هوا خوری، 15
قصد ارائه فهرست جعلیاتی را ندارم که از روی پیکره های سفالی مکشوفه در مارلیک ساخته اند، اما در همین ابتدا یادآور می شوم که این مکشوفات از قبیل گاو، گوزن، دیگر انواع جانوران، پیکره های زنانه و مردانه و ظروف، همان است که بعضا از سایت های اصلی سرقت شده و حالا در موزه ها چیده شده اند. برخی مایملک موزه متروپل نیویورک، بر اساس آزمایشات فنی، اصلی و باستانی اند، اما تعداد فراوانی از "عتیقه" های مشابه موجود در بازار، جعلی و جدید ساخته اند. اگر بخواهیم فهرستی از این اقلام فراهم آوریم آنگاه با مدخل های فراوانی مواجه خواهیم بود و علاوه بر این، بدون انجام آزمایشات TL روی نمونه ها، نتایج در سطح یک اظهار نظر شخصی باقی می ماند و وجهه عمومی نمی یابد.
هال، در آکسفورد، اشیایی سفالی منتسب به املش را با TL60 آزمود که در نتیجه همگی جعلیاتی متأخر بودند (به این مطلب بیفزائید: پورادا ص104 و شماره 25؛ موسکارلا ص62 یادداشت 3). شخصا از مجسمه گاوی خبر دارم که همین اواخر از خاک آسیابی سفال های باستانی ساختند تا باعث گمراهی آزمایشات TL شود (در این باب به گیرشمن ص28 و قوامی ص228، شماره های 173تا 179 نیز نگاه کنید). به هر حال، کافیست بدانیم که اغلب آنچه در سیاهه اموال عتیقه چی ها، حراجی ها، کلکسیون ها و موزه ها تحت عنوان سرامیک املشی و مارلیکی درج شده به واقع جعلی اند (نگاه کنید به یادداشت 2 در آخر همین فصل). سال ها پیش به برخی پیکره های مردانه با آلت ختنه شده برخوردم که فروشنده، آنها را سندی بر زندگی قوم یهود در سواحل دریای مازندران معرفی می کرد! برای بررسی چنین اقلامی، خواننده می تواند به بخش "هنر املش" در نشریه گالری اسراییل نگاه کند. اما در حقیقت، چنین پیکره هایی یا کاملا جدید است و یا حداقل، آلت تناسلی را بر تنه ای باستانی چسبانده اند. همچنین است مجموعه بی ارزش "پیکره های سفالین باستان" در توکیو (1980 - کلکسیون تانی مورا) که در آن، جعلیات فراوانی به اسم آثار باستانی از نقاط مختلفی از جمله ایران گردآوری شده است. در آن میان اگر معدود آثاری نیز اصلی باشند بازهم به سبب هویت مخدوش، فاقد ارزش علمی و تحقیقی اند.
مباحث مطروح در باب قدمت گوزن ها و دیگر جانوران مفرغی که از قدیم به املش و مارلیک منتسب شده اند نیز از همین جنس است؛ تقریبا تمامی این ها جعلیاتی امروزی اند و به مانند سفال ها، ارائه فهرستی از موارد مشکوک نتیجه ای جز کسالت خواننده نخواهد داشت. چنین اشیایی را می توان در تمامی مغازه ها، حراجی ها و کلکسیون ها جست و جو کرد اما هیچ یک از آن ها حتی ذره ای به دانش ما در مورد ایران باستان نمی افزاید.
اقلامی از این دست کماکان در بازار داد و ستد می شود و گاهی پیشینه ای محکم مبنی بر تعلق آن به یک خانواده سلطنتی را نیز به همراه دارد. لوو ( ص 37 به بعد) شواهد ظروف به دست آمده از حفاری های مارلیک و کلورز و کلاردشت و حسنلو را بررسی کرد و دریافت که از مجموعه ظروف فلزی که به عنوان آثار مارلیک و یا شمال غرب ایران معرفی شده، تنها ده درصد محصول حفاری بوده و مابقی (نود درصد) از انبار و مغازه عتیقه فروش ها بیرون آمده اند. طبق تخمین او حد اقل نیمی از این نود درصد، محصولاتی جعلی و ساخت امروزند؛ نیم دیگر نیز هویتی مشکوک دارند. تحقیقات اینجانب نیز نتایج او که بعضا درمتون حاضر آورده شده را تأیید می کند. اشارات محدود به مطالب مدون لوو از آن روست که آن نتایج، پس از پایان تدوین این کتاب به دستم رسید. به هر حال، ما فقط این ده درصد را برای مطالعه در دست داریم. آن چه از این مقدار از مارلیک به جا مانده نیز وجود خود را مدیون شجاعت و تدبیر عزت الله نگهبان است.
تمامی ظروف شبه مارلیکی یا تازه ساخت از آن قبیل که در این جا فهرست شده، از لحاظ اجرا، فرم، شمایل نگاری، لایه شناسی و دیگر جزئیات مورد مشاهده قرار گرفته و اشکالات عمده ای در چشم ها، پاها، بال ها و حتی طرح اصلی آن ها دیده شده است. به دیگر سخن، در قیاس با اشیاء حفاری شده، در این جا انحرافات سبکی واضحی در ویژگی های اصلی و تعین کننده این اشیا به چشم می خورد که بنابراین، چنین اقلامی را مشکوک دانسته و از اشیاء اصلی جدا می دانیم. من معتقدم خصلت جعلی بسیاری از آن چه در فهرست حاضر آمده در اولین نگاه روشن می شود.
جام هایی که ذیلا طی شماره های 14تا 19 معرفی می شود نخستین بار در موزه رات ژنو به نمایش درآمده و در Tresors به چاپ رسیده اند (نمونه 58 نیز از همین طبقه است). آنچه در این نشریه آمده، امتداد مطالبی است که پیش تر در
Sept Mille و Kunstschatze درج می شد و مایملک عتیقه چی ها و مجموعه داران را به عنوان اشیایی باستانی معرفی می کرد. هریک از این آلبوم ها، طرحی از روابط کاری عتیقه فروش و محقق که در قالب نمایشگاه جعلیات موزه ها تجلی می یابد را ترسیم می کند: جعلیاتی منتسب به سایت های باستان شناسی و فرهنگهای ایران باستان. "تب مارلیک" در خلال سال های بین انتشار آلبوم های پاریس و زوریخ (که شامل فهرست اشیاء منتسب به املش بود) تا آلبوم ژنو بین مجموعه داران شیوع یافت. جاعلان و عتیقه فروش ها نیز برای خدمت رسانی به این خیل علاقه مندان دست به کار شدند و عتیقه هایی که "می گویند مارلیکی است" را به آنها معرفی کردند. محققین بزرگواری نیز قدم پیش گذاردند، اشیائی که به تازگی رونمایی شده بودند در ژنو به نمایش درآمدند و در Tresors به چاپ رسیدند.
واقعیت آن است که گروه بزرگی از اشیاء جعلی و اصلی که در نمایشگاه ها و موزه ها به نمایش درآمده و در آلبوم های مربوطه به چاپ رسیدند در تملک عتیقه فروش ها بوده و پوششی از عناوین فریبنده کلکسیون شخصی و مایملک شخصی (به زبان های فرانسه و آلمانی) بر آنها پرداخته اند. جمع محققین و مقامات موزه ها خود می دانند که این اشیاء تنها به قصد فروش و جلب مشتری ارائه شده اند. بدین ترتیب، موزه به بازاری بدل می شود که این اشیاء را در لفافه یک نمایشگاه "علمی" از صنایع باستانی به نمایش می گذارد. یکی از متمم های این چنین نمایشگاهی در موزه رات، اسنادی بود که از نحوه کشف آن ها ارائه شد (ولی هیچ ذکری از نحوه انتقال آن ها به اروپا در میان نبود). پوسترهای بزرگ آویخته بر دیوار، حامل تصاویری از چهره شاد غارتگرانی بود که با لبخند، سایت های باستانی را ویران کرده بودند. هدف از این نمایش شوق انگیز آن بود تا بیننده با کشاورزان ساده دلی آشنا شود که طبق گفته عتیقه فروش و موزه دار هنگام شخم زمین و یا ساخت خانه موفق به کشف آثار باستانی شده بودند (unbekannt صص 13و45 اثر فوندورت).
این موزه ها نه فقط بازار، بل که تشت بزرگی اند که در آن، هم غبار ظهور را از پیکر جعلیات تازه ساخت می شویند و هم آثار غارت و قاچاق را از تن عتیقه های مسروقه می زدایند.
آثار واقعی هخامنشی از مناطق مختلفی در خاور نزدیک باستانی می آیند و من به فراخور موضوع، در باب جعلیات آنها بحث می کنم. طیف وسیعی از مواد اولیه مثل سنگ، شیشه آتشفشانی، لاجورد، عاج، مفرغ، نقره و طلا برای خلق این محصولات جدید مورد استفاده قرار گرفته و مجسمه های انسانی و جانوری به سبک هخامنشی ساخته شده اند. نخستین نمونه ها، کپی های جدیدی از نقش برجسته های تخت جمشید اند که به جز نمونه های 1و2، من هیچ اطلاعی از منشأ آن ها ندارم اما مطمئنا عمری طولانی دارند. منان (1887 صص 16 و بعد از آن) به حکاکی های جعلی ضعیفی اشاره می کند که تلاشی جز تقلید خط میخی پارسی باستان نبوده است (در رابطه با مهرهای جعلی منتسب به شاهان ساسانی به تصاویر 1و2 در کتاب منان نگاه کنید). من معتقدم که تعداد سنگ نوشته های تقلبی هخامنشی در چند دهه گذشته افزایش یافته است. این امر شاید به این واسطه باشد که به گمان مجموعه داران علاقه مند، در خلال سقوط حکومت سلطنتی ایران، حفاری های وسیعی در تخت جمشید صورت گرفته و جاعلان نیز از این موضوع به نفع خود سود برده اند.
آنچه نباید مغفول بماند، جعل و تقلب هوشمندانه ای است که هنر هخامنشی را با زیرکی و حیله گری "یونانی قرن ششم قبل از میلاد" معرفی می کند تا یک اصل و نسب حقیقی و قابل باور بسازد (فون بوتمر، A Greek and Roman Treasury MMA، 1984، شماره های 17تا 29 و 62تا 69). این مثل رفتار همان موزه داری است که کوزه یوفرونیوس را یک ظرف هخامنشی نامید که روزگار درازی را در یک کلکسیون قدیمی ارمنی گذرانده است.
الف) من کلکسیون نقش برجسته های پاتر در موزه بروکلین را یک جعل معرفی کردم. لرنر (1980) نیز ثابت کرد که گرچه این عتیقه ها هخامنشی دانسته شده اما در واقع آرایه هایی برای تزئین یک خانه در شیراز بوده که در عهد قاجار به قرن نوزدهم ساخته شده اند و بنابراین، آثاری اصلی اما از ایران معاصر هستند.
ب) در 1947 دو نقش برجسته ی زمخت با پس زمینه ای مبهم، به اسم نقش برجسته ی هخامنشی در قاهره به فروش گذارده شد. یکی حامل تصویری از شاه درحال زخم زدن بر یک شیر استاده بر دوپا و دیگری حامل نقشی از جلوس پادشاه و پیکره ای ایستاده در پشت او بود. به نظر می رسد که این اشیا نیز ساخته هایی ابتدایی از عهد قاجارند. ( در مورد این عهد و کپی های هخامنشی ساخته به آن روزگار به لرنر 1980 و لوشه – اشمایزر 1983 صص 286 به بعد و 32و31 نگاه کنید).
ج) پوپ (1939 ص 192) و گیرشمن (1976ص28) اشاره کرده اند که نقش برجسته های جعلی هخامنشی را دیده اند. آن ها هیچ مرجعی در این مورد ارائه نکرده اند اما می توان اطمینان داشت که قطعا آثاری بسیار بدساخت و جعل واضح بوده اند (مثلا یک پیکره ماری با دوسر!؟)
1- نیمه فوقانی پیکره مذکر از جنس سنگ لاجورد که یک جانور گربه سان را بغل گرفته، موزه هنر کلیولند، 175/60. این پیکره یک کلاه قبه ای شکل مادی بر سر و چشمانی بی حالت دارد. پنجه های حیوانی که بغل گرفته، پشت و سینه پیکره را لمس کرده است. به اعتقاد گیرشمن، از بینی عقابی و چشم های الماسی چنین بر می آید که این پیکره، یک مرد مادی از گونه سنتی آن است (از همان نوع که به تعداد زیاد وجود دارد و کار اظهار نظر را مشکل می کند) و کلاهی کاسه ای به سر دارد (که گویا فرم منحصر به فردی است، از همان نوعی که مشهور است بسیاری از مادی ها به سر می گذارده اند). این اثر بارها به عنوان یک عتیقه اصلی به چاپ رسیده که فهرست کوتاهی از آن ها در موسکارلا* b1977 شماره 143 و 1979 ص 4 شماره 23 درج است. به ترین کاری که می توان انجام داد آن است که برخی اقوال مقتضی – و البته دقیق – را نقل کرد (شفرد 1961صص 23و24) که طی آن می گویند: "هنرمند چندان با تجربه نبوده" و به همین سبب "درج نشان قومی را فراموش کرده". بسیاری از محققین از جمله نویسنده جملات نقل شده در سطور قبل، به حقایق مستتر در این موارد دقت نمی کنند. فقدان نشان قومی در این جا، دقیقا، هرچند بسیار مختصر، درجه غیر باستانی و غیر هخامنشی سبک و ویژگی های این اثر امروزی را آشکار می کند. تصاویر 294 و 295 مندرج در گیرشمن a1964 به ترتیب، یک کله ی جوان از جنس لاجورد که طی حفاری کشف شده و یک پیکره غیرحفاری شیر به بغل را در کنار یکدیگر به نمایش گذاشته است که می توان یک همراهی عجیب و غیر عمدی شامل یک اثر قدیمی و یک اثر جدید و یا یک زنده و یک مرده نام داد. (ادامه دارد)
لینک در وبلاگ مرجع نویسنده:
http://naryna.blogsky.com/1391/08/17/post-106/
چند یادداشت مرتبط:
هواخوری12،باستان شناسی جعل-«دروغی که بزرگ شد»اسکار وایت موسکارلا
درماندگی دانشگاه شیکاگو، پرآوازه ترین مرکز ایران شناسی
نمایش بد طراحی شده لوحه های ایلامی تخت جمشید-بی وطن بودن یهودیان
برخورد فیزیکی و اوباشیگری در دانشگاه مشهد در برابر بیان حقایق
░▒▓۩ خاکساری اساتید بین المللی و توحش مزدوران دست چندم ۩▓▒░ ©®
هواخوری۱۱،فروش آثار جعلی و تقلبی به عنوان آثار باستانی به موزها
خاطرات هاخام(خاخام) یدیدیا شوفط(شوفیط)و فرقه سازی یهودیان آنوسی
برای تازه واردان و آشنایی اولیه با مطالب آقای ناصر پورپیرار