آقای امیر. از لطف شما ممنونم. تعارف های شما موجب نمی شود که به یاد شما و بسیاری دیگر که اینک پس از ۶ کتاب به طور نسبی و یا کامل در دریافت های پیشین خود از تاریخ ایران دچار تردید شده اند، بیاورم که خردمند مجاز نیست در تردید و تعلیق ثابت بماند. شما می گویید سئوال هایی دارید برخی دیگر سئوال کم تر دارند و تعدادی حتی به یقین نسبی یا کامل رسیده اند، اما تا آن جا که باخبرم جریان داد و ستد پیشین درباره ی تاریخ و هویت ایرانیان در دانشکده ها و در کتاب های آموزشی ادامه دارد و برخی را می شناسم که گرچه زیرلبی به سازندگان تاریخ پیشین ایران باستان ناسزا می گویند و نفرین می فرستند، اما هنوز هم همان تحریرات کثیف و آلوده به امیال یهود را تدریس می کنند!!!
از دیدگاه من این نمایی از همان عوارضی است که در تمام زمینه های دیگر عقلانیت اجتماعی، گریبان روشنفکری ما را به چنگ دارد. آن ها دیگر در هیچ موضوعی صاحب عقیده و نظر مستقل نیستند و حوصله ی درافتادن با مسائل را ندارند. زیرا رجوع به درستی و نادرستی هر پدیده، نیازمند چنان کشاکش ذهنی عمیقی است که عقل متعارف آنان توان این مقابله و مقایسه و نبرد را ندارد.
اگر جریان این انتقال اندیشه و یا در واقع جایگزینی نوبینی با کهنه اندیشی، در موضوع شناخت تاریخ و هویت ایرانیان، نسبتا کند انجام می شود، از آن است که کتاب های «تاملی در بنیان تاریخ ایران» با قدرت مستقل خویش به پیش می رود، نه با امکانات تبلیغاتی و آگاهی رسانی متعارف و موجود اجتماعی. زیرا هیچ نشریه ای، حتی هفته نامه ی «کتاب هفته» که متعلق به وزارت ارشاد است و برای انجام وظیفه ی معرفی کتاب بودجه ی عمومی را می بلعد، با هراس تمام، حتی از ذکر نام کتاب های من نیز پرهیز می کنند!!! با این همه انبوه داده های نوین این کتاب ها، که غالبا در مرحله ی نخست ناباوری می آورد، چنان است که هیچ خواننده ی بی غرضی را آسوده نمی گذارد و پس کشیدن پرده از روی جنازه ی متعفن و جسد بادکردهی تاریخ پازس پسند و پیشین ایران باستان، که با همت دروغ پردازانی به صورت مورخ و ایران شناس و باستان شناس، داخلی یا خارجی، صد سال است که مدام بوزدایی می شود، اینک چنان نفرتی از آن تقریرات و تلقینات یهود ساخته در ذهن ایرانیان مشتاق پیوند با دیرینه ی بومی و واقعی خویش پدید آورده، که آثار این انزجار را همه جا با خود می برند و در هر محفلی پراکنده می کنند. کتاب های «تاملی در بنیان تاریخ ایران» به همت این خوانندگان است که در جامعه با سرعتی مناسب، چون نم آب، پخش می شود و در ۳ سال توانسته است سعی ۱۰۰ ساله ی دانشگاه های کلیسایی و کنیسه ای اروپا را در ایجاد نفاق بین بومیان بسیار متنوع ایران و میان ملت های منطقه، به سهم و اندازه ی خود، بی حاصل و بی آبرو کند.
همین جاست که توصیه ی سکوت محافل یهودی جهان در باره ی این کتاب ها معنی می گیرد. آن ها خلاف بسیاری از متعصبین، می دانند که اگر نوشته هایی در چنبره ی این همه محدودیت نیز فطرتا قدرت نفوذی چنین سریع و وسیع را دارد، پس اگر متن آن ها را، حتی در مقابله سازی، برابر ذهن و حواس مردم مکرر کنند، آن گاه در کم ترین زمان دکه ی دروغ سازی آن ها را هجوم ایرانیان فریب خورده خواهد کند و بی آبرویی محض تمام بدنه و بنیان دانشگاه های سراسر اروپا و ایران را، در کرسی های ایران شناسی و تاریخ و باستان شناسی و اکتشاف، خواهد پوشاند. آن ها امیدوار بودند که به گونه ای وسیله ای برای ستیز با مطالب این کتاب ها بسازند، اما جز تجهیز چند بی مایه ی ناسزاگو در مقامات دانشگاهی و مطبوعاتی و لمپن های یادداشت گذار در این وبلاگ، به چنگ شان نیفتاده است، که همه به خوبی با ماجرای آنان آشناییم.
اینک دیگر کتاب های «تاملی در بنیان تاریخ ایران» برای آنان کلافگی کامل به بار آورده است. نه فقط مراکز اصلی صدور افسانه های تازیخی ایران باستان، بل روشن فکر داخلی در گیر با این موضوعات، ناگهان خود را با صدمه ای لاعلاج رو به رو می بیند و ناگزیر به تجدید تغذیه ی مغز خویش شده است. کاری بس دشوار، به خصوص برای عنصری که به پخته خواری دربست عادت کرده و چون از پاک کردن دو برگ سبزی برای ارتزاق اندیشه ی خود نیز ناتوان است، پس جز فرستادن لعنت به پورپیرار کاری برای او باقی نمانده، که او را از نشستن بر سر سفره ی اشتها آور و یهود پهن کرده ای بر حذر می دارد که صورت ظاهر تاریخ پر افتخار ایران باستان را داشت و اینک دیگر چاره ای نمی بیند جز این که لجوجانه به نفی دریافت های جدید رو کند و نونهالانه، در حالی که قادر نیست سطری ردیه بنویسد، پا بر زمین بکوبد که : من همان کورش قدیم حقوق بشری خودمو می خوام، چنان که یک شاعرک از نظر فرهنگی یک لا قبا، قول داده است که متن گل نبشته ی کورش را شعر خواهد کرد!!!
بگذارید آقای امیر کمی صریح تر باشیم. من بدون ذره ای خود ستایی معتقدم که نزدیک به صد در صد آن چه را در ۶ کتاب «تاملی در بنیان تاریخ ایران» آورده ام از استحکام و اعتبار و درستی بی خدشه و آهنین و ممتازی بهره می برد و برخی مباحث نظری، چون ابطال الفهرست و ارزیابی دوران شناسانه ی خط عربی و فارسی و چند مدخل دیگر آن، چندان یگانه و ممتاز و بی نظیر است که بی شک در آینده مبدا باز اندیشی در برآورد فرهنگ شرق میانه، پیش و پس از اسلام، قرار خواهد گرفت. به گمان خودم برخی از فصول این مجموعه به تنهایی با تمام فرآورده های پیشین در این زمینه ها به هر زبان و در تمام جهان نه فقط برابری می کند که از آن ها برتر است. مثلا تمام بافته های پیشین در موضوع مهاجرت و گسترش تمدن بشری، که هرکس و به هر زبانی در جهان نوشته، تنها در سنجش با مطالب صفحه ی ۱۱۱ بخش اول کتاب ۱۲ قرن سکوت من رنگ می بازد و الکن می نماید و به همین ترتیب است فصل درخشان «چاره اندیشی یهود» در همان کتاب، که تمام دانشگاه های ۳۰۰ ساله ی کنیسه ای و کلیسایی اروپا را واداشت تا سراسیمه درباره ی آن فرمان سکوت مطلق صادر کنند. فرمانی که حتی در جمهوری اسلامی ایران نیز با سماجت تمام دنبال می شود و حالا شما در این میان از باقی ماندن برخی از ابهامات در ذهن خویش می گویید! آیا به گمان شما زدودن این ابهامات از ذهن خواننده، آن هم در مباحثی چنین بنیانی، در یک گفت وگوی وبلاگی میسر است یا در یک نشست وسیع ملی که مشتاق مقایسه ی دو نظر، دریافت حقیقت از راه بررسی مستندات و اعلام حاصل ماندگار آن باشد؟ به گمان شما اگر مقامات دانشگاهی ما، یعنی همان استادان شما، در جای کوشش برای تدارک چنین نشستی، به فحاشی و ممنوع سازی دانش جویان، حتی از ذکر نام این کتاب ها، با دست بردن به حربه ی نمره، پناه می برند، اولا نشان از چه چیز دارد و در ثانی شما چه گونه در این بگیر و ببند ناشیانه و نادانانه و پر از فضاحت به تمام حقیقت خواهید رسید؟ آقای امیر، اگر این حضرات پس مانده خور تاریخ نگاران یهودی، که اینک داعیه دار حفاظت از آن افتخارات احمقانه ی شاهنامه ای هستند، جرات می کنند و به داشته ها و دانش خود اطمینان دارند در هرکجا و به هر وسیله ای که خود می پسندند به یک مقابله ی اسنادی مستقیم و وسیع تن دهند، تا تمام ایران و جهان به عیان ببینند که از ادعاهای آنان چه باقی خواهد ماند!
حالا هم می خوانم که می فرمایید بخش اول کتاب ساسانیان من قوی تر و قانع کننده تر است. این اشاره و اعتراف شما خود دلیل تازه ای است بر همین ناتوانی اندیشه ورزی نزد روشن فکری بی مایه ی کنونی ایران. آقای امیر آن کتاب از آن بابت به برخی دیدگاه ها شایسته تر و قانع کننده تر آمده که دیداری و مصور است، به تفکر و تعقل عمیق نیاز ندارد و فقط کافی است دو چشم سالم در سر آدمی باشد تا آشکارا ببیند چه گونه پرآوازه ترین باستان شناسان جهان، نظیر اشمیت و دست یاران اش، سی هزار متر مربع از عالی ترین بقایای معماری کهن ایلامیان را در محوطه ی تخت جمشید برچیده اند تا دیرینگی توان بومیان ایران پیش از ظهور نکبت هخامنشیان آشکار نشود. اگر ذره ای تعهد به تعامل با حقیقت نزد این روشن فکری و کرسی های مدعی تاریخ و باستان شناسی و اکتشاف وجود داشت، اینک باید سقف آن میراث فرهنگی را که هنوز هم همین قماش از به اصطلاح اساتید باستان شناسی را برای ادامه اکتشاف به ایران دعوت می کنند، برچیده باشند!
نه آقای امیر، من برای روشن فکری موجود نمی نویسم و کوچک ترین چشم داشت و انتظار و امیدی از هیچ یک آن ها ندارم که حقیر تر از مطالب مطروحه در کتاب های من اند زیرا که شیفتگی و ناشایستی و فقر و فقدان اندیشه ورزی آزاد، اجازه نمی دهد تا از عهده ی درک مطالب این کتاب ها برآیند. من به انجام وظیفه ی مستقل و منفرد خویش در ارائه ی اسناد و منقولات بیدارگر ادامه می دهم، پاسخ گو و پی گیر این نوشته ها نسل دیگری است که در مکتب های روشن فکری پیرکهنه اندیشان کنونی ننشسته باشد و به شما وعده می دهم، که گرچه درجه بندی ارزش مجلدات مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» کاری عبث و ناممکن است، اما به خواست خدا، از این دست کتاب های مصور باز هم در راه است که بدون نیاز به سوزاندن مغز به روشن فکری موجود نشان دهد که چند یهودی در سیمای ایران شناس و باستان شناس تا چه حد صاحب خردان ما را ابله انگاشته اند و یا در اختیار داشته اند!