چند سال پیش در برخورد با یک ناشر عرب لبنانی در نمایشگاه کتاب، که یادداشت های اسلام و شمشیر را خوانده بود، به آشکارترین نمودار عوارض مظلومیت قرآن در میان مسلمانان برخوردم. می گفت اگر مقدمه کتاب و آن اشاره مستقیم در نخستین سطر آن، یعنی مشرکین نجس اند و به طور کلی مقدمه را حذف کنم، شاید بتواند برای ترجمه و چاپ متن عربی آن کتاب برنامه بریزد. وقتی سبب نیاز به این حذف را پرسیدم با حرارت گفت در زمان ما این گونه صراحت ها خریدار ندارد، نجس خواندن دیگران اظهار نظری مرتجعانه است و قبل از همه موجب می شود شما را کهنه اندیش بدانند! گفتم این فرازی از قرآن است نه سخن من. جواب داد که در مرحله کنونی، قرآن یک کتاب تربیت عهد عتیق است و با مدرنیته سازگاری ندارد. می اندیشیدم که آیا در پس این برداشت او محیط های آموزشی و مجموعه تالیفاتی قرار ندارد که بازنویسی های فراوان مراکز فرهنگی کنیسه و کلیسا، مواد و موارد تصویبی سازمان ملل و آیین نامه های اصطلاحا حقوق بشری را، نشان ترقی خواهی و راه نمای اندیشه و عمل انسان معاصر می داند هرچند همین ابلاغیه های مصطلح را حتی برای نقض کنندگان اصلی و نسل کشان حرفه ای در مراکز سیاسی غرب و اسراییل ارسال نمی کنند؟ در زوایای ذهن او سایه ای از آموزه های نصر حامد ابوزید پنهان دیدم آن گونه که نظایر گوش به سروش داده ای هم در میان نو اندیشان ما ظاهر شده و جا خوش کرده اند.
در سوی دیگر مردم معمول و بی ادعا، شکوک و غموض طاعات خود را نزد مراجع مذهبی می برند و اگر نمونه بخواهید ماجرای اکل ماهی بدون فلس اوزون برون را به یاد آورید که چندی بر سر صدور جواز خوردن آن کشمکش بود و سرانجام نیز به علت اضرار و احتیاج، ورود آن را به سفره مسلمین موجه اعلام کردند و لااقل من نشنیدم که در مجموع و میان آن بگو مگوها، به عنوان ختم قائله، کسی به آیه ای از قرآن نیز رجوع داده باشد!
«أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعَامُهُ مَتَاعًا لَّکُمْ وَلِلسَّیَّارَةِ... حلال شد بر شما و بر مسافران، هر چه از دریا صید می کنید و طعامی که با آن می پزید». (مائده، 96)
و شاید هم تردید در رجوع به آیات قرآن، از این باب و بابت باشد که اکل ماهی و دیگر حیوانات بدون فلس دریایی و رودخانه ای، در تورات نهی شده است!
«از همه آن چه در آب است این ها را بخورید: هرچه پر و فلس دارد در آب خواه در دریا خواه در نهرها، آن ها را بخورید و هرچه پر و فلس ندارد در دریا یا در نهرها، از همه حشرات آب و همه جانورانی که در آب اند، این ها نزد شما مکروه باشند از گوشت آن ها مخورید و لاش های آن ها را مکروه دارید». (عهد عتیق، لاویان، 11: 10 تا 12)
چنین نمونه هایی می رساند که عامی و عالم ما وظیفه رجوع به قرآن را کنار گذارده و گویی حواس خود را برای کسب تکلیف متوجه کنیسه و تورات می کنند. اسف بارتر این که رسوخ فراوان این داده های توراتی در ذهن همگان به وضوح معرف این مطلب است که فقه یهود در سطح وسیع و به مدت طولانی در ایران مورد رجوع گروهی از عالمان آنوسی بوده است. این که مسلمانان فرمان مستقیم و موکد قرآن در باب مجازات زناکار در نخستین آیات سوره نور را غالبا نخوانده گرفته و به پیروی از فرامین تورات رای رجم صادر می کنند نیز از مصادیق سایه های تورات بر رسالات و سنت های ماست.
«الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ... به زن و مرد زناکار بی رعایت رافت یکصد تازیانه بزنید...» (نور، بخشی از آیه 2)
این حکم صریح قران، در باب زنا و زنا کار که با حواشی دیگری کامل و موکد می شود، برداشتی از مضمون قریب 25 آیه محکم در ابتدای سوره نور است که در مجموع رفتار و گفتار و کردار مسلمین را در برابر چنین خطایی بازیابی می کند و در آن ضمن حکم صد ضربه تازیانه و جدا کردن زناکار از جامعه، که به صورت آمیزش و زناشویی زناکاران با یکدیگر اعلام می شود، به نحوی کسان و نزدیکان حادثه را از دخالت های ناموجه باز می دارد. حال آن که در تورات مطلب به صورت دیگری دیده می شود که صادر کنندگان حکم رجم برای زنا، محتملا از ان ها تاثیر گرفته اند.
«و هرکس پدر و مادر خود را لعنت کند البته کشته شود، چون پدر و مادر خود را لعنت کرده است، خون اش بر خود او خواهد بود. و کسی که با زن دیگری زنا کند یعنی هرکس با زن همسایه زنا نماید، زانی و زانیه البته کشته شوند... و اگر کسی زنی و مادرش را بگیرد این قباحت است او و ایشان به اتش سوخته شوند». (عهد عنیق، لاویان، 20: 9 تا 12)
بیرون کشیدن لقمه های پخت یهود از سفره فقه فرقه های مذهبی، کار آسانی نیست و واویلا زمانی است که هرچه از مراکز تجمع شهری دورتر می شویم، آثار آسیب های وارده بر ایمان خالص اسلامی و رجوع به خرافات و اعمال بی پایگاه عقلی عیان تر و عمیق تر می شود، تا آن جا که متولی امام زاده ای، جدای از مال، هرچه بخواهد و اراده کند در ذهن و گمان مردم زحمت کش روستاها رواج می دهد که از جمله ان ها، که دیگر شهر و روستا هم ندارد، امر و سنت ختان است که امریه قرآنی ندارد ولی نخستین دغدغه والدین نوزاد است . ایا چنین ضرورتی از کجا و چه گونه به مسلمین منتقل شده و اگر چنین عملی، در قرآن بی بدیل امریه ندارد، پس شاید هم خاخام برای ناشناس و بی علامت ماندن ماموران آنوسی که به میان مسلمین می فرستد، تیزهوشانه چاره اندیشی کرده باشد. چنین است که رسوخ و نفوذ یهودیان به میان نصاری به سادگی قابل شناسایی است و لاجرم چند قرنی است که یهود و نصاری حل و فصل امورات مربوطه را به شیوه شراکت به پیش می برند.
«در آن وقت خداوند به یوشع گفت: کاردها را از سنگ چخماق برای خود بساز و بنی اسراییل را بار دیگر مختون ساز. و یوشع کاردها از سنگ چخماق ساخته بنی اسراییل را بر تل غلفه ختنه کرد». (عهد عتیق، یوشع، 5: 2-4)
معلوم است که دیگر نه می توان و نه ضرورت است که ختان بدون دستور خداوند را متوقف کنیم زیرا زمان به میزان کافی به یهودیان فرصت داده است تا تخم های پر بار ده خود را در مزرعه خانواده های مسلمان بپاشند.
«بخاری در حدیثی از ابن عباس که راوی این ماجراست نقل می کند: «هنگامی که آخرین ساعت های حیات پیامبر فرارسیده بود، در خانه آن حضرت مردانی حضور داشتند که از جمله آن ها عمر بن خطاب بود. آن حضرت فرمود: کاغذ و دوات بیاورید تا برای شما چیزی بنگارم که پس از من گمراه نشوید. عمر گفت: بر پیامبر مرض غلبه کرده، و نزد شما کتاب خداست و کتاب خدا ما را بس است. آن کسانی که در اتاق بودند اختلاف کردند و به دو دسته شدند. یک دسته همراه عمر و یک دسته مخالف او، چون اختلاف و منازعه میان آن ها بسیار شد، حضرت فرمود: از نزد من برخیزید که این سر و صدا و اختلاف در حضور من روا نیست».
از سعید بن جبیر نقل شده که می گوید:
«ابن عباس را دیدم در حالی که اشک چونان سیل بر گونه هایش جاری بود و می گفت: تمام مصیبت و بدبختی همان است که با اختلاف و منازعه خود مانع از نوشتن نامه از سوی رسول خدا (ص) شدند و گفتند که رسول خدا (ص) هذیان می گوید».
به این ترتیب روشن می شود که سابقه مخالفت با نگارش حدیث از زمان رسول خدا (ص) آغاز شد و در زمانی که آن حضرت در بستر بیماری بود؛ این مخالفت ها به نحو آشکاری تبلور یافت». (حمید محمدقاسمی، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستان های انبیا در تفاسیر قرآن ، ص 181)
این یکی دیگر از ماجرا و مذکورات بنی اسراییلی است که شیعه خصوصا آن را ابزار حمله به عمر قرار می دهد و مدعی است اگر او مانع رساندن قلم و کاغذ به پیامبر نشده بود، رسول خدا در حال نزع حکم جانشینی امام علی را مکتوب می کرد. حال آن که نقل زیر تنها یکی از اشارات قرآن دایر بر امی بودن رسول الله است.
«وَ مَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ. از آغاز خواندن نمی دانستی و خطی به دست خود نمی نوشتی تا گمان های باطل نبرند». (عنکبوت، 48)
بدین ترتیب آن قصه عمر و کاغذ و قلم و غیره، با نگاهی به ایه بالا مردود می شود. چنان که بار دیگر یادآور می شوم که تمام این زیر و بم ها در نحوه برخورد یهود و نصاری با پیامبر و کتاب خدا، عناصر تاریخ شرق میانه اند که به زمان لازم از گمانه های ذخیره شده آن برداشت خواهم کرد. (ادامه دارد)