ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

مقدمه کتاب توقیف شده ی «ساسانیان»

 

مقدمه کتاب توقیف شده ی «ساسانیان»

 

بخش دوم کتاب ۱۲ قرن سکوت با نام «اشکانیان»، معلوم کرد که سازندگان و صورت دهندگان اخیر تاریخ ایران باستان، ۶۰۰ سال فاصله ی حضور اسکندر ذوالقرنین در شرق میانه، تا ظهور به اصطلاح ساسانیان، در میانه ی قرن سوم میلادی را، که دوران تمدن و هنر و باورهای هلنی ـ یونانی در ایران است، علی رغم صدها سند آشکار و مطمئن و مسلم، برای تداوم مصنوعی تمدن یافت نشدنی ایران پیش از اسلام، به وجه مسخره ای ، به حکومت صحرا گردان ناشناسی، با نام های پارتیان و اشکانیان بخشیده اند!

از زمان اثبات مقتدرانه ی آن تز تازه درباره ی دوره ی به اصطلاح اشکانی، در قریب سالی پیش، مورخین و صاحب نظران داخلی و خارجی، در کمال گیجی و ناباوری، مثل بهت‌زدگان، قدرت بیان را از دست داده‌اند و تنها، چنان که شنیده‌ام، کسانی زمزمه‌ی تعطیل تألیفات تاریخی را پیش می‌کشند!

شگرد مراکز پرورش مورخ برای شرق میانه، در دانشگاه‌های داخلی و بین‌المللی، از نخست چنین بوده است که هر صاحب مدخل نوینی درباره‌ی تاریخ بین النهرین و ایران را، از دسترسی به عناوین دانشگاهی مردود و محرم کرده‌اند و آن گاه اندیشه‌های بیرون از دانشگاه را، که یافته‌های پیشین آنان را شایسته‌ی تکرار ندانند، به عذر فقدان عناوین دانشگاهی، ناشنیده می‌گیرند!!!

این دور باطلی است که تاریخ شرق میانه در گرداب آن دچار سرگیجه شده و به نظر می‌رسد که مجموعه‌ی «تأملی در بنیان تاریخ ایران» نخستین مستدرک و میخی است که گردش این چرخه‌ی نادان فریب و نادان ساز را متوقف و محتاط کرده است.

درباره‌ی تاریخ ساسانیان نیز، در بر همین پاشنه می‌گردد. مجسمه‌ای را در غاری یافته‌اند و می‌گویند این مجسمه‌ای از شاپور است. می‌پرسیم بر این مجسمه که نامی حک نیست! پاسخ می‌دهند : تاجی که مجسمه بر سر دارد، شبیه تاجی است که بر سکه‌های شاپور ضرب شده است!!! می‌پرسیم آن سکه‌ها را چه‌گونه به شاپور نسبت می‌دهید؟ می‌گویند : تاج سکه به تاج مجسمه‌ای که در آن غار یافته‌ایم، شبیه است!!!

شیوه‌ی جدید و نگاه درست و با چشم‌های سالم به تاریخ ایران، از پس سقوط هخامنشیان، چنین است که یافته‌های یونانی، از خط و دست ساخته و سنگ نگاره را، با قلدری و طلب کارانه به سود تاریخ خویش مصادره نکنیم، به صاحبان واقعی آن ببخشیم و به هزار شیوه‌ی نادرست، اشیاء و آثار یونانی را، هخامنشی و اشکانی و ساسانی نگوییم و خود را همانند این بزرگ‌ترین صاحب نظر تاریخ ایران، ارنست هرتسفلد، با سخنانی در حد مالیخولیاهای دیوانگان، دست مایه‌ی تمسخر صاحبان خرد قرار ندهیم.

«در پای صفه ی تخت جمشید معبدی بنا شد، معبد یونانی نبود. در آن آیین ایران کهن پرستش می‌شد. با این همه در کتیبه‌های نذورات معبد که به زبان یونانی نوشته‌اند و نه فارسی میانه، به جای اهورامزدا نوشته‌اند زئوس مجیتوس و به جای میترا نوشته‌اند آپولن و هلیوس و به جای آناهیتا نوشته‌اند آرتمیس و آتنه. در آیین پرستش میترا که توسط سربازان رومی تا سواحل رود راین و بریتانیا شیوع یافت، این گونه تبدیل نام‌های ایرانی به اسامی یونانی مرسوم بود (!!!)». (ارنست هرتسفلد، ایران در شرق میانه، ص ۲۸۱)

تمام باورهای بزرگ انگارانه ی کنونی درباره ی تاریخ ایران باستان، از این گونه تلقینات فریب کارانه ی چنین ایران شناسانی ناشی می شود که اشارات یک متن صریح مذهبی کهن یونانی در یک معبد هلنی را غلط گیری دیکته ای می کنند و معترض اند که چرا یونانی ها در کتیبه ی نذورات هلنی خود، به جای اهورامزدا نوشته اند زئوس، به جای میترا نوشته اند آپولون و به جای آناهیتا نوشته اند آتنه!!!! آیا کدام یک شایسته ی سرزنش بیش تراند: سازندگان و یا باورکنندگان ساده لوح این تلقینات قی آلود؟!!!
 هیچ توضیحی جز بازخوانی دوباره و ده باره‌ی مطلب فوق نمی‌تواند اندازه‌ی نادانی و وسعت وارونه گویی هرتسفلد را نمایش دهد. این استادان بزرگ چه‌گونه قادرند با چنین صراحتی غرض‌ورزی خود را با حقایق مستند و مکتوب تاریخ باز گویند و آن صاحب نظران بی‌خرد خودی که در باور این گونه مهملات اساتید بین المللی ذره‌ای تردید نکرده‌‌اند چه گونه این ادعای هرتسفلد و صدها بدتر از آن را توضیح می‌دهند؟

اگر متن فوق معلوم می‌کند که یونانیان تا پای پله‌های تخت جمشید معبد ساخته‌اند و در آن کتیبه‌ای با ذکر نذورات، برای زئوس و آپولن و آتنه، به زبان یونانی باقی گذارده‌اند، و اگر هرتسفلد چنین حقیقت پیش رویی را با چنان واروگونه گویی‌های مسخره‌ای مسخ و خلع ماهیت می‌کند، پس ضروری است با توجه بیش‌تری به بخش سوم کتاب ۱۲ قرن سکوت بپردازیم که اثبات می‌کند تمدن هلنیستی آن گروه از مهاجران یونانی که به دست آوردهای ۵۰۰ ساله‌ی خود در ایران، بیش از میهن از یاد رفته دل بسته بودند، با اندکی همسازی بیش‌تر با مختصات بومی و محلی، درست تا طلوع اسلام در ایران دوام آورده‌ اند و سراسر امپراتوری با عظمت ساسانی، همانند امپراتوری دراز مدت اشکانی، چیزی جز دروغی ساخته‌ی یهودیان در کتاب شاهنامه، برای پیوسته و یکپارچه و دست به دست کردن تمدن نامکشوف ایران باستان نبوده و نیست.

شاید چنین به نظر آید که کتاب حاضر، رجعتی به مباحث پیشین کرده، ممکن است برخی آن را نوعی تطویل کتاب سازانه بیانگارند. نگارنده به هر برگ و  فصل این کتاب، بهایی بیش از بررسی‌های گذشته می‌دهد و خواندن خط سیر نادرستی در اسناد تاریخ باستان ایران را، که مطرح و مستدل می‌کند، درست به مثابه‌ی قربان کردن دیو پلید خرافه‌های کهن، در آستان تاریخ آینده‌ی بس درخشان این سرزمین می‌شمارد.

در عین حال آن بررسی را که در این کتاب درباره‌ی گل نبشته‌ی کوروش، ابنیه‌ی تخت جمشید و پاسارگاد و سنگ نگاره‌های نقش رجب و نقش رستم و  غیره می‌خوانید، در واقع مقدمه‌ای است بر تز تازه‌ای که در موضوع «ساسانیان» عرضه خواهد شد. بدون این مقدمه‌ها و مداخل، که شاید چند کتاب مستقل شود، ورود به عرصه‌ی ساسانیان نامیسر بود، زیرا پرداختن به تاریخ ساسانیان، بدون پس زدن پرده‌های بر هم آویخته‌ی دروغ‌های رنگین از درگاه تاریخ ایران باستان، میسر نبود.

 ظرافت کار در بررسی حضور دراز مدت یونانیان در ایران و تأثیر آن‌ها بر فرهنگ و سیاست و اقتصاد و روابط اجتماعی مردم است. امری که تا پیش از بحث جدید درباره‌ی اشکانیان، گشوده و باور نمی‌شد. بدین جهت برای باز خوانی غیر افسانه‌ای ساسانیان، به تدریج عناوینی بر هم انباشته شد، که بدون بازشکافی آن‌ها عرضه‌ی تاریخ صحیح به اصطلاح ساسانیان غیر ممکن می‌نمود. ورود جدی و جدید به این پیش زمینه‌های ضروری، کار تدوین مدخل ساسانیان را به موضوعات تازه‌ای کشاند، که ناگفته‌های مفصلی در فصل‌های زیر را، در چند مجلد، عرضه خواهد کرد :

۱. ذیلی بر مدخل سکه‌های اشکانی.

۲. تخت جمشید، یک «خشایار» مخفی و مفقود شده.

۳. جعل‌های ناشیانه در نقش رجب.

۴. باز هم گل نبشته‌ی کوروش.

۵. مهمانان ناخوانده : آرایش‌های هخامنشی در پاسارگاد هلنی.

۶. پهلوی، ناتوان‌ترین و بی‌نشان‌ترین خط نگارشی جهان.

۷. نقش رستم، عالی‌ترین مکتب صحنه سازی‌های ساختگی در تاریخ جهان.

۸. اندر احوال عالی جاه کرتیر عالم گیر.

۹. ساسانیان در شاهنامه، در اسناد اسلامی و در تفسیرهای جدید غربی

۱۰. ساسانیان.

با رعایت نهایت اختصار، توانستم سه فصل نخست این ده مدخل را در این مجلد به پایان برم. زیرا گشودن فصول تازه‌ای در شناخت بقایای تخت جمشید بدون نمایشات مکرر و مفصل تصویری ناممکن بود. بی‌شک بحث تازه‌ی این کتاب درباره‌ی بقایای این ابنیه، از عالی‌مرتبه‌ترین مکاتب و شکفته‌ترین مباحث عرضه شده در عرصه‌ی ایران شناسی جدید است.

خواهم کوشید که پیش زمینه‌ها و مباحث مقدماتی لازم برای ورود روشنگرانه به تاریخ ساسانیان را، حداکثر در ۳ کتاب به پایان رسانم و تردید ندارم که فصل پایانی این مقدمات، با عنوان «ساسانیان»  چراغی خاموش ناشدنی در مسیر باز شناسی درست تاریخ ایران باستان شمرده خواهد شد.

این مؤلف تنها به تألیف قلوب ملی می‌اندیشد، که اینک بر اثر انبوهی مهملات و مجعولات یهود ساخته درباره‌ی تاریخ ایران باستان، سخت گرفته و تاریک است، جز این داعیه و انتظاری ندارد و گویی برای چشم‌ها و گوش‌هایی می‌نویسد و می‌گوید که هنوز در رحم‌اند.

+ نوشته شده در  دوشنبه، 8 دى، 1382 ساعت 12:8 توسط ناصر پورپیرار 

 

 http://wwww.naria.ir/view/1.aspx?id=329

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد