حتی اگر بپذیرم آقای مهدی بحربگی گرامی ، بدون آشنایی با مطالب استاد پورپیرار ، جعل در تاریخ علم ، و من جعل در تاریخ و ماهیت و رویکرد هنر را می نگاشتیم و شما مستند در رابطه با جعل در تاریخ اروپا را عرضه می داشتید ، هم اکنون نیز مشغول بیگاری و پادویی در بیراهه هایی همچون ( حمد و ثنا و یا توهین به امپراطوری !! های ایران باستان ، ابوبکر و علی ، صفویان و عثمانی و .... ) و دهها مورد دگر نبودیم ؟
از این منظر سهمی در بنیان اندیشی به وسعت و عمق چند برگ برای خویش قائل می باشید ؟ وجود دارد ؟
پس کدام راه ؟ کدام انحراف ؟ کدام آگاهی ، تطهیر ، ادعا ، بنیان اندیشی ؟ مگر پیموده ، نشان داده و فراخوانده اید ؟ فراخوانده ایم ؟
آیا در چنین شرایطی که می بایست منتظر ناگفته ها و اتمام مباحث استاد پورپیرار ، و مشغول تحقیق و انسجام یافته های خویش باشیم ، سخن راندن از موضوع موسکارلا ، مجوز اسلام و شمشیر و دگر نامربوط ها خود انحراف از مسیر نیست ؟ چراکه ادله ای عرضه نگشته و رهی نپیموده و نتوان پیمود و همچنان منتظر یادداشت های استاد پورپیرار می مانید !!! آیا به جای ورود در این مباحث و صرف وقت و انرژی گرانبهای تان ، مشغول تحقیق در تخصص خویش ( موسیقی ) می گشتید ، اکنون مبحثی نو و قابل رجوع بر بنیان اندیشی نمی افزودید ؟
از هم گسیختگی دوستان به سبب عملکردتان هویدا گشت ، و توهین دوستان مشترک تان در پایگاه مورد نظر به آقای " مهدی بحربگی " با خود نشان از عدم حکمت شما در رویارویی با چنین مواردی دارد که نه تنها موجب تطهیر مسیر و موجب انسجام ، بلکه سبب گل آلود شدن و نفاق گشته است .

- ب :
برای وارسی مجتبی غفوری " مستند ساز " ، چند پاراگراف در پاسخ ام به خانم "حاجی زاده" در قسمت " هواخوری 21 " را به حضور می خوانم که مبحث را دنبال نمایم .
((... مجتبایی که ما می شناسیم ، تصویر کلام استاد می باشد ، که بدون کلام ( ایده ) هم ، قابل تشخیص از همرزمان خویش نمی باشند . یعنی آقای مجتبی ، عزیز برای ما ، و منفور در نگاه دشمنان ، نه برخاسته از فرم آثارشان ، بلکه شکل گرفته از محتوای آنها دارد .
ساختار( فرم ) وظیفه ی انتقال محتوی را بر دوش می کشد ، و اختلال در رساندن پیام به مخاطب ، نشان از ضعف ساختار دارد ؛ و از آنجاییکه محتوای تمامی مستندهایی که آقای غفوری را با آنها شناسایی می نماییم متعلق به استاد پورپیرار می باشند ، لذا آقای غفوری به تناسب فرم اثرشان اندازه گرفته خواهند شد .
شاره به این نکته هم داشته باشم که برندگی و قدرت نفوذ ( فیلم ) در محافل و مابین عموم موجب تولید مستند ها گردیده است ، و اگر دوستان دیگر نیز فیلم هایی ولو نازل در مورد مباحث استاد می ساختند و توان انتقال محتوای مورد نظر را دارا بود ، وظیفه ی خویش ، یعنی انتقال سریع مباحث نهفته در کلام را به سرانجام رسانده بودند ( هرچند توان ساختار تاثیر گذار بر انتقال محتوا می باشد ) . پس توان تکنیکی مستندهای آقای غفوری گرامی در هر سطح ، متوجه ایشان و در کارنامه ی فعالیت شان ثبت ، و متخصصان دگر وی را با آن می سنجند و موجب ادامه فعالیت در حوزه های گوناگون می باشد..... .))
مستند های آقای مجتبی غفوری براستی سهم بسیار والایی در ورود مباحث بنیانی استاد پورپیرار در مابین مردم و کشاندن این مباحث به محافل و واگویی با نفوذ تصویر داشته اند و نتوان منکر آن بود ، و در این میان شجاعت گذراندن مطالب از مدیوم فیلم و عرضه ی آن از جانب ایشان ستودنی می باشد . مستندهایی همچون " تختگاه هیچکس " و مجعولات مجلل " براستی از نظر ساختار محکم می باشند که به بهترین شکل ممکن مباحث را عنوان داشته و نشان داده اند ، و با خود نشان از توانایی ایشان در حرفه ی مورد نظر می باشد و به همین سبب پایه و عضوی مهم جهت انتشار مطالب بوده اند ( ساخت مستندهایی در رابطه با " قلم " و غیره نیز تأثیر را فزونی می بخشید ) ؛ و بر آن سایر فعالیت ها و تلاش های شان در جهت گردهم آوردن دوستان و جلوگیری از هم گسیختگی و انحراف توسط دگران ، در این چند سال گذشته را نیز شاهد بوده ایم .

ج :
آقای غفوری ، تا جایی که به یاد داریم و شما را از لابه لای حضور کلام تان در "وبلاگ حق و صبر" شناسایی نموده ایم ، رابطه ی خویش با استاد پورپیرار را رابطه ای " مرشد و مرید " وار بیان داشته اید ؛ و هرگز خویش را با عناوین و القاب " مستند ساز مستقل " نمایان نداشته اید .
(( مجتبی غفوری . دوشنبه 28 تیر ماه سال 1389
بنده سعادت این را داشته ام تا اندکی از نزدیک با شخصیت ایشان آشنا شوم به جرات قسم می خورم کسی را تا کیلومترها آنسو تر به عظمت ایشان ندیده ام .فقط کافی است برای مدت کوتاهی هم صحبت ایشان باشید تا بفهمید دلیل زندگی چیست و چرا باید ادامه داد .شما با نمونه منحصر بفردی از مخلوقات خداوند مواجه هستید که ابعاد وجودی ایشان فراتر از بیکران هاست . به خداوند احد و واحد اگر کمترین اغراقی دراین گفته باشد شاید باید با ایشان به مسافرت بروید تا ببینید دنیارا چگونه میتوان دید .بنده جان خود را بسیار بی ارزش میدانم که بخواهم فدای ایشان بکنم ولی دوباره و چند باره می گویم پدر و مادرم فدای ایشان و آنها از این موضوع خوشحالند.بنده سن و سالم کم نیست ولی در هر صورت فهم این قضیه به سن و سال نیاز ندارد به اندکی بینش محتاج است و این موضوع سوای پرستش استاد است ایشان به بنده یاد داد که معنی واقعی پرستش چیست ... ))
دوست گرامی ، پس همچون دگران با ارتباط یک " مستند ساز " و " نظریه پرداز ، محقق " روبرو نیستیم ، بلکه " مرید و مراد " ی را شاهدیم ، که " رفتار ، حرکات و سکنات " محقق ، نظریه پرداز" ، مجذوب اش نموده است ، و این غیر از ورود نمودن از دست نوشته های " استاد پورپیرار " می باشد ، که دگر دوستان را حول محور خویش گرد آورده و مجذوب نموده است .
پس طبیعی می نماید که ، اندک انحرافی از مسیر پیموده ی مورد نظر ( حتی به وسع عدم اسم بردن از مکتب ، یا شخص ایشان ، به عمق یک مصاحبه ) از جانب شما ، نتوان ساده از کنارش گذشت و نگاه ها را نلرزاند . ( یعنی نتیجه ی عملکرد خودِ شما می باشند .) و این نکته غیر از موارد و ادله هایی می باشد که استاد پورپیرار در رابطه با شما در " هواخوری21 " بیان داشته اند ، و فرموده اند که با استناد به آنها به شما دگر اعتماد ندارند .
و برای نظاره گران طبیعی تر می نماید ، که عدم انعکاس آثار " استاد پورپیرار " در هر یک از مستندهای تان را ، رویگردانی از ایشان و طرد گروه بپندارند .

نتیجه :
آقای مجتبی غفوری گرامی ، شما از منظر بنده یک " محقق و نظریه پرداز " نبوده و سرفاً یک " مستند ساز " می باشید ، که در یک دوره ی زمانی مطالب " استاد پورپیرار " را به بهترین نحو در آثارتان ( تختگاه هیچکس " و مجعولات مجلل ) ارائه نموده اید . از این روزن شما توشه ی لازم جهت اثبات مدعای خویش در موارد مطروحه را دارا نمی باشید .
(( ... به شما ( ناصر پورپیرار ) اعتراض می کردم که چرا از مسیر بنیان اندیشی می خواهید خارج شوید؟ ))
و عرض اندامی اینچنین و فاقد مصالح مورد نیاز جهت اثبات حضور خویش در رویارویی با مسیر پیموده ی بنیان اندیشی دهه ی اخیر ، خارج از محدوده ی تحقیق متفکرانه و دگراندیشانه می باشد و مفتخر به القاب دگر می گردد . لذا برخورد حکیمانه را در سفارشی یافتم که آقای " مهدی بحربگی " بیان فرمودند .
آقای غفوری عزیز ، شما یک " مستند ساز " موفق و مورد لزوم جهت انتشار مصورانه ی مباحث بنیان اندیشی می باشید ، که می توانستید در حوزه ی تفکر و تحقیق وامدار از " بنیان اندیشی " و توان خویش ، در رابطه با مبحث " موسیقی " نیز گام بردارید و سهمی در پژوهش داشته باشید اما ، تاکنون ورود هم ننموده اید . پس ، در ارائه ی آثار و موضوع برگزیده در مستندهای خویش مختار می باشید ، اما یادداشت و نوع قدعلم کردن تان در برابر استاد " پورپیرار" پذیرفتنی نیست و به زیر دگر واژگان فراخوانده می شود .
امیدوارم آقای مجتبی غفوری را همچون گذشته بیابیم ، که امثال ایشان در مابین محفل ، ضروری می باشند .
( لازم به ذکر است که تمامی این مبحث را در گفتگوهای تلفنی با آقای غفوری قبلاً عرض نموده ام ، و تعارفی مابین نبوده است . )

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حسین

جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 09:25 ب.ظ
سلام.

با اجازه استاد.

بطور کلی در ایران دو جریان یهود ستیز وجود دارد که بصورت خودجوش در روشنگری جامعه تلاش میکنند.

جریان اول که سابقه بیشتری دارد همین جریان بنیان اندیشی است.که در حال افشاگری و آشکارکردن جعلیات یهود در پهنه تاریخ می باشد.این جریان توسط جناب پورپیرار بنیان نهاده شد و توانسته به دستاوردهای بی نظیری دست یابد و حقیقتا" برپیکر یهود ضربات کارسازی وارد کند.

جریان دوم در راستای آشکار سازی منبع درآمد و اقتصاد ربوی یهود تلاش می کند.این جریان مدتی است که بر روی سیستمهای بانکی و بورس ایران و جهان دست گذاشته و ربوی بودن این سیستمها و وابستگی شدید آنها را به یهود در جلسات و کلیپ های متعدد تئوریزه می کند.بنظرم بنیان گزار واقعی این جریان جناب دکتر حسن عباسی می باشد.

شاید بعضی از دوستان نسبت به جناب دکتر عباسی شناخت داشته باشند.ایشان در حال حاضر رییس اندیشکده یقین و استاد دانشگاه می باشند و بسیار انسان شریفی هستند.

بنده با توجه به خواندن مطالب جناب غفوری ، فکر می کنم که نظرات جناب غفوری نیز نشات گرفته از تفکرات دکتر عباسی می باشد.

خلاصه این دو جریان درکنار هم می توانند دمار از روزگار یهود حداقل در ایران درآورند.ولی یه حرکت مرموز در شرف وقوع است.شروع این است که میخواد این دو جریان انرژی خود رو صرف از پادرآوردن هم کنند.

بنیان اندیشی داره وارد مرحله جدیدی میشود. باید هوشیار بود و هیزم بیار معرکه نشویم.
پاسخ:
بنیان اندیشی یک مکتب است و چنان که سابقه جند ساله نشان داده با یاری خدا به سادکی نمی توان با ماسگ و گریم و تعویض لباس در آن نفوذ کرد. چه 206 باشی و چه اترش و غیره.

 

  

 

 

 

 

عیسی

جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 10:25 ب.ظ
استاد هیچ چیز و هیچ کس و هیچ اتفاقی نباید نوشتن را در شما متوقف کند، که بی شک کم هزینه و کاراترین روش مبارزه با مشرکین نجس کنیسه ای و کلیسایی می باشد

 

 

  

 

 

 

 

دارا

جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 11:13 ب.ظ
باسلام
برای من جای تعجب است که عده ای نوشته ها و تحقیقات بزرگ و دوران ساز جناب پورپیرار را می خوانند ولی وقتی یک کار کوچک انجام می دهند منم منم راه می اندازند و چنان خود را می بازند که مدعی خروج جناب پورپیرار گرامی از راه بنیان اندیشی می شوند. جای بسی شگفتی است. مگر بنیان اندیشی بدون پورپیرار معنایی می تواند داشته باشد؟ من یکی که مدیون پورپیرار هستم. اما باید بدانیم که ما میرویم. پورپیرار هم می رود. و آنچه باقی می ماند حقایقی است که پورپیرار از زیر خروارها جعل و دروغ و تقلب بیرون کشید. پورپیرار یهود و ایادی آن را رسوا و بی آبرو کرذ و نور قرآن عزیز را در دلهایمان پرتو افکند. این کار کمی نیست.
پورپیرار عزیز، سلام همه حقیقت طلبان بر تو باد.

 

 

 

 

 

  

 

 

شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 05:34 ب.ظ
http://www.dolatebahar.com/view/4541/

 

 

 

 

آمون : پیشتر در این باره اینجاست :  

 

http://purpirar.blogsky.com/1392/11/10/post-5001/تفرقه-افکنی-بین-دوستان-ناصر-پورپیرار-با-تولید-فیلم-زمین-5-از-سوی-مجتبی-غفوری-همزمان-با-مجوز-نشر-گرفتن-کتاب-اسلام-و-شمشیر