ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
این جا و آن جا میگویند که کسانی مشغول نظریه پردازیهای جدید دربارهی تاریخ شرق میانهاند و با ناخنک زدن بیاختیار و خجالتی به دادههای مجموعهی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» ناگهان و به صورتی استحاله شده، به ستایش تمدن شرق میانه، نگاه تازه به قوم کهن عرب، ستیز با نظریه آریا محور و جدال با باستانپرستی و مفاخرات قلابی ایرانیگری مشغولاند. تشخیص دوستان این است که این گروه، نوع دوم موج سواراناند که قصد تسخیر خزندهی عرصهی نظریه پردازی در موضوع تاریخ شرق میانه را به صورتی دارند که مثلاْ با گشودن جبههای جدید، تاملات بنیانی کنونی را تضعیف کنند و با تزسیم خط میانه، تمایلات هر دو سو را در درون خود ببلعند. دوستان این مطلب را ستیزه جویی نوین و ماموریتی می شناسند که دانشگاههای کلیسا و کنیسهای به گروهی واگذاردهاند تا مانع شیار زدن و بذرپاشی نوین عرصهی تاریخ شرق میانه شوند، که رفته رفته کار تسطیح اولیهی زمین آن تمام میشود.
برای رفع نگرانی این دوستان بگویم که به آدرسهایی که دادند، رجوع کردم. تمام آن نوشتهها را بسیار خام و کج سلیقه و مملو از تناقض و بیتوجهی دیدم و معلومم شد که هر چند تذکرات مجموعهی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» توانسته است روکشی از عقلانیت شیرین بر آن نان مانده و کپک زدهی پیشین، که عنوان تاریخ ایران باستان و شرق میانه را داشت، بمالد، اما در عین حال ناظر شدم که این حضرات یا نفس غوطه زدن در عمق این کتابها را نداشتهاند و یا هن و هن کنان به دنبال آنها میدوند تا از قافلهی جویندگان جدید جا نمانند و خدای نکرده از نان خوردن نیفتند. حالا در این مختصر به دوست و دشمن توجه میدهم که مجموعهی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» مدعی است که :
۱. داناییهای کنونی دربارهی بینالنهرین، که متکی بر رفتارهای خشن چهار قوم بزرگ آرامی و آشوری و بابلی و ایلامی است، تماماْ دست پخت یهودیان است، که در کار آلودن این تمدنها به تجاوز و تهاجماند. آنها درصددند تا وانمود کنند که تعارض آشور و بابل با اورشلیم، ناشی از خصلت ناآرام اقوام بینالنهرین است، که گویا با تمدن یکتاپرست و پیشروی یهود مقابله میکردهاند و لااقل افول ایلام و آشور را حاصل تنازع درون قومی آنان میگویند. اینک اثبات کردنی است که بار مسئولیت امحاء و نسل کشی کامل ۳۵ ملت بزرگ متمدن و بومیان آزاده و مسالمت جوی سراسر شرق میانه بر دوش قوم وحشی هخامنشی است، که مزدور یهودیان بودهاند. در این باره بدون تردید باید گفت که بخش مهمی از اسناد کنونی بین النهرین و از جمله کتیبهی آشور بانی پال دربارهی هجوم به ایلام و شوش، تقویم تاریخ نبونئید و بخشی از گل نبشتهی بابلی کورش، به کلی جعل جدید و از هنرنماییهای یهودیان است، که بررسی کارشناسانهی اصل و اریژینال این متون به سادگی ادعای مرا اثبات میکند. هرچندکه حتی تصویر برخی از این گونه اسناد بین النهرین هم، هنوز به چشم کسی نیامده است.
۲. هیچ امپراتوری بزرگ سراسری، که از هند تا یونان را درنوردیده باشد، با نام امپراتوری هخامنشی در منطقهی ما ظهور نکرده است. ماموریت این قوم وحشی اجیر شده، تنها در حد پشتیبانی نظامی از یهودیان، در ماجرای «پوریم» بوده است که با هجومی سبعانه و سریع و سراسری چراغ تمدن کهن ایران و بینالنهرین را خاموش کردهاند. در این باره به یقین میتوان گفت که تمام ماجرای لشکرکشی خشایارشا به یونان و تجهیز یک ناوگان ۱۵۰۰ فروندی و همچنین دیگر حواشی اقتدار و تمدن هخامنشی افسانهی محض است و با ناتوانی آشکار شدهی آن گروه، که حتی از ضرب سکهی دو رو نیز عاجز بودهاند، تطبیق نمیکند.
۳. تمام پدیدهی اشکانیان جز تصوری مضحک و ناممکن نیست و شناسایی یک امپراتوری جانشین هخامنشیان، با نام و یا عنوان اشکانی، که نقشی در روابط ملی اقوام و بومیان ایران به عهده گرفته باشد، مطلقاْ نامیسر است و به طور عمده عرصهی حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران، از پس استیلای داریوش و نسل کشی پوریم، تا طلوع اسلام، در تجمعهای کوچک قومی و در اقلیمهای حفاظت شده و دور افتادهی جغرافیایی، قابل عرضه است و جست و جوی یک مرکز اقتدار ملی در این فاصلهی زمانی ۱۲۰۰ ساله، به بهای بازگشت با دستهای تهی تمام میشود. باستان شناسان آزاده و ناوابستهی ایران در حال تدوین تئوری تازه ای مبتنی بر یافته های باستان شناسی اند که تئوری «سقوط» تمدن بومیان در مدخل حضور هخامنشیان را اثبات می کند. آن ها به جد معتقد شده اند که در تمامی میدان های اکتشاف و در سراسر ایران، یادگارهای حیات قومی، دو لایهی مشخص با فاصله ی طولانی دارد، لایه های متعدد پیش از هخامنشی ، یک سکوت و توقف دراز مدت و ۱۲ قرنه، و سپس ظهور دوبارهی لایه های اسلامی، تا وسعت تخریب و لطمهی وارد آمده بر پیکر تمدن شرق میانه در ماجرای پوریم، که با حمایت آدم کشان و وحشیان هخامنشی میسر شد، بر جهانیان کاملا و با ارائهی ده ها قرینهی باستان شناسی، آشکارتر شود.
۴. به همین ترتیب سخن گفتن از امپراتوری ساسانیان نیز جز بها دادن به افسانههای شاهنامه و تکیه بر چند کتیبهی جعلی نیست که در محدوده و میدانی معین، در دو قرن گذشته تدارک دیدهاند. بیشک هر سخن و اشاره ای به امپراتوری قدرتمند ساسانی با توان رویارویی با حاکمان توانای رومی، جز گرداندن شهر فرنگی با نقاشیهای پر رنگ و لعاب نیست که داستان خنک پر از ابهامی بر آن گذارده اند. مورخ میپرسد اگر میتوان اثبات کرد که کتیبههای ساسانی نقش رجب و حاجی آباد و نقش رستم به طور کامل جعل جدید است، پس مسلماْ این جعل را برای پر کردن خلاء اسنادی آن سلسله انجام دادهاند، زیرا اگر تاریخ حجتهای لازم را برای معرفی امپراتوری ساسانیان فراهم داشت، تدارک چنین حقه بازی های مضحک بیآبرو ضرور نبود. به همین ترتیب و به طور واضح، دنبالههای رنگین زردشت و مزدک و مانی و میترا و خطوط متنوع و کتابهای مفصل و دانشکدهها و آتشکدهها و کتابخانهها نیز از انتهای بادبادکهای امپراتوریهای پیش از اسلام ایران، به کلی کنده میشود و با باد میرود.
۵. طلوع اسلام در ایران و شرق میانه، باز فروزی شعلههای فروخفتهی تمدن کهن شرق میانه و تجدید حیات مردم خردمند آن است، که با توسل جمعی به متن محکم و متین قرآن، علی رغم هزاران توطئهی کثیف کلیسا و کنیسه، به تفسیر و توزیع و تشریح مبانی و اصول همزیستی مشغولاند، تاریخ مسئولیت هدایت نهایی انسان را بر دوش مسلمین گذارده و آیندهی جهان به طور کامل جز با تبعیت از مبانی اسلام معنا نمیگیرد و به رهایی و هدایت نمیرسد.
بدین ترتیب رجوع به بیانات پرفسور مآب این عالی جاهان جدید، که با ژست ها و اهن و تلپ و هیاهوی تازه، چنان که در حال گذاردن تخم طلایی باشند، بیان می شود، معلوم می کند که هیچ یک حتی به آستانهی چنین منظری که مجموعهی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» ارائه میدهد، نزدیک هم نشدهاند، تمامی آنها هنوز به توضیح و تفسیر همان آیههای پیشین صادره از مراکز دانشگاهی وابسته به کلیسا و کنیسه مشغولاند و از زردشت و اوستا و اشکانیان و ساسانیان و خط پهلوی و غیره و غیره میگویند، با غرغری در زیر لب که مثلاْ انوشیروان چندان عادل نبوده است و از این قبیل اطوارها ... دوستان، به یقین فاصلهی میان دادههای مجموعهی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» با ابیات غزل گونه ای که این جا و آن جا در بحور جدید میسرایند، هنوز کهکشانی است.
+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار