ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

پیرامون شاهنامه، تحمیق ایرانیان و ساخت زبان و هویت ملی با شعر

یادداشت برای علی
 

یادداشت برای علی و امثال علی 

 

و لا تکونوا کالذین قالوا سمعنا و هم لا یسمعون. ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لا یعقلون. و لو علم الله فیهم خیرا لاسمعهم و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون. از آنان نباشید که نمی فهمند و میگویند فهمیدیم. به درستی که نزد خداوند بد ترین جنبندگان بیخردانی هستند که گویی لال و کرند. اگر خدا در آن ها صداقت می دید، قانع شان می کرد ولی قانع شدن نیز آن ها را به پیروی وا نمی دارد، چرا که تابع حق نیستند.  (23 – 21 ، انفال)

 

جناب علی. آیات بالا کسانی را که مایه و رغبتی به فهم حقایق ندارند، دواب می خواند تا نشان دهد اعراض کنندگان، نزد خداوند نیز خطاب انسان ندارند. مقصود و منظور شما از تکرار گفته های دیگران، روشن نیست. اگر قصد کرده اید بگویید چرا ابیات شخصی فردوسی را ذکر می کنم، تذکر دهم که منظور این یادداشت ها معرفی آن فردوسی خردمندی است که ناشناس مانده است. اگر هم به پیروی این نوشته ها از روش های استاد پورپیرار معترضید، به خود زحمت دهید و پاسخی که در نخستین روزهای راه اندازی این وبلاگ برای رضا نوشتم و نیز مقدمه «فردوسی ۱» را مرور کنید تا معلوم شود که از آغاز انگیزه خود در فراهم کردن این یادداشتها را بیان کرده ام و اگر فراموش کرده اید یا جست و جوی آن را دشوار می بینید، پس بار دیگر آن سطور را در این جا بیاورم:

استاد پورپیرار در کتاب پلی بر گذشته، بخش اول از کتاب برآمدن اسلام، در کنار سایر مداخل غنی و پر مایه که حاصل پژوهش و تامل عمیق و مستدل ایشان است فصلی را به بررسی شاهنامه و فردوسی اختصاص داده و به درستی گفته اند که:

گفتگوی این مدخل کاملا نو بیان، که به شناخت تازه ای از شاهنامه و فردوسی منجر خواهد شد، خلاف تلقینات پیشین، شاهنامه را از این منظر بررسی می کند که فردوسی نه مولف و مدون شاهنامه بل فقط سراینده آن بوده است و آن اندیشه و افسانه که در تاریخ گویی و خلق و خو تراشی برای ایران و ایرانیان در شاهنامه می گذرد، نه حاصل برداشت و تتبع فردوسی، بل برآمده توصیه و تزریق سفارش دهندگان شاهنامه به فردوسی، یعنی شعوبیه بوده است. (ناصر پورپیرار، پلی بر گذشته، بخش اول، 231 )

و پس از ارائه توضیحاتی، وعده داده بودند که در فرصتی به احوال شخصی فردوسی رسیدگی خواهند کرد:

آن انسانی که این هنر برآورده، حکیم ابوالقاسم فردوسی است که به هر فرصتی در افسانه های کتاب، جلوه می کند. به هشدار، به تحذیر، به دعوت بر آدمی شدن، به تعقل، به مردانگی، به خرد، به مروت، به شجاعت، به انسانیت، به نیکی و به آزادگی و بی تعلقی. پیوسته وسوسه شده ام آن فردوسی را – که درفراغت های حماسه سرایی و تاریخ سازی، کلامی می گوید از گوهر پاک هستی و هویت خویش و از بری که تجربه روزگار بر او نشانده است – از شاهنامه و از چکاچک شمشیرها و زوزه زوبین ها و گرد و گریز اسب ها و لاف و گزاف های لشکریان بیرون کشم و به دفتری جدا از شاهنامه نشانم تا ببینیم بی او و مفردات بیرون از قصه اش، چگونه نور و غرور و عظمت و انسانیت از شاهنامه می گریزد و افسانه ای خشک می ماند که نه درست و نه حتی دل نشین است! (همان، 233 – 232)

بارها از استاد تقاضا کردم به وعده خود وفا کنند، لیکن در پاسخ گفتند که به دلیل مشغله فراوان و تدارک تحقیقات مربوط به کتاب های پر بها و ارزشمندشان فرصت کافی برای انجام این کار ندارند. پس با رخصت و موافقت ایشان، دست به کار می شوم تا شاید از عهده برآیم و بتوانم غبار فراموشی و نسیان از چهره در لفافه مانده و مورد سوء استفاده قرار گرفته فردوسی بزدایم و به حد بضاعت حق سراینده اثر از نظر ادبی عظیم شاهنامه را، که تا کنون کسی به احوال او نپرداخته، به جا آورم. به این منظور، ضمن یادداشت هایی که شاید شمار آن ها از ده ها فزون شود، گفتگویی با عنوان کلی «فردوسی بیرون از شاهنامه» را آغاز می کنم :


گمان ندارم که با وجود این توضیح جایی برای برچسب زنیهای کسی باز و باقی بماند. این گفتار با راهنمایی های استاد، به احوال شاعری می رسد که شخص اش، در پس سخن از افسانه های نادرست شاهنامه پنهان و التفات های مقرر و مستعمل به شاهنامه، رسیدگی به احوال این صاحب خرد فرهیخته را معطل گذارده است. میخواهم بگویم که دغدغه شاعر، به فرصت های کوتاه تنفس در روایات وارداتی بر او، حمد و بیان وحدانیت خداوند، وعظ و اندرز خلق و آزاد کردن خود از مرتبه کاربری بی اختیار بوده تا کلامی فراخور عقلانیت خویش را میان قصه های بی بنیان سفارش دهندگان شاهنامه زینت گذارد.

فارغ از تعارفات متداول و شیرین گویی های معمول، ارزش گذاری ادبی شاهنامه خطیر و دشوار است. او مکلف بوده محتوای شاهنامه را که حاصل تحقیق و پژوهش شخص اش در احوال پیشینیان نبوده، به زبان فارسی بسراید که در زمان وی زبانی نو پدید محسوب می شده و اشاعه آن در قالب نظم، سهل تر می نموده است. در واقع امر، فردوسی شاهنامه را به زبان و لحنی تصنعی سروده که نه مایه موانست با انبوه مردم و نه جلای عرضه ی منثور را داشته است! دشواری و ارزشمندی کار فردوسی آن جا آشکار می شود که کتاب اش بر مبنای دانسته های تاکنون، شناسنامه تولد رسمی زبانی است که پیش از او نشانه حیات ندارد و فردوسی الگویی برای کاربرد الفاظ و ترتیب کلام کنار دست خویش نداشته و این مطلبی است که شخص فردوسی نیز در پایان شاهنامه به آن اشاره دارد.

هر آن کس که دارد هش و رای و دین

پس از مرگ بر من کند آفرین

نمیرم از این پس که من زنده ام

چو تخم سخن را پراکنده ام

فردوسی خود را کارنده تخم سخن و بارور کننده و پراکننده آن میداند که همان بنیان گذاری بیان به زبان فارسی آن هم در قالب شعر است و این پدیده ای سخت اعجاب آور است که زبانی حضور خود را با شعر و آن هم در مجموعه ای به وسعت شاهنامه اعلام کند! از نشانه های دیگر این که لحن و شیوه گفتار در شاهنامه یکدست و هموار نیست. ابیات آن، گاه در نهایت فصاحت و ساده سرایی است و گاه به وجهی غریب، از بی اسلوبی و بی علاقگی شاعر آسیب دیده می نماید. فردوسی در شاهنامه بر ذوق و طبع شاعرانه خود، ناگزیر لباسی از واژه های شاذ و بی جلا و جلوه می پوشاند که در مجموع شاهنامه را، ملال آور، بی پیام و در مقایسه با متون ادب قرون بعد نافاخر کرده است.

اعتراض می کنید که چرا به تکرار مطالب افتاده ام. گرچه هنوز هم نمی دانم به تکرار چه مضمونی اشاره می کنید، اما این سخن شما و امثال شما جز بهانه جوییهای گمراهانه نیست. بشکافم تا قصدم را عریان گفته باشم:

عمری بود که انبوهی تکرار در موضوع هویت و تاریخ و ادب فارسی و از جمله همین شاه نامه را همانند قند همراه چای صد غل زده زندگی هایتان هورت می کشیدید و به گمانتان هم خطور نمی کرد که تحمیق می شوید و اهانت می بینید و به قول استاد، معده هاتان جز به پخته و گنده خواری، عادت نداشت. در دهها نشست محفلی و سمینار و مراسم رسمی، صد ها بار قصه های اشکانیان و ساسانیان را شنیدید و از ذهن در گل مانده کسی خیالی عبور نکرد که موهومات می شنود. چای و شیرینی می خوردید، برای دروغ کف می زدید و هورا می کشیدید و اگر موفق می شدید یکی از این دروغ سازان دست دوم به سیمای ایران شناس در آمده، مثلا خانم کخ را، از نزدیک زیارت کنید به لیسیدن کفش های او هم رضایت می دادید و آن را اسباب تبرک می شمردید. سالها با مکرر نویسی و مکرر خوانی و مکرر گویی، خود را تا مرتبه دکترای تاریخ و باستان شناسی و غیره می رساندید و مغز خود را زباله دان دروغهای مورخین غربی مامور کلیسا و کنیسه قرار می دادید بی این که لحظه ای احساس کنید که مانند طوطی دست آموز، کلماتی را قرقره می کنید که به راستی معنا و معمای آن بر خودتان نیز روشن نبود و در برابر کوچکترین پرسشی همانند همان حمار مشهور در گل می ماندید. قفسه های کتاب منزل و دفتر کار و دانشگاه ها و کتاب خانه های عمومی و مراکز دائرة المعارف نویسی را لبریز از کتابهایی کرده بودیدکه به گمانتان سند افتخار وآگاهی ملی ما بود بی این که دقیقه ای تامل کنیدکه به مجموعه ای شایسته جنس پیچی در عطاری ها مفتخرید که به انحراف عقل عمومی منجرشده است.

حالا چند سالی است کسی شما را از زمین برداشته، از جوخوری در آخور یهودیان جدا کرده، راه خرد ورزی و خود شناسی را به رویتان گشوده و توجه به تمدن ایران کهن و بازشناسی ماجرای پلید پوریم را تکلیف کرده است که عقل مورخین عالم در افشای آن درمانده بود. و ناسپاسانه و ناشیانه و در عوض شاهد ظهور بی شعورانی این جا و آنجا سبز شده ایم که کار عمده و عمومی آنها آزردن این یادگار شعور کهن شرقی و تمسخر شاگردان و دنبال کنندگان راه ایشان با بی نمکی های هرزه وار و بی اساس و پر از حماقت است. شما و امثال شما لایق اشمیت و هرتسفلد و در حد ته سفره خواری خوان یهودیانید و گروه هایی از شما اگر بر دوش هم بنشینید به ارتفاع قوزک پای استاد هم نمی رسید. این حقیقتی است که من از زبان شخص ایشان هم شنیده ام.

تا آنجا که به من مربوط است همراهی و همکاری با استاد را در اندازه نو آموزی تازه پا افتخار خود می دانم که حضور و ظهورش را جز نشانی بر سرنگونی بنای ناپایدار دروغ و بهتان و راه گشایی در باز شناخت هویت و انسانیت مردم شرق میانه نمی دانم. نصیحت می کنم که در جای حسادت و زخم زبان و کنایه، دستی برآورید و گامی فرا گذارید که بیش از این وامانده نمانیم و گفتار از خود و پیشینه و سرنوشت خود را به مشتی یهود واگذار نکنیم. شما را چه می شود که در جای دست گیری، پاچه می گیرید. کلامی را که از سر عجز و نفرت به زبان می آورید جز حاصل رشک و بغض و کینه به چه تعبیر می توان کرد؟ سر را مشغول کدام آخور و پشت را به کدام بت گرم گرفته اید و چه اجر و جزایی وعده دارید که این چنین درب خانه عقل و خرد را خشت زده و گل گرفته اید؟ شما را چه بخوانم جز موریانگانی که در تاریکخانه نافهمی خود می لولید و امروز به تابش نور حقیقت، چنین بی تابی می کنید. می توانید باز هم صم و بکم ناظر شوید که برایتان کتیبه کهن جعل کنند، امپراتوری و امپراتور بسازند، تاریخ ببافند، به جان همکیشان و همسایگان بیندازند، اسناد دین الهی و زندگی پیغمبرتان را بیالایند، عقلتان را به یک سکه قلابی اشکانی و ساسانی بفروشند و چنان کهنه پرست و بی تدبیر بمانید که هر روزه و هنوز خود را داغ دار تمدن دروغین ایران باستان بدانید، بر خرابه های نیمه ساخت تخت جمشید و کاخ و گور دروغ کوروش مویه سر دهید، در جای یهود، عرب و مسلمین را دشمن بگیرید، گمان کنید که اسکندر سرزمین سوخته از جنایات پوریم را لایق آتش دوباره دانسته است، گل نبشته مخدوش و مسخره کورش را برتر از آیات الهی بشمارید و مراقب باشید تا کودکانتان روزی هزار مرتبه بدون خطا و با خط خوش، شعار گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک را تحریر کنند، مانند افیونیان، از تکرار هزارباره داستان رستم و سهراب، مکیف شوید که لیاقت و ظرفیتی جز این ندارید. هر چند که در اصل، بازگویی های چنین مهملاتی را تکرار نمی دانید زیرا بدون این افسانه های یهود ساخته، در تمدن جهان گم وگور و بی حضور می شوید!!!

 

 

 

 http://mobina46.blogfa.com/post-16.aspx 

 

 

 

 

 

افزوده در تاریخ 7 نوامبر 2012 

نام یادداشت از «پیرامون شاهنامه» تغییر یافت به«پیرامون شاهنامه، تحمیق ایرانیان و ساخت زبان و هویت ملی با شعر » 

 

 

 

ردیه ای بر شاهنامه فردوسی،حکیم ابوالقاسم طوسی به زبان فارسی دری

 

پیرامون شاهنامه، تحمیق ایرانیان و ساخت زبان و هویت ملی با شعر

 

لغات عربی در شاهنامه و سره نویسی ناب فارسی خالص معاصر فردوسی

 

 فردوسی بیرون از شاهنامه، اول تا 14 - نقدی بر هویت شخصی فردوسی

 

«گاف»‌های حکیم «فردوسی» در «شاهنامه»- سوتی های تاریخی حکیم طوسی

 

تو خود حدیث مفصل بخوان ... ( شاهنامه و وزیر ارشاد )، صفار هرندی

 

ستیز تمام عیار فرهنگی توام با تندگویی و رفتار بی ترحم و فحاشانه

  

صدام حسین و نگاهی بین المللی به او - صدام حسین از زاویه ای دیگر

 

معرفی استاد فحاشی؛سام و دکتر پروفسور فاروق صفی زاده- دشمن حقیقت

    

 قسمتی از نیمه پنهان دکتر مهاجرانی(سید عطاء الله مهاجرانی،دکتر)

  

خاکساری اساتید بین المللی و توحش مزدوران دست چندم

 

خاطرات هاخام(خاخام)  یدیدیا شوفط(شوفیط)و فرقه سازی یهودیان آنوسی 

 

آسمانی و غیر زمینی بودن قرآن و اثبات وجود داشتن خداوند و توحید 

 

تخت جمشید؛ نیمه کاره طبق نظر سازمان نظام مهندسی

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد