ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
به قول دوستی چارلز دیکنز در یکی از آثارش فریاد زده است : " دنیا پر از احمق شده ! "
( و البته همه می دانیم که دنیا همیشه پر از احمق بوده !! )
و باز به قول همان دوست، برتولت برشت می گوید : " آنها که حقیقت را نمی دانند،جاهل اند،اماآنها که حقیقت را می دانند ولی آن را انکار می کنند،تبهکارند. "
برای دکتر زمانی و آقای کاوه :
به راستی سر و کله زدن با آماتور های دانشمند که نه الفبای علم را می دانند و نه بدیهیات تاریخی را،و تنها به اشکال تراشی ها ی لجبازانه و تمسخر و فحاشی و تهمت و جعل و تحریف و حرف در دهان دیگران گذاشتن دلخوش اند،کار بسیار خسته کننده و عبثی است.زیرا ظاهرا این آماتورهای دانشمند با هیچ دلیل و منطقی نمی خواهند و نمی توانند متوجه اصل موضوع گفت و گو شوند و دوباره و هزار باره به دنبال اشکال تراشی برای رد منطق و استدلال ارائه شده می روند و اسم این را می گذارند نقد ! و بعدهم دعوت می کنند برای تبادل نظر !! به سئوال مثلا استدلالی دکتر زمانی توجه کنید : ایشان می فرمایند چگونه ممکن است اسکندر به عنوان یک فرد کافر و بی ایمان به خدای یگانه بتواند فرستاده و پیامبر خدا و ذوالقرنین باشد ؟! و از من خواسته اند این نقیضه را حل کنم.من از ایشان می پرسم آیا تا به حال کسی ادعا کرده است اسکندر یا ذوالقرنین قرآن فرستاده و پیامبر خداست ؟ و می پرسم چه کسی گفته است اسکندر پیامبر خداست و آیا اساسا مراد از ذوالقرنین قرآن پیامبری و نبوت است ؟! گمان می کنم دکتر زمانی به عمد قصد دارند با آوردن این گزاره غلط و من درآوردی از اصل بحث طفره روند و موضوع را برای دیگر آماتورهای بی اطلاع لوث کنند.یا شاید هم خود از روی بی اطلاعی چنین گزاره غلطی را طرح میکنند؟! ضمن آنکه : به فرض محال که مراد از ذوالقرنین پیامبری باشد و اسکندر به عنوان کافر نتواند پیامبر باشد.در آن صورت آیا کورش به عنوان یک رهبر سیاسی_نظامی می تواند پیامبر و فرستاده خدا باشد ؟ وبا توجه به آنکه یهودی یا زرتشتی بودن کورش هرگز اثبات نشده و بر اساس اسناد موجود نیز قابل اثبات نیست،آیا با فرض یکتاپرست بودن کورش،پرستنده خدای یگانه بودن برای پیامبری کافی است ؟! و آیا هر پرستنده خدای واحد و صاحب قدرت می تواند پیامبر باشد ؟
آقای کاوه نیز در یادداشت خود ضمن مصادره به مطلوب حرف های من و با تحریف بخشی از آن به رد استدلال طرح شده پرداختند.اول آنکه مرا متهم به طرح بیان آشنایی ام با آقای پورپیرار کردند،بدون اشاره به آنکه آن توضیحات در پاسخ گفته خود ایشان بود که به بنده فرموده بودند بروم مقدمه آقای پورپیرار بر کتاب از زبان داریوش را بخوانم،غافل از آنکه من آن مقدمه را چند سال پیش از ایشان خوانده ام و همین طور خیلی چیزهای دیگر را.بعد هم توضیح من درباره نمونه های تحریف را مطابق میل خود باز نویسی کردند.آقای کاوه عزیز،من گفته بودم همه می توانند با مقایسه نوشته های هر دو طرف به چگونگی تحریفات پی ببرند ولی با این حال در یادداشت مفصلی که تصمیم داشته و دارم درباره نوشته های منتقدان آثار آقای پورپیرار بنویسم،نمونه های برجسته را ذکر خواهم کرد.نگارش آن مقاله را هم از مدتی پیش به یافتن چند روزی وقت موکول کردم.امیدوارم این بازنویسی موضوع شما را متوجه گفته من کرده باشد و شما لطفا طبق توصیه خودتان به آقای حامد دنبال " قصاص پیش از جنایت " نروید و همچنان که به خوانندگان وعده یادداشت می دهید،خود نیز اندکی صبر کنید .به علاوه یک نمونه واضح تحریف را در یادداشت قبل ذکر کردم و این هم یک نمونه دیگر.ولی به خاطر اصرار شما و نیز برای دست خالی نگذاشتن شما،و حال که پیش از موعد مقررو نا خواسته وارد بحث با شما شدم،یکی دو نمونه را هم در مورد اقای پورپیرار ذکر می کنم :شما همه جا پیشاپیش و به قصد آشوب افکنی و با تهمت گفته و می گویید که آقای پورپیرار تمام نظرات مخالف را پاک کرده پاسخ می گذارد.حداقل توجه داشته باشید باقی ماندن تمام نظرات شما و هم فکرانتان در سایت آذرگشنسب در وبلاگ آقای پورپیرار خلاف این را ثابت می کند.به علاوه تمام خوانندگان آن وبلاگ می دانند که ایشان تنها فحش های رکیک را حذف کرده و می کنند و شاید منظور شما از نظرات مخالف همان الفاظ تهوع آور است ؟! وبعد هم بعضی از یادداشت های آقای پورپیرار اساسا در پاسخ به سئوالات مخالفین یا موافقین نوشته شده اند.و از یاد مبرید که آقای پورپیرار از روز اول تاسیس وبلاگ ناریا گفته بود این وبلاگ فقط برای کسانی است که کتاب ها را خوانده اند و می خواهند سئوال بپرسند.و البته اشکال تراشی هایی هم بوده اند و هستند که آقای پورپیرار طبعا آنها را بدون پاسخ می گذارد وگرنه می باید مثل من ته مانده وقتش را هم تلف کند.پس آیا چنین تهمتی و رواج چنین دروغ آشکاری تحریف واقعیت نیست؟!مورد دیگر : نقل کردید که آقای پورپیرار در کتاب دوازده قرن سکوت گفته است کورش پس ازنابودی بومیان ایران به بابل حمله کرده است.آیا شما واقعا قادر به روخوانی متن هم نیستید؟یکی از مباحث تازه و جدی آن کتاب اثبات این نکته است که کورش نه از درون ایران،بل از شمال و مستقیما به بابل حمله کرده است و پس از نابودی بابل،طبق وعده یهوه ، که ثروت های شرق را در اختیار تو می گذارم ( نقل به مضمون از تورات ) ، به سراغ تمدن های درون ایران رفته است.به راستی اگر این تحریف عمدی است،آیا به هدف خود می رسید؟یا که بالعکس با این تحریفات آشکار عدم تعهد خود به صداقت را عیان می کنید؟تصور می کنم تا بدین جا این چند مورد برای اطاعت دستور شما کافی بوده باشد.
در پایان به نظر می رسد قصد اصلی شما،طرح اشکال تراشی های کودکانه و لوث کردن بحث های انتقادی منطقی و دلخوش کردن خودتان و سایر مخالفان دیدگاه های آقای پورپیرار است.زیرا در نوشته های شما حداکثر تکرار همان باورها و اطلاعات مجعول پیشین درباره تاریخ ایران دیده می شود و همچنین آثار شما تا به امروز تنها میزان بی اطلاعی و عدم تعهد شما را در سرسپردگی به حقیقت نشان داده است.و گمان می کنم از این آشوب افکنی و اتلاف وقت امثال من احساس رضایت می کنید.اما با این حال نتیجه کار خلاف انتظار شماست،زیرا تمام این آثار ثبت می شوند و خوانندگان و آیندگان میزان دانش و تعهد مخالفان دیدگاه های تازه را می بینند.شاید هم به همین دلیل است که با اسامی ساختگی مطالب خود را عرضه می کنید تا بعدها معلوم نشود آبروی چه کسی رفته است ؟! اما همان طور که قبلا گفتم تلاش های شما چون توان و تعهد علمی شما را به نمایش می گذارد برای من بسیار خوشحال کننده است،ولی حداقل مردانگی کنید و از تحریف،مصادره به مطلوب،حرف در دهان دیگران گذاشتن و باز نویسی الکن گفته های مخالفان خود بپرهیزید.و از یاد نبرید تمام نوشته ها در معرض دید همگان است و آثار جرح و تعدیل های مغرضانه عیان.
+ نوشته شده در چهارشنبه، 10 تیر، 1383 ساعت 13:15 توسط عارف گلسرخی
/td>