ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

نقدی بر تفسیر آیات قرآن مفسر عتیق نیشابوری(سور آبادی) جزء اول

نقدی بر تفسیر عتیق نیشابوری، (۱)

همان گونه که استاد پور پیرار در یادداشت های اسلام و شمشیر فرمودند کتاب تفسیرعتیق نیشابوری، معروف به سور آبادی، منبع و مبنای بسیاری از شبهات بی اساسی است که در نقاب تفسیر دل سوزانه و آیه به آیه ی قران مجید و در حقیقت با هدف خدشه دار کردن کتاب خدا و انحراف اذهان خواص و عوام تالیف شده است. پرسش های موذیانه و بی محل و پاسخ های خود ساخته و نامربوط که غالبا از قول و زبان ناشناسان بیان و در جای اشاره به صاحبان نقل، به لفظ «گفته اند» اکتفا شده، از سعی فراهم آورندگان تفسیر سور آبادی در ایجاد تردید و شبهه در مورد قران متین نشان دارد و خبر می دهد. اشکال تراشی های متعدد و مستقیم عتیق بر آیات و محتوای قرآن، ایجاد رخنه های ریز و درشت در یکپارچگی کلام خداست، که مستقیم و کینه توزانه، اصل و بنیاد بیانات قرآن را نشانه می گیرد و آشکارا قصد حذف و لااقل لق کردن تکیه گاه عقیدتی مسلمین را دارد. اما با حیرت تمام شاهدیم که کسانی این کتاب سراسر فتنه را در دانشگاه ها و حوزه ها، و نه با قصد نقد و بحث و بررسی، بل به مثابه ی یکی از اسناد معتبر اسلامی تدریس و شاگردان را به روخوانی ساده انگارانه ی آن تکلیف می کنند. سعی من در ادامه ی کار استاد است و می خواهم به مدد خداوند اشارات ایشان به حیله گری های عتیق را توسعه دهم و همه را به بازبینی نقش تفرقه افکن و شبهه ساز این کتاب دعوت کنم.  

"در خبر است از رسول (ع) که گفت هر که سوره الفاتحه بر خواند به عدد هر جهودی از مردان و زنان ایشان و به عدد هر ترسایی از مردان و زنان ایشان، چهار هزار نیکی در دیوان او حاصل کنند و چهار هزار بدی از دیوان او محو گردانند و چهار هزار درجت در بهشت به نام او بکنند و روز قیامت او را با مصطفی (ص) بنشانند." ( تفسیر سور آبادی، ص17)

هم از آغاز، کار عتیق بر گستراندن خرافات در باره ی کتاب خدا و آن هم در پوشش روایات و احادیث می گذرد و بر اساس این نمونه، هر کس می تواند جان و تن به انواع فجور بیالاید و آن زمان که گناهان او از شمار درگذشت، باری سوره کوتاه حمد بر خواند تا نه فقط کارنامه ی اعمال نادرست خویش بشوید، بل ذخیره ی کافی از حسنات را برای پشتوانه ی سیئات بعدی خود فراهم کند و روز قیامت با چهار هزار درجت، همنشین پیامبر اسلام شود! آیا ساده تر از این می توان مسلمین خوش باور و مایل به خرافات را به سوی دریایی از گناه، بی هراس از مواخذه ی خداوند سوق داد؟ 

"اهدنا الصراط المستقیم". اهدنا آن بود که بنمای ما را راه راست، از این دو بیرون نیست یا راه راست دارید یا نه، اگر دارید چه فایده است اندر این که گوید اهدنا، و اگر راه راست ندارید پس چرا دعوی کنید که ما بر دین حق ایم و خلق را بدین دین خوانید؟" ( همان، 23)

در باب تقاضای هدایت به صراط المستقیم، از سوی مسلمین، به توصیه ی قرآن، معلوم نیست چرا عتیق وجهه ای معترضانه دارد! پریشان بافی او در این باب خشمگینانه است و به تمسخری ابلهانه و بی اساس و سبک سرانه روی می کند که جز سئوال تراشی و سنگ اندازی مقصدی ندارد و نمی دانیم با چه قیاس و بر چه اساس مسلمین را در باب درخواست هدایت به راه راست سرزنش می کند و با لجاجی کودکانه می گوید که راه راست، اگر بشناسید، پس خود روید و اگر نباشد و نشناسید پس چرا دین خود را بر صراط المستقیم تبلیغ می کنید و دیگران را به این صورت و سمت توجه می دهید؟ بی تردید این سخنان عتیق را هرچه بتوان نامید، لااقل تفسیر آیات الهی خوانده نمی شود!

"الم."... قطرب گوید: هذه حروف مسکته. و آن آن بود که چون پیغامبر (ع) وحی می گزاردی کافران شغب می کردندی به بانگ و غلبه و با یکدیگر می گفتند: لا تسمعوا لهذا القران و القوافیه. خدای تعالی این حروف تهجی را در اوایل سورتها بفرستاد تا چون رسول بدین ابتدا کردی، کافران به تعجب آن را سماع کردندی، آن گاه آن چه مقصود بودی بر ایشان خواندی. همچنان که قاص چون خواهد که سخنی گوید که خلق آن را سماع کنند، نخست بلعجبی بکند بدان که آهنی بجنباند یا زنجیری بگرداند یا بانگی بکند تا مردمان خاموش بباشند و گوش فرا دارند، آن گاه مقصود خویش می گوید." (همان، 27)

این شنگول ترین گمان پروری برای حروف مقطعه ی قرآنی است! عتیق آن را چیزی شبیه صدای طبل و شیپور می شمارد که در آغاز شعبده بازی ها و معرکه گیری ها برای جلب توجه عابران به صدا در آورند و شگردی برای باقی نگهداشتن کافران برای استماع تمام آیات می داند! می توان این تصور عتیق را انعکاسی از مطایبات محفلی او و همرده های اش، درباره ی قرآن گمان کرد؛ اما تفسیر خواندن آن، جز سعی در پنهان نگهداشتن اساس این تمسخر نیست.

"ذلک الکتاب لاریب فیه. سوال: چرا گفت لاریب فیه، بعد ما که همه کافران از حقی این کتاب در شک اند؟ جواب گفته اند معناه لاریب فیه عند الله و عند رسوله و عند المومنین." ( همان، 28)

در این جا نیز عتیق به متن قرآن اعتراض می کند و نه این که بر آن تفسیر می نویسد! می گوید چرا خداوند قید «لاریب فیه» را برای کتاب می آورد، حال آن که کافران، از هادی شمردن قرآن و حق دانستن مطالب آن اعراض دارند. آن گاه بدون پوشش و پرده می گوید که «لاریب فیه» در آیه فاقد معنا و شمول بیرونی است، جز این که خداوند و رسول و مومنین به اسلام آن را پذیرفته اند و از دیدگاه دیگران قیدی بی اعتبار است. این اعتراض سفسطه آمیز، بی این که صراحت های مندرج در آیات بعد را منظور کند، شاید بیان انتقاد از زبان یک غیر مسلمان بر آیات شمرده شود، اما تفسیر دانستن آن، صدور جاعلانه مجوز برای وارد کردن آسان تر کتاب عتیق به محافل مسلمین است. ( ادامه دارد) 

 

  

 

نقد تفسیر سور آبادی (2)

 

فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجاره اعدت للکافرین: آن آتش که هیمه آن مردم است و سنگ های کبریت. و گفته اند آن سنگ هایی بود در پای دوزخیان چون آسیاسنگ ها، نه از بهر آن را که بگریزند، لکن از بهر آن را که دوزخ جوش بر آرد دوزخیان را از قعر دوزخ با سر افکند، چون بر سر آیند آن سنگ ها ایشان را به قعر دوزخ فرو کشد. ساخته اند آن آتش مر کافران را. (تفسیر سور آبادی، ص 44)

 

در صریح این آیه و آیات مشابه دیگر، هرگز اشارتی نیست که چیستی و چگونگی آن آتش دوزخ را که به کافران وعده داده شده معلوم کند. لکن عتیق، به قوه وهم و خیال، می گوید آن سنگ های کبریت است که در پای دوزخیان می بندند و در شرح بی سر و ته و نامفهومی که از دوزخ می آورد، کافران به آتش افکنده شده را می بینیم که از قعر جهنم بالا می آیند، سر و ته می شوند و این سنگ ها که وبال پای آن هاست سنگینی می کند تا دوباره معلق بزنند و درون آتش بیفتند! بی شک این نمایش مضحک پشتک و وارو زدن کافران در جهنم، فقط ایجاد و اشاعه ی خرافات هول انگیز و بعید برای بارگاه رحمت الهی به بهانه ی تفسیر قرآن است. در حالی که در سوره های جزء بیست و نه و سی ام قران، که عمدتا به مرور احوال قیامت و صحنه حسابرسی اعمال بشر و توصیف بهشت و دوزخ اختصاص دارد، در این توصیفات اشاره تاکیدی ما ادریک آمده تا بنی بشر بداند حوادث مربوط به آن جریان، در مخیله نمی گنجد و نمونه ی زمینی برای قیاس ندارد. اما بسیاری مترجمان و مفسران و به خصوص عتیق نیشابوری، به دلخواه خود، صحنه های آن روز هنوز نیامده و ناشناخته را با تعبیرات و تشبیهات دهشتناک می آلایند تا قران را که سراسر دعوت به تدبر، دانش و دانایی، انسان دوستی و رعایت انصاف و برابری است و آینده و سرنوشت اخروی را منوط به کردار  آدمی می داند و از پاداش و جزای محتوم در برابر اعمال بد و خوب می گوید، به سندی شکنجه گر، آدم کش و آتش افروز از مبداء اسمانی آن بدل کنند تا ذهن پیروان و مشتاقان، به جای تمرکز و تدبر در آیات انسان ساز و عبرت و حکمت آموز قرآن به مباحث حاشیه ای، ناشناخته و غالباً هول انگیز و نیز وحشت از خدایی خشمگین و انتقام جو معطوف شود. اگر در قرآن مبارک دوزخ به چند لفظ غیر قابل تجسم توصیف شده، پس عتیق که چنین سینمای ترسناکی از روز جزا به نمایش می گذارد جز تلقین اعمال شقاوت در آسمان منظوری ندارد. عجیب این که بر بلندی منابر اسلامی نیز غالبا همین تصورات عتیق به عنوان مناظر قیامت تایید می شود.

 

هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً ثم استوی الی سماء فسوئهن سبع سماوات و هو بکل شیء علیم: ابن عباس گوید هفت آسمان، هفت گنبد است زور یکدیگر، هر یکی پانصد ساله راه ستبرنای آن و از آسمان تا آسمان پانصد ساله راه، هوا در میان. چون جهودان آفریدن آن شنیدند پنداشتند که خدا زبر عالم است به ذات در جهان. گفتند اگر میان ما و خدا هفت آسمان بدین بزرگی در میان است، او احوال ما چون داند و بیند؟ خدا گفت و هو بکل شیء علیم او بر همه چیز داناست و هیچ چیز علم او را و بصر او را حجاب نکند. زیرا که اگر عرش اجسام و اجرام مرکبات است، از ترکیب خود فرو شود و معدوم گردد و خالق ماند بی مکان. پس چنان که در ازل خالق بود و عرش نبود، در ابد هم چنین بود. (سور آبادی، ص 49)

 

این پرسش دور از منطق از قول ابن عباس که حضور محرز تاریخی و فرهنگی ندارد، در صدد است خداوند را در ظرف مکان قرار دهد و آن پاسخ لق و بی مایه که بیش تر به اثبات و ابقای پرسش می آید تا ارائه پاسخ به آن، جز اوهام پراکنی در میان مسلمین و برای انحراف ذهن عوام نیست تا احاطه و اختیار خداوند را به مکان محدود و دست او را از اهل و جریان امور بر روی زمین کوتاه نشان دهد. مشابه این افترای آشکار به خداوند بلند مرتبه را در سفر پیدایش  کتاب تورات نیز شاهدیم. کنکاش در شواهد از این جنس، از تلاش مولف برای تزریق عقاید یهود و به عبارتی، یهودی سازی فکر و فرهنگ مسلمین پرده بر می کشد. شبهه افکنی های از این دست را اگر به قصد تخریب مستقیم بنیان عقیدتی مسلمین یا کسانی که قران را مطالعه می کنند دست و پا نکرده باشند، به منظور تزلزل بوده است:

سپس یعقوب از خواب بیدار شد و با ترس گفت: خداوند در این مکان حضور دارد و من نمی دانستم! این چه جای ترسناکی است! این است خانه خدا و این است دروازه آسمان. ( سفر پیدایش، فصل 28، آیات 17 و 16)

 نمونه های متعددی از نفوذ بارقه های فکری واعتقادی توراتی در تفسیر عتیق دیده می شود که نشان باورهای مکتبی اوست. از جمله آن که تفسیر آیات قرآنی آفرینش زمین و آسمان و آدم وحوا و حوادث مربوط به آن، غالبا بازگویی کلام تورات با لغات و عبارات متفاوت است:

 

... آن گاه آتشی زیر آن بیافرید و بر آن گماشت تا آن آب را بر جوشانید. کفی سر بر آورد و دودی از آن بر آمد، از آن کف، زمین را بیافرید و از آن دود، آسمان را بیافرید. (سورآبادی، ص 48). (برای مقایسه ر. ک. سفر پیدایش، فصل 1، آیات 10-1)

چون خدای تعالی خواست که آدم را بیافریند، جبرئیل را فرمود که به زمین شو و قبضه ای خاک از همه روی زمین بردار که من از آن خلیقتی خواهم آفرید... (سورآبادی، ص 51). (برای مقایسه ر. ک. سفر پیدایش، فصل 2، آیه 7)

ابلیس ( به مار) گفت: مرا مرادی است و آن آن است که مرا پیش آدم بری تا با آدم و حوا سخن بگویم از سر تو، چنان که پندارد تو گویی.(سورآبادی، 57). (برای مفایسه ر. ک. سفر پیدایش، فصل 3)

حوا برفت و بریازید تا از آن میوه بر کند.(سورآبادی، 58). (برای مقایسه ر. ک. سفر پیدایش، فصل 3، آیه 6)

 

به علاوه، عتیق درقسمتی از تفسیر ماجرای خلقت آدم می گوید:

 

وهب منبه گوید: خدای تعالی آدم را از خاک هفت زمین بیافرید، از هر زمینی عضوی. آن گه چون خواست که جان در او آرد جان را بخواند. جان گفت لبیک. خدا گفت در رو در این کالبد. جان را دشوار آمد در شدن در آن کالبد. گفت یا رب مدخل کریه. دیگر بار او را امر کرد هم در نشد. سه دیگر بار او را امر کرد. ( همان، ص 52)

 

به راستی این روایت از پیش خود ساخته جهود بافته، که مدعی است خداوند دو بار امر و سعی کرد تا جان در کالبد آدم آورد و ممکن نشد و سه باره کوشید و به سختی انجام گرفت، جز تمسخر و ریشخند آشکار آیات قرآن و جایگاه الهی نیست. آیا صحت بیان این لغز پرانی از راه دیگری ممکن میشود، جز آن که عتیق را در لحظه ی حلول جان در جسم، حاضر و ناظر و خبرنگار بدانیم؟!!! آیا این سخن عتیق تکرار ادعای دست بستگی خداوند از سوی یهودیان، در آیه ی آشنای سوره ی مائده نیست، که امروز در پوشش تفسیر قرآن بار دیگر ارائه می شود؟ (ادامه دارد) 

 

 

 نقد تفسیر سور آبادی(3) 

 

و اذ فرقنا بکم البحر فانجیناکم و اغرقنا ءال فرعون و انتم تنظرون: ... تا موسی از وحی فارغ شد و عصا بر گرفت و بر دریا زد. دریا نشکافت. جبرئیل گفت دریا را به کنیت خوان. موسی عصا بر دریا زد و گفت یابا خالد انفلق باذن الله. هم بنشکافت. جبرئیل گفت یا موسی اگر خواهی که دریا بشکافد و تو را فرمان برد بر  بر آن نبی امی عربی که خاتم پیغمبران است صلوات ده، آن گه عصا برزن تا عجایب بینی. موسی ده بار صلوات فرستاد بر مصطفی (ص) و عصا بر زد. دریا باز شکافت و راهی از کنار تا کنار پدید آمد. (تفسیر سورآبادی، ص 69)

 

 

بنگرید این وقاحت تام و تمام در تلقین بی خدایی به بهانه ی ستایش پیامبر را، که موسی به دریا می گوید باذن الله بشکاف و دریا تمرد می کند و جبرییل یعنی فرستاده ی خداوند او را به نام دیگری هدایت می کند که گرچه هنوز به نبوت و ماموریت الهی نیز منصوب نیست، اما در این تفسیر منحرف، زمین و زمان بر او فرمان بردارتر از خداوندند!!! ممکن است این عوام فریبی، که اذهان را بر توسل به دون خداوند دعوت می کند، و پایه ای بر مرده پرستی و دخیل بندی موجود، حتی بر سنگ و درخت است، به مذاق عده ای کوتاه و ظاهر بین خوش آید، لکن کنه آلوده ی این خرافه پراکنی آشکار، اصل قدرت و اختیارخداوند قادر متعال را نشانه گرفته و اجرای اراده الهی را محتاج توسل به دیگری و در گرو صلوات بر پیامبر گرامی اسلام می نمایاند! حال آن که در صریح آیه، اشاره مستقیم از جانب خداوند آمده که ما دریا را برای شما شکافتیم و آل فرعون را در پیش روی شما غرق کردیم. و اگر این تفسیر عتیق را جدی بگیریم پس لازم بود تا آیه چنین ضبط شده باشد که ما دریا را به برکت نام بنده ای که بعدها به نبوت خواهیم گزید، شکافتیم. آیا این ادعای متضاد با آیه قران را می توان تلاشی در جهت توضیح و تفسیر بیش تر قرآن برای مسلمین بدانیم و آیا بنیان نوشتن تفسیر بهانه ای برای جای دادن تلقینات فرقوی در میان آیات هدایت الهی نیست؟  

 

 

فرعون خواست که عنان باز کشد، جبرئیل بر مادیانی ودیق نشسته بود، در پیش فرعون آمد. اسب فرعون بوی آن مادیان بیافت و آهنگ به وی داد. فرعون نتوانست که او را باز دارد و شرم داشت که کسی را گفتی مرا نگه دارید، از بهر آن که دعوی خدایی می کرد. همی اسب فرا گذاشت. جبرئیل خطی فرا پیش او داشت. فرعون آن را بدید. بدانست که کار از دست بشد. و آن آن بودی که روزی جبرئیل بر هیات شبانی نزد فرعون آمد و او را پرسید که چه گویی کسی بنده ای دارد، او را نکو می دارد و به ناز می پرورد، یک چندی بر آید، آن بنده بر خداوند بیرون آید و گوید خداوند منم نه او، مکافات او چیست؟ فرعون گفت: مجازات آن بنده آن بود که او را بگیرند و در دریای قلزم افکنند تا هلاک شود. جبرئیل گفت مرا بدین مثال ده. فرعون او را دست خطی از آن خود بداد. آن روز که فرا کنار دریا رسید، آن خط خود را بدید باز شناخت و دل از خود و از جان خود بر گرفت.( همان، ص 70) 

 

 

عتیق نیشابوری برای پردازش این نمایش فکاهی، جبرئیل را بر مادیانی می نشاند تا هوش و حواس از اسب فرعون برباید و نه به اذن خداوند که به هوس اسب ها، فرعون گرفتار آب دریا شود. فرعون که در این تفسیر حتی به شبانان خط نوشته می دهد و فرعونیت خود را فراموش می کند، در این جا با جبرییل هم سخن است که در قرآن مبارک تنها حامل وحی است و بدین ترتیب عتیق جایگاه فرعون را از ادعاهای شخص او نیز بالاتر می برد، و هنوز باید از دنبال روندگان این گونه تفاسیر پرسید که چنین داستان هایی را عتیق از کجا و با چه منظور ضمیمه ی نص آیات می کند؟ 

  

 

و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه: ... عنود، انکار ضروری باشد و جهودان را دانستن محمد ضروری نبود که ایشان را غلطی بیفتاد که پنداشتند که آن نبی امی از اسرائیل خواهد بود، چون مصطفی از ولد اسماعیل بود ایشان گفتند:" این نه آن است که ما دانستیم." ( همان، ص 91)

 

 

اینک عتیق نیشابوری مشغول دفاع آشکار از رد اسلام و پیامبری رسول خدا به وسیله ی قوم خود و توجیه آن است. می نویسد جهودان اشتباه نکرده اند که پیامبری رسول الله را نپذیرفته اند زیرا پیامبران باید که از سلاله ی انبیاء یهود و از نسل اسحاق باشند و محمد از نسل اسماعیل بود و بدین ترتیب جهودان را در انکار دین و کتاب خدا از نظر استدلالی و ایمانی محق می شمارد، و اصل را نه بر ادراک سخن الهی که استقامت در باورهای قومی خود می گذارد. در حقیقت چنان که اندک اندک آشنا خواهیم شد، مجموعه ی قطور تفسیر عتیق تدارک ردیه ای عقلی و استدلالی بر مندرجات قرآن است و کسانی که لازم بوده است در برابر مجموعه سئوالات منحرف کننده ی این تالیف گروهی یهودیان، استدلال های متقابل مسلمین را عرضه کنند، تنها به سعی جمیل خود، که منبع الهام و مدد آن معلوم است، به انتشار خام و به ظاهر بی طرفانه ی مضمون سخن عتیق بسنده کرده اند تا کار بر عهده ی کسانی قرار گیرد که در این گونه امور موظف حرفه ای نیستند و باید که امیدوار و شکرگزار هدایت های الهی بود. (ادامه دارد)

   

 

 نقد تفسیر سورآبادی (4)

 

در آغاز از تاخیری چنین طولانی به بهانه دشواری درس و مشق و صرف ساعاتی دراز را به یاد گیری شاگردانه و یاد دهی معلمانه پوزش می خواهم.

 

ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حنی یاتی الله بامره ان الله علی کل شیء قدیر. (بقره، 109)

 

در این آیه به خصومت و فتنه انگیزی اهل کتاب در میان مسلمین، اشاره مستقیم آمده که به سبب رشکی که نسبت به مسلمانان در دل دارند، می کوشند حتی پس از ایقان در اصالت و صداقت رسالت پیامبر و دین اسلام، پایه های ایمان و اعتقاد مسلمانان را متزلزل کنند. اصطلاح فاعفوا و اصفحوا در آیه بدان معناست که معاندان ناموفق خواهند ماند و حتی قابل گذشتند چرا که امر و اراده خداوند تحقق خواهد یافت و به هیچ روی مفهوم وازدگی و میدان دادن به خرابکاری های مداوم اهل کتاب از آن بر نمی آید لکن حال که کور دلی غرض ورزان اهل کتاب از زبان خداوند دانای اسرار بر مسلمین فاش شده، عتیق نیشابوری که از همین قماش است و هدفی جز اغتشاش اندیشه و خرافه پراکنی در میان مسلمین ندارد، در تفسیر خود ساخته اش، آیه بعدی را به گونه ای به این آیه مربوط می داند که در زیر می آورم:

 

و اقیموا الصلوه و اتوا الزکوه ... به پای دارید نماز را و بدهید پاکی خواسته را. یعنی با جهودان خصومت مکنید و به نماز و زکات و عبادت خویش مشغول باشید. ( تفسیر سور آبادی، 112)

 

عتیق از شدت عصبیت، سر از پای نشناخته آن اشاره به اهل کتاب را صرفا به جهودان تعبیر می کند و برای آن که راه را بر مقاومت و ایستادگی نیروی فکری و فرهنگی در برابر شیطنت اهل کتاب و به ویژه جهودان ببندد، مضمون آیه را به جهتی می گرداند که گویا قران کریم، دستور سکوت و انفعال به مسلمین داده و می کوشد افق اندیشه و اقدام مسلمین را، همانند بسیاری از جهود صفتان بعدی، به ادای نماز و عبادت در خلوت محدود می کند. آشفتگی و تناقض این تعبیر نا بخردانه در مقایسه با دستورات انسان ساز قران مبین که همواره بشر را به پویایی و مبارزات اجتماعی و فرهنگی همه جانبه در برابر فتنه گری دشمنان می خواند و مومنان را از زهد گوشه گیرانه و انفعال دینی بر حذر می دارد، پرده دیگری را از هویت قران گریز و اسلام ستیز عتیق بر می دارد. 

 

و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء ... چون آن که جهودان و ترسایان گفتند از تبطیل یکدیگر صدق بود، چنان که علی گفت صدقوا و بروا، چرا خدا ایشان را ملامت کرد؟ جواب گوییم ملامت ایشان بدان است که یکدیگر را تبطیل کردند و بر آن حجت ننمودند و این سخن نادانان بود، نه سخن اهل کتاب و اهل علم. (همان، 113)

 

عتیق نیشابوری، در باب این آیه که باز گوینده اختلاف عقیدتی میان یهود و نصارا است عبارت تایید کننده ای از قول امام علی می آورد که گویا او نیز بی اصل بودن اهل کتاب را تصدیق کرده است. آن گاه می پرسد که تعرض خداوند بر تبطیل متقابل یهود و نصاری از جهت فقدان حجت ابرازی است و بدین ترتیب نه تنها اصل تعرض تذکر داده شده در قرآن را فاقد حجت می گوید بل تاییدیه ی امام علی را نیز نه نشانه ی سخن اهل علم و کتاب که گفته ی نادانانه می داند.

 

و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات ... یاد کن چون آزمون کرد ابراهیم را خدای او به سخنانی... و گفته اند آن کلمات آن ده چیز بود که بر ابراهیم فریضه بود و بر ما سنت است، پنج در سر و پنج در تن. اما آن چه در سر است: فرق راست داشتن و موی لب بگرفتن و مسواک کردن و آب در دهن و بینی کردن. و آن پنج که در تن است: زیر دست پاک داشتن و ناخن بچیدن و موی زیر ناف باز کردن و ختنه کردن و استنجا کردن به آب. (همان، 119)

 

هرز گویی عتیق به آن جا می رسد که آیات مربوط به تسلیم ابراهیم در برابر فرامین الهی را نیز به سخره می گیرد، حد و شان آن فرامین را تنزل می دهد و ملاک الهی در سنجش ایمان و اعتقاد ابراهیم و گزینش او به عنوان اسوه و الگوی یکتا پرستی را با شانه زدن و مسواک کردن و موی زائد تراشیدن و آب در دهان گرداندن و ... معاوضه می کند!!! آیا عتیق و هوادارانش می توانند به این پرسش پاسخ دهند که پس آن که به صدق قران، تسلیم امر خداوند، فرزند خود را به مسلخ کشید، او که تن به آتش نمرود سپرد، آن که بت ها را سرنگون کرد و دست در دست فرزند خود بنای کعبه را به امر و احترام خداوند یکتا بر ساخت و از آزمون های صعب دیگر، سربلند و سعادتمند بیرون آمد که بود و این اوامر که عتیق از پیش خود می سازد و هرگز مرجعی در قران ندارد از کجا به او الهام شده است؟ اگر ملاک واقعی محک ایمان اینها بود که عتیق می گوید، مسلمین که بیش از سایرین به پاکیزگی و بهداشت تاکید دارند و توصیه شده اند، از زمره برگزیدگان و به پیروی از سنت ابراهیم نزدیک ترند که قریب به هزار و چهار صد سال پیش و در منطقه جغرافیایی با آب و هوای خشک و خشن بی توجه به دشواری تهیه آب، دست کم به پنج مرتبه شستشوی پیش از نماز دستور دارند. آیا کسانی که مسلمین را به عقب افتادگی و دوری از تمدن متهم می کنند، هرگز اندیشیده اند قرن ها پیش از آن که اهل اروپا و آمریکا با مفهوم حمام و پاکیزگی و طهارت آشنا شوند و برای خارج شدن از آلودگی های روزمره به چنین عادتی خو کنند، مسلمین در زلال نماز و وضو، تن و جان می شستند؟! اقداماتی از این دست که شاید در نظر اول، آن هم با این همه تکرار روزانه نالازم و زیاده بنماید،  نشان از هدفی تعیین شده و برنامه ریزی دقیقی است که به منظور جلوگیری از فساد جسمی و فکری مسلمانان انجام می گیرد. از این گذشته، عتیق در تالیف خود جا به جا داستان ها و روایات جعلی بسیاری شاهد می آورد که هیچ پایه و اساس موجه و پذیرفته شده ندارد، از جمله در باب معجزات پیامبر که بارها در قران تصریح شده هرگز معجزه ای جز قران نداشته و توضیحاتی درباره حوادث ماوراء طبیعی و احوال قبر و قیامت یا پاداش و جزاء شاخدار برخی اعمال و رفتار انسانی که توجه در کنه آن ها، قلابی بودنشان را معلوم می کند و به موقع خویش به مرور آنها خواهم پرداخت. اما عجیب این که همین داستان ها و باورهای تزریقی، که عتیق بر می شمرد، در بطن جامعه اسلامی ریشه دوانیده و زدودن آن ها از حافظه فرهنگی مسلمین، نیازمند عزم و همت فرهیختگان و عوام است.

 

و قالوا کونوا هودا او نصاری تهتدوا ... و گفتند جهودان باشید یا ترسایان تا راه یابید به حق. سوال: این سخن کدام گروه گفتند جهودان یا ترسایان؟ اگر گویی جهودان، جهودان هرگز نگویند جهود باشید یا ترسا تا راه یابید به حق و ترسایان نگویند جهود باشید تا راه یابید به حق. پس این حکایت از کدام گروه است؟ جواب گوییم معناه جهودان گفتند جهود باشید و ترسایان گفتند ترسا باشید تا راه یابید به حق. خدای تعالی هر دو گروه را جمع کرد در حکایت از ایشان. و گفته اند جهودان و ترسایان این سخن در مقابله مسلمانان گفتند بر مغایظه مسلمانان که: دین حق جهودی و ترسایی است، این مسلمانی باری چیست؟ چنانکه مخالفان ما بر مغایظه ما گویند: مذهب حق مذهب فریقین است، یعنی مذهب ابو حنیفه و شافعی رضی الله عنهما، کرامی باری چیست؟ (همان، 127)

 

اینک که پای اختلاف میان یهود و نصارا به میان می آید و در اثبات حقانیت خود به جان یکدیگر افتاده اند، عتیق خود را به میان معرکه می اندازد و حتی بی واهمه و احتیاط از آن که تعلق ماهوی او برملا و دستش رو شود، خود را از صف مسلمین بیرون می کشد و وانمود می کند به نظر خداوند نیز دعوای حقانیت تنها میان جهودان و ترسایان موجه است و نه مسلمانان!!! به اعتقاد عتیق، حق با هر طرف که باشد نفعی به مسلمین نمی رسد و سپس در مقدمه ی مثالی که می آورد، گروه مسلمانان را به لفظ مخالفان ما یاد می کند که اسباب حیرت بسیار است زیرا اگر سخن در میان فریقین است و اشاره ی او را به فریقین بدانیم پس یا باید عتیق را به جهت ذکر قید مخالفان ما شیعه و یا به کلی خارج از دین اسلام بپنداریم.  (ادامه دارد)

 

(پایان جزء اول)

 

  

http://mobina46.blogfa.com

 

 

 

 

افزوده شده در ۹ نوامبر ۲۰۱۲ 

این مجموعه مفصل، در سه یادداشت گنجانده شده است که لینک آنها ذیلا ارائه می شود: 

بخش اول                بخش دوم                   بخش سوم             بخش چهارم

 

 

  

مقاله بی نظیر و شاهکار ░▒▓۩  مشرکین نجس اند! ۩▓▒░  مقدمه کتاب اسلام و شمشیر آقای ناصر پورپیرار 
 
 آسمانی و غیر زمینی بودن قرآن و اثبات وجود داشتن خداوند و توحید 
 
بحثی کوتاه در باب احکام قرآن، زن، شراب، ... 
  
شیرجه در مرداب تاویل-سیدنورالدین ابطحی-ایرانیان در قران و روایات
 
  تحریف قرآن؛نظر آقای پورپیرار در باب اصالت متن فعلی قرآن 
 
عرفان، تصوف، صوفیگری، درویشیگری درویشان، توطئه یهودیان و آنوسیان  
 
 در مورد جهود آنوسی(یهودیان متظاهر به اسلام)و مارانوسی(به مسیحیت)
 
خاطرات هاخام(خاخام)  یدیدیا شوفط(شوفیط)و فرقه سازی یهودیان آنوسی   
 
  اهمیت انتشار پوریم و تلاش یهودیان برای اختفای آن با جعل تاریخ  

  

   

  

درماندگی دانشگاه شیکاگو، پرآوازه ترین مرکز ایران شناسی

 

 
   نمایش بد طراحی شده لوحه های ایلامی تخت جمشید-بی وطن بودن یهودیان 
 
 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد