ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
روشن فکری محفلی معروف و موجود، پس از طوفان کتاب های « تاملی در بنیان تاریخ ایران »، اندک اندک از پنهانگاه بیرون می خزد و در اندیشه است تا بر امواج بلندی که آن طوفان، در تاریخ یخ بسته ی ایران برآورده، موج سواری کند.
«من در هزاره های گم شده بارها گفته ام ما اصولا در دوران پیش از اسلام ادب مکتوب نداریم و آن چه که داریم بسیار ناچیز است. مثل یکی دو نسخه ی تشریفاتی از اوستا در اواخر عصر ساسانی (!!!) ما اساسا به ادب مکتوب علاقه ای نداشته ایم. این مسئله عجیب نیست، چون ادب تشریفاتی ما بیش تر شفاهی و روایی بوده است. معتقدم که ما حتی خطی که بتوانیم با آن بنویسیم، نداشتیم و خط اوستایی که آخرین خط اختراعی ماست و قابل نوشتن، مربوط به دوران اولیه اسلام است. خطوط پهلوی و میخی مناسب نوشتن نبودند، نیازی هم به خط نداشتیم چون ادب روایی اساس کار ما بود و امروز هم هست. بعد از اسلام وضعیتی پیش آمد که در اثر آن ما صاحب ادب مکتوب شدیم. ادب مکتوب ما از خط عربی شروع شد، نظیر همان تاریخ طبری. اخیرا در کتاب سده های گم شده به این موضوع پرداختم و برای روشن شدن تکلیف خط به بررسی دست زده ام تا معلوم شود که ما دقیقا در چه زمانی با خط فارسی شروع به نوشتن کردیم... بحث جنجال برانگیزی خواهد بود که من الان بگویم نگارش فارسی را از اعراب آموختیم. این نکته ای است که محققین ما از پرداختن به آن طفره رفته اند (!!!). (پرویز رجبی، همشهری، ۶ مهر ۱۳۸۲).
حالا چنین موج سوارانی یکی یکی از راه می رسند و شاهدیم که پرآوازه ترین شوونیست، که خود مکتبی در باستان گرایی و عرب ستیزی دارد، و زمانی در جلسه ای گلو می دراندکه «فردوسی مزه قدرت زبان فارسی را به اعراب چشاند» و من تاکنون سطری اطلاعات درست درباره ی تاریخ و ادبیات و هرچیز دیگر از او نخوانده بودم و در صفحه ی ۶۵ جزوه ی به زحمت ۷۰ صفحه ای «ایران زمین» نوشته بود: «اندک اندک قیام های فرهنگی، سیاسی و نظامی علیه سلطه ی اعراب و احیای مرزهای کهن در لوای حاکمیت های ایرانی پدید آمد» و با وجود اشتهار دشت گونه اش به تعلقات ناسیونالیستی و عرب خواری، سوار بر موج دیگری× برآمده از کتاب های «تاملی در بنیان تاریخ ایران» در همشهری شماره ۲۲ مهر ۸۲ گفته است:
«از جمله عوامل دیگر باید به آسیب امپریالیسم فرهنگی اشاره کرد. امپریالیسم فرهنگی با توجه به زمینه های نوستالژیک موجود می کوشد ثابت کند که همه بدبختی ها و فلاکت های ایرانیان، پس از حمله ی اعراب یا به عبارتی پس از اسلام بود که به وجود آمد و در نتیجه نوعی عرب ستیزی در میان مردم ما شکل می گیرد... اما ناسیونالیسم گاهی دست آویز حاکمیت سیاسی می شود، به این معنا که قدرت می کوشد با یاد آوری گذشته ی پر افتخار بسی دورتر و برقراری نسب ها و پیوند های هرچند مجعول با نیای خود موجه بودن اش را به اثبات برساند. بدین ترتیب در تقویت احساسات نوستالژیک مردم می کوشد واز حافظه ی جمعی ملت بهره می گیرد تا به اهداف خود دست یابد. به ویژه که از سویی گریز به بهشت گم شده و استغراق در رویای محال آن منجر به انفعال و سستی انسان ها نسبت به اصلاح دستگاه حاکم و تغییر ساختارهای اجتماعی خواهد شد».
این توبه نامه ها، که پس از آن کتاب ها تقدیم تاریخ مردم ما می شود، مرا به وجد می آورد و خلاف باور پیشین می پذیرم که در لایه ای از زیرک ترین روشنفکری محفلی موجود آن اندازه موقع شناسی وجود دارد که خزیده خزیده، با مصادره ی ذره به ذره ی یافته های دیگران، به سوی حقیقت بچرخند. اما اگر به موج سواری می اندیشند، وعده می دهم که به زودی و به عنایت الهی کتاب ساسانیان من موجی بلند خواهد کرد که تمام دستگاه باستان پرستی و باستان پرستان و عرب ستیزی و عرب ستیزان را، که اخلاف همین رجبی و تکمیل همایون ها، چون زهری به زیر پوست مردم ما تزریق کرده بودند، برای همیشه خواهد شست و خواهد برد. و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
+ نوشته شده در جمعه، 25 مهر، 1382 ساعت 5:34 توسط ناصر پورپیرار