ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

شیرجه در مرداب تاویل-سیدنورالدین ابطحی-ایرانیان در قران و روایات

شیرجه در مرداب تاویل

 

 

شیرجه در مرداب تاویل (۱) 

وای بر آن ها که برای سود اندک، از پیش خود چیزی می نویسند و به خدا نسبت می دهند. وای بر آن ها و وای بر آن چه عایدشان می شود. (بقره، 79)

این آیه درخشان، با احوال کسانی در ایران منطبق شده، که از فرط عناد و واماندگی در برابر آیات متین و محکم قرآن، به طمع سود تبلیغات قومی، به تاویل معانی آیات روی می کنند. آن ها که از طریق معنا سازی به فتنه انگیزی مشغولند ، بر آدمی تکلیف می سازند که نمونه هایی از فتنه گریهای آنها را عیان کند تا شاید یا آن ها به خود آیند و یا ما چاره ای اساسی بیندیشیم. از جمله صریح ترین این تاویلات قرآنی، کتاب «ایرانیان در قران و روایات» نوشته سید نورالدین ابطحی است که عنوان آن به تنهایی بهتانی به قرآن مبین است که هیچ اشاره آشکار و پنهانی به ایرانیان ندارد، هرگونه قوم گرایی و نژاد پرستی را ممنوع کرده و ملاک برتری و رتبه بندی افراد را تنها  به ایمان و عمل وابسته می داند. افزون بر عنوان کتاب، تصویر استوانه کورش که به عنوان طرح روی جلد کتاب انتخاب شده تامل برانگیز است و پیشاپیش، نوع نگاه شوونیستی و باستان پرستانه نویسنده را بر ملا می کند. تلقینات چنین کتابهایی در جهت دامن زدن به اختلاف میان مسلمین؛ عرب ستیزی و فراهم کردن زمینه ای است تا ذهن افراد ناآگاه نسبت به تاریخ و هویت و فرهنگ، به باورهای نابابی متوجه شود که غایت آن، دشمن انگاری همسایگان مسلمان است. آنها در پس نقاب روشنفکری، مانند موریانه پایه های همبستگی ملی و منطقه ای را می جوند و خلاف توصیه های قرآن، که تمام مومنین را به برادری می خواند، می کوشند مسلمین را برابر یکدیگر قرار دهند و فرموده  موکد قرآن را فراموش می کنند که:

به راستی که مومنان برادر یکدیگرند. از خدا بترسید و میان برادران آشتی و اتفاق برقرار کنید تا مشمول رحمت خدا شوید. ( حجرات، 10)

اما کتاب «ایرانیان در قران و روایات» با تحریف و تاویل و تعبیرات مغرضانه، بر طبل ارجحیت عجم بر عرب می کوبد و بر آتش فتنه و اختلاف دامن می زند. فصل اول کتاب ایرانیان در آیات و روایات، با عنوان «اسلام گرایی ایرانیان از دیدگاه قرآن» آغاز می شود و می نویسد:

در قران مجید با توجه به تفسیر و گفتار معصومین(ع) آیات متعددی در مورد اسلام ایرانیان وجود دارد که وجود این آیات، نشانه دو موضوع است:

1- ایرانیان در پیشگامی به حقایق و ارزش ها لیاقت و اشتیاق عمیق دارند.

2- اسلام آن ها از اهمیت فوق العاده و ژرفی برخوردار و سرچشمه شایسته ای برای رونق و گستردگی اسلام در همه جهان خواهد شد.( ابطحی، ایرانیان در قران و روایات، 51 )

از ابتدا ابطحی گوشزد می کند که معانی و تعابیر مورد نظرش را نه از نص صریح آیات، بل از تفاسیر و روایات استخراج می کند و توجهی ندارد که اگر منظور قران، تحسین و تمجید ایرانیان است، پس چرا هرگز صراحتاً نامی از آن ها به میان نمی آورد، آیا کلام خداوند به قدر کافی در همه جا صریح و فصیح نیست که نیازمند برداشتهای ضمنی نباشد؟ نخستین آیه ای که ابطحی معتقد است در آن به ایرانیان اشاره شده، آیه 133 سوره نساء است:

ای مردم اگر خدا بخواهد شما را از بین می برد و کسان دیگری را جایگزین شما می کند و خدا به این کار قادر است. 133 نساء

بدین ترتیب و به گمان ابطحی و امثال او، پیامبر رحمت و اخوت و برابری، از همان ابتدای دعوت خویش، ایرانیان را نسبت به اعراب در جایگاه والاتری قرار می داده و طبرسی نامی نیز نه فقط بر این مطلب صحه گذارده، بلکه با تایید سلمان او را به طور استثنایی و گزینشی مورد عنایت پیامبر گرامی گرفته، رفتارهایی که انتساب آنها به پیامبر رفیع مرتبه اسلام دور از ماهیت ابلاغ ایشان است. این که طبرسی شش قرن پس از ماجرا، این رفتار با سلمان را با چنین دقتی در جزئیات به یاد آورده، در زمره مجهولات موجود در زمینه روایات است و معلوم نیست اگر کسی این شهادت طبرسی را نپذیرد، تکلیف ابطحی با تاویلات و بهتان هایش نسبت به آیات قرآن و خلق و خوی پیامبر چه می شود؟ اگر بخواهیم بر اساس نص آیه قضاوت کنیم، خلاف تلقین ابطحی، معلوم است که مخاطب غالب آیات سوره نساء، تمام مردم و مومنین اند، نه ایرانیان!!! در آیات سوره، بی آن که به قوم یا نسب خاصی اشاره شود، قوانین و هنجارهای شرعی و انسانی چندی توصیه شده و سپس مردم را در گزینش و پذیرش و اجرا و یا رد آن ها با تذکر عواقب آن، مختار گرفته است.

هر کس عمل زشتی مرتکب شود یا به خودش ظلم کند و سپس از خداوند آمرزش بطلبد او را آمرزکاری رئوف خواهد یافت و هر کس مرتکب گناهی شود به خود ستم کرده و خدا دانا و حکیم است.111-110

خداوند تمام گناهان را، به جز شرک، می بخشد که مرتکب آن در تباهی و گمراهی شدید است.116

هر زن یا مردی که عمل نیکو انجام دهد در بهشت جاویدان داخل می شود و ذره ای به او ستم نمی شود.124

هر آن چه در آسمان و زمین است متعلق به خداست. پیش از شما هم به آن ها که اهل کتاب بودند و اینک نیز به شما، می گوییم از خدا پروا کنید و بدانید اگر شرک بورزید باز هم آن چه در آسمان و زمین است از آن خداست و خدا بی نیاز و ستوده است.۱۳۱

هر کس خیر دنیا را می خواهد بداند خیر دنیا و آخرت نزد خداست.134

آیا در جایی از این آیات و هر آیه دیگری از سوره نساء و یا سراسر قرآن، نشانه و اشاره ای به ایرانیان و مفهوم و منظوری را که ابطحی به قرآن منسوب می کند، می یابید؟ آیا در این آیات حتی به تاویل و تعبیر هم می توان خطاب خاصی به ایرانیان یافت؟ آیا اصولا ممکن است تصور کنیم که قرآن نسبت به قومی موضع جانب دارانه موافق یا مخالف داشته باشد؟  و آیا چنین برداشتهای قوم گرایانه، نقض و سوء استفاده از آیات مبارک قرآن برای مقاصد منحرف نیست؟ (ادامه دارد)    

http://www.mobina46.blogfa.com/post-6.aspx

 

 

 

شیرجه در مرداب تاویل (2) 

ابطحی در «ایرانیان در قرآن و روایات» به دنبال آن است که کتاب خدا و سیرت پیامبر را بر درخواست های قوم پرستانه خود شاهد بگیرد و بی اعتنا به صراحت و تاکید مکرر درنص مستقیم و مبارک قرآن، میکوشد حتی با حذف و حک و ابداع، کلام الهی را به سمت دشمنی و یا دوستی مخصوص با این و آن بگرداند و به چاه ویلی در غلطیده است که خلاص از آن، مگر به توبه میسر نیست. وی از تغییر صورت بی طرف و تبدیل منطق قرآن ابایی ندارد و هرگاه در انتقال منظور خود در می ماند، به روایات و احادیثی متوسل می شود که اثبات ارزش اسنادی آن، دشوار و بلکه ناممکن است. ویژگی کار ابطحی در آن است که اگر باستان پرستان دیگر را پر و بال ورود به آسمان پهناور قرآن نیست و به باور کتیبه و کاسه طلا و کتاب های کهنه غالبا نوساخته و مجعول، مشغول و دل خوشند، این یکی مستقیما به سوء استفاده و حربه سازی از متن مبارک قرآن برای تشدید عرب ستیزی کور ، ایرانی ستایی بی سبب و باستان گرایی فرسوده، سرگرم است و از جمله می نویسد که قرآن متین و مجید، در آیه 89 سوره انعام به ایرانیان اشاره ملاطفت آمیزی دارد!

اگر این قوم، نسبت به آن (هدایت الهی) کفر ورزند (مهم نیست زیرا) کسانی را نگاهبان آن ساخته ایم که نسبت به آن کافر نیستند. 

مفسران بزرگی در تفاسیر خود نقل کرده اند که منظور از این جمعیت (نگهبان دین) ایرانیان هستند. (ابطحی، ایرانیان در قرآن و روایات، صفحه 52)

این تاویل و تفسیر، ناگزیر است قومی را هم که به هدایت الهی کافر شده، اعراب بداند، که می داند! حال آن که آیات ۸۳ تا ۹۰ سوره انعام ناظر به مطلب بسیار مهمی است که در واقع ابطحی با چنین تاویلاتی، کوشیده است ارزش اصلی این آیات را ساقط و امیال قومی خود را جای گزین آن کند. در این آیات، خداوند فضل و رحمتش را نسبت به انبیاء و پیامبران اش: ابراهیم، اسحاق، یعقوب، نوح، داود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی، هارون، زکریا، یحیی، عیسی، الیاس، اسماعیل، یونس، لوط و همچنین برخی پدران، برادران و نسل های بعدی آن ها بیان می کند و سلسله مراتب انبیا، رسل و پیامبرانی را می شمارد که پیاپی و بی اعتنا به سرکشی ملحدان و معاندان، برای هدایت انسان مامور شده اند و به دنبال این سرشماری، آیه ۸۸ می آید که حاوی مطلب بسیار قابل اعتنایی است، که با فاصله گذاری بین کلمات، اشارات آن را برجسته کرده ام.

ذلک هدی الله یهدی به من یشاء من عباده   ولو شرکوا   لحبط عنهم   ماکانوا یعلمون

این هدایت را خداوند به هر یک از بندگان اش که اراده کند، می بخشد. و اگر مشرک شدند از آن مقام هدایت و آن آموخته ها ساقط می شوند.

این آیه از آن جهت در خور توجه است که معلوم می کند خداوند نسبت به انبیاء و پیامبران هم تا چه میزان سخت گیر و بی تعارف است، اما به نظر ابطحی خدایی که برای رسولان اش هم حساب جدا نمی گشاید، لحظه ای از کشیدن دست نوازش بر سر ایرانیان غافل نمانده است!!! آن گاه در آیه ی ۸۹، که مورد استناد ابطحی است به مغز این بحث می رسیم.

اولئک الذین آتیناهم الکتاب و الحکم و النبوه و ان یکفر بها فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین.  اگر آن کسان که به ایشان کتاب و حکم و نبوت داده ایم، نسبت به آن کافر شوند، وکالت را به دیگران می سپاریم که به آن کافر نباشند.

لازم بذکر است که کسانی، از جمله خرم شاهی، این «حکم» با «ح» مضموم را به معنای «فرمان» و «دستور» و «ماموریت» را، «حکمت» ترجمه کرده اند که صحیح نیست. اما خطاب صریح و روشن این آیه منحصر به انبیا و رسل و پیامبران است و نه مطابق میل ابطحی به عرب و عجم!!! بیان خداوند در این آیه صراحت دارد که دریافت کنندگان کتاب و فرمان و نبوت هم، اگر کافر شوند و سستی کنند، ماموریت شان به بنده ی شایسته تری سپرده خواهد شد، تا معلوم شود که خداوند انبیا را نیز در معرض امکان طرد و عزل قرار می دهد. آیا در واقع تاریخ انبیا هم، چنین نمونه ای رخ داده و پیامبر و رسولی مشمول عزل شده است؟ بحث شیرین و آموزنده و کار ساز و روشنگری را می طلبد. 

آیه ۸۹ سوره مبارکه انعام با « اولئک الذین آتیناهم الکتاب و الحکم و النبوه...، یعنی کسانی که به آن ها کتاب و فرمان و نبوت داده ایم» آغاز می شود. ابطحی این آیات بی بدیل را به مرداب تاویلات خود برده و از آن در اندازه فهم و علاقه خود، یعنی عرب ستیزی و ایران و باستان ستایی سخیف، سود برده، منظور قرآن حکیم را از سر تعصب، کوچک کرده، نیمی از ابتدای آیه را که حاوی مبتدا و خبر جمله بوده حذف کرده و در ترجمه، در جای کسانی که به آنها کتاب و فرمان و نبوت داده ایم، اشاره مغرضانه این قوم را گذارده تا معلوم شود که چنین تغییر و تبدیل هایی بی منظور و نا آگاهانه نیست. آیا برای ابطحی و امثال او در این گونه توسل های تعصب آلود تفرقه افکنانه، حتی به بهای دست بردن در آیات قرآن، چه اجری و از جانب چه کسانی مقرر است که چنین بهتان هایی را به قرآن فصیح روا می دارند و به روال معلمانه کتاب خدا هم اعتنا ندارند که هادی عمومی انسان است.

پس به این برگزیدگان بدون درخواست اجری اقتدا کن که پندی است عمومی. (انعام، ۹۰)

اگر ابطحی با فهم معنای صریح و مستقیم قران، بخشی از یک آیه را دست آویز عرب ستیزی و ایرانیگری خود قرار داده، پس تحریف کننده و اخلالگر در قرآن است و اگر بدون درک معانی آیات چنین برداشتی را عرضه می کند، پس نسبت به قرآن جاهل است و حد ورود به آن را ندارد.  ابطحی در ترجمه آیه ۸۹ سوره انعام از قواعد دستور زبان عرب نیز سوء تعبیر و سوء استفاده کرده و قصد دارد بگوید خداوند پیشاپیش هدایت یافتگی قطعی و نقش اساسی ایرانی ها را در دوام اسلام تضمین کرده است! در زبان عرب حرف تحقیق «قد»، پیش از فعل ماضی می آید تا فعل اعتبار و دوام بیشتر بیابد. هر گاه یک فعل ماضی با حرف تحقیق «قد» ترکیب شود، فعل ماضی جمله، معنای مضارع می گیرد و حقیقتی ابدی و بی تردید را بیان می کند. برای مثال در آیه 9 سوره شمس آمده است:

قد افلح من زکیها.  (هر که نفس را از پلیدی نگهدارد، بی گمان رستگار خواهد شد.)

وی می کوشد تلقین کند خداوند صمد، در حفاظت از دین اسلام به پشتیبانی ایرانیان دل گرم است. آیا تاویلاتی از این دست، جز فتنه انگیزی و مخالفت با قول آشکار خداوند متعال است که می فرماید از همه کس و همه چیز بی نیاز است و اجرای آنچه مصلحت می داند تنها منوط به امر و اراده اوست؟ انحراف ابطحی از موضوع اصلی آیه آنجا عیان تر می شود که برای القای بار منفی معنایی و عاطفی مورد نظرش عبارت مهم نیست را به ترجمه آیه افزوده است، سپس برای ادعای خود به روایتی از پیامبر استناد می کند که بخشی از آن چنین است:

در آخر فرمود: ای گروه قریش! شما مردم فارس (ایرانیان) را با شمشیر ( در فتح ایران) می زنید تا به سوی اسلام بیایند، سوگند به خدا روزی خواهد آمد که آنها شما را برای کشاندن به سوی اسلام با شمشیر می زنند. ( همان، 53 )

آیا محتوای چنین روایاتی در تضاد کامل و واضح با نص قران مجید نیست که مبشر و منادی آزاد اندیشی است؟ سازندگان چنین روایاتی نخست می خواهند دروغ ارسال اسلام به جهان با زور و ضربه شمشیر را به امضای پیامبر گرامی برسانند . اگر امروز در صحت شبه حدیث فوق که با نص قرآن مغایرت کامل دارد، تردید کنیم چه چیز جز غرض ورزی و قوم گرایی و عرب و اسلام ستیزی امثال ابطحی را مورد تردید قرار داده ایم؟ آنان که به صحت چنین روایاتی اصرار دارند و تبلیغ می کنند که اعراب اقوام دیگر را با زور شمشیر به اسلام کشانده اند، آیا باخبرند که با این بیانات تا چه حد مسلمان شدگان و نه اعراب را تحقیر می کنند؟ زیرا چنین نظری می گوید که اقوام به زور مسلمان شده از فرط عقب ماندگی نخواسته و یا نتوانسته اند با زبان خوش، آیاتی را بفهمند و بپذیرند که دیگران را به عدل و انصاف و نیکو کاری و تفکر و دانش و آگاهی و صبوری و دفاع از حق و رعایت حال و حقوق دیگران می خواند و از خیانت و نیرنگ و ربا خواری و غضب و سرکشی و دیکتاتوری باز می دارد!!! (ادامه دارد) 

http://www.mobina46.blogfa.com/post-8.aspx

 

 

شیرجه در مرداب تاویل (3) 

 

دیده ای کسانی را که بهره ای از کتاب آسمانی دارند ولی چون از آنها دعوت شود کتاب خدا را میان خود داور قرار دهند، سر می پیچند و روی می گردانند. (23 ، آل عمران)

ابطحی، که برای کسب مجوز تبلغ قوم گرایی منحط خود، حتی از تحریف و تبدیل معانی آیات قران نیز ابا نمی کند، در کتاب «ایرانیان در قران و روایات» هر کجا که متن قرآن مبین را، حتی با تبدیل و تاویل، با علائق خود همآهنگ نمی بیند به روایاتی رو می آورد که صحت و اعتبار آنها بر کسی آشکار نیست. در این جا نیز روال گزینش او بیان عنایت بی حساب خدا و پیامبر (ص) نسبت به ایرانیان و سمبل ساختگی آنها در کنار پیامبر، یعنی سلمان و نیز تایید و امضای تجاوزکاری و جنگ طلبی اعراب و مظلومیت ایرانیان از سوی پیامبر «رحمت للعالمین» است! او که می داند پاسخ گویی به این گونه تهمت ها بر خدا و قرآن و رسول اکرم، در این و آن جهان، بسیار دشوار و سنگین است، غالبا به طور مستقیم و به قلم و لسان شخص خویش مطلبی نمی آورد و منظور خود را در متون و روایاتی می پیچد که به قدر پشت ناخنی اعتبار عقلی و منطقی ندارد و صورت سفارشی و بازاری آنها کاملاً مشهود است.

پیامبر (ص) گاهی به فارسی سخن می گفت... این شیوه نیز نشانه اشتیاق او به جلب عواطف فارسی زبانان است. (ابطحی، ایرانیان در قران و روایات، 66- 65 )

بی توجه به این نکته اصلی که در حال حاضر نمی توان اثبات کرد پیش از قرن چهارم هجری هم زبان کاربردی فارسی در جریان بوده است، روایت فوق در تضاد آشکار با روال معمول قران قرار می گیرد که بارها و از جمله در آیات 110 – 107 سوره انبیاء متذکر می شود که:

تو جز فرستاده و رحمتی برای جهانیان نیستی. بگو به من وحی می شود که خدای شما خدای یکتا و یگانه است. آیا به او ایمان می آورید؟ اگر روی گردانیدند بگو بر تمام شما به یک اندازه حجت را تمام کردم و نمی دانم انجام آنچه وعده داد شده نزدیک است یا دور.

این آیات تنها نمونه ای از آن تذکر است که پیامبر اجازه تلقین عقاید و تمایلات شخصی، در اجرا و ابلاغ رسالتش را نداشته، مجری محض فرامین الهی بوده و در ازای کفر و ایمان و نیک و بد و تسلیم و سرکشی مردم کم ترین مسئولیتی نداشته است. به تکرار و تصریح در قران آمده که خوان نعمت و هدایت الهی گسترده است و هر بنی بشری متناسب با ظرفیت و لیاقت خود، سهم خویش می گیرد. چه تمام اهل زمین به هدایت الهی در آویزند و چه تمام آن ها از حقیقت روی بتابند خللی در سنت الهی پیش نمی آید و خرده ای بر پیامبر وارد نخواهد بود. پس روشن است خدا یا پیامبر والا مرتبه اسلام، نیازی به باج دهی یا دلجویی از شخص یا قوم خاصی ندارند. هر کس به هدایت الهی در آویزد به ریسمان محکمی آویخته که نا گسستنی است و هر کس از حقیقت روی بگرداند به خویشتن ستم کرده است. آیا ابطحی که خود را مجاز به تفسیر و توضیح و در واقع امر مقابله با آیات قران می داند هرگز به این تاکیدات قرآنی بر نخورده است که به چنین گزینشهایی در روایات مجهول دست می زند؟!!

امام علی در دفاع از ایرانیان فرمود: این عرب های شکم گنده در بستر نرم استراحت می کنند ولی آن ایرانیان در روزهای گرم به خاطر خدا تلاش می نمایند. (همان، 72 )

آیا این دشنام آشکار، ترجمان کینه و تنفر عمیق و بی پایه امثال ابطحی نیست که بر زبان امام علی (ع) قرار می دهند! استناد ابطحی به نظیر چنین روایاتی از آغاز، مسیر و مقصد قوم گرایانه او را روشن می کند. اگر کسی  حتی از سر ارادت به منش و سیره امام علی، اتهام بد زبانی به ایشان را نپذیرد چه گونه ابطحی به اثبات ایرانیگری منسوب به امام بزرگوار موفق می شود؟

توسل دیگر ابطحی به آیات قرآن برای پوشش الهی دادن به قوم گرایی منحط خود، عرضه آیات ۱۹۸ و ۱۹۹ سوره مبارکه شعراء است: 

و لو نزلناه علی بعض الاعجمین * فقراه علیهم ما کانوا به مومنین.

هر گاه ما این قران را بر بعضی از مردم عجم (غیر عرب) نازل می کردیم، و پیامبر این آیات را برای آنها به زبان تازی (اعراب) می خواند، آنها هرگز به قران ایمان نمی آوردند.

در حدیثی آمده که امام صادق فرمود: اگر قرآن بر عجم نازل می شد، عرب به آن ایمان نمی آورد ولی قرآن برعرب نازل شد، عجم به آن ایمان آورد که برای عجم فضیلتی است. (همان، 55 –54)

همان جایگزین کردن لفظ بی معنا و مسند «تازی» به جای «عرب» ما را به ریشه های پوسیده این مفاخرات می رساند و برای اطلاع از منظور و مفهوم دو آیه فوق و دست بردگی مستقیم ابطحی در کلام خدا، لازم است به آیات مقدم بر آنها رجوع کنیم، که چنین آمده است:

همانا پروردگار جهانیان به واسطه روح الامین قران را بر قلب تو نازل کرد تا از بیم دهندگان باشی. زبان آن عربی فصیح و گویاست، مطلبی که در کتب آسمانی پیشین ذکر است. آیا این آگاهی قبلی علمای بنی اسرائیل برای آنان نشانه نیست؟ پس  اگر قران را بر غیر عرب که زبان فصیح ندارند نازل کرده بودیم و بر آنها خوانده می شد، به آن ایمان نمی آوردند.

این آیات گواهی محکمی بر چند شرح است که در میان آنها منظور ابطحی پیدا نمی شود. خداوند می فرماید اگر ما این قرآن را با زبان فصیح عرب بر تو نازل کردیم، از آن است که با نشانه های مندرج در کتاب های پیشین تطبیق کند و آسان تر پذیرفته شود. چرا که اگر با زبان غیر فصیح دیگری می فرستادیم، به آن ایمان نمی آوردند. این آیات به این کار مهم می آید که دریابیم مژده ظهور پیامبر خاتم با نشانه نزول قرآن با زبان فصیح عرب در کتب عهد عتیق بوده است، اما قوم گرایی متعصبانه ابطحی با ابداع معانی دور از ذهن و با افزودن جمله معترضه اگر پیامبر این آیات را برای آنها به زبان تازی اعراب می خواند، و انتقال مرجع ضمیر متصل هم در کلمه علیهم به اعراب، اهمیت این آیات اصلی را تا حد علائق قوم گرایانه خود ساقط کرده است. آیا چنین روشی در برخورد با آیات اصلی قرآن، که رسوا کننده نیات قوم گرایانه دیگری در نزد یهودیان است، از سوی امثال ابطحی را به چه تعبیر کنیم؟ و آیا این آیات سلیس معلوم نمی کند که کتابهای آسمانی در ارتفاع مدارج پیامبران و دوران بندی امور هدایت انسان صریح و بی پرده است و پیش کشیدن چنین تفاسیر و مفاهیم قوم گرایانه به انحراف بردن فهم عمومی در این باره نیست که کتب عهد عتیق نیز مژده ظهور پیامبر اکرم را در خود داشته است؟ 

خداوند ما را به راه راست هدایت کند تا در زمره معاندان و گمراهان نباشیم. ان شاء الله. 

 

http://www.mobina46.blogfa.com/post-9.aspx

 

 

 

 

 
افزوده در تاریخ سوم آبان ۱۳۹۱: 
  
 
 
 
مقاله بی نظیر و شاهکار ░▒▓۩  مشرکین نجس اند! ۩▓▒░  مقدمه کتاب اسلام و شمشیر آقای ناصر پورپیرار 
 
عرفان، تصوف، صوفیگری، درویشیگری درویشان، توطئه یهودیان و آنوسیان 
 
 آسمانی و غیر زمینی بودن قرآن و اثبات وجود داشتن خداوند و توحید 
 
بحثی کوتاه در باب احکام قرآن، زن، شراب، ... 
  
شیرجه در مرداب تاویل-سیدنورالدین ابطحی-ایرانیان در قران و روایات
  
خاطرات هاخام(خاخام)  یدیدیا شوفط(شوفیط)و فرقه سازی یهودیان آنوسی
  
  تحریف قرآن؛نظر آقای پورپیرار در باب اصالت متن فعلی قرآن 
 
 در مورد آنوسی جهود(یهودیان متظاهر به اسلام)و مارانوسی(به مسیحیت)
 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد