هر بار که به یکی از مجلدات کتب تاملی در بنیان تاریخ ایران رجوع
می کنم، ناگزیر می شوم در برابر عظمت اندیشه،قدرت تعمق،نیروی بیان،
شجاعت گفتار،تعهد کم نظیر و نثر درخشان نویسنده سر تعظیم فرود آورم.
آن وقت زباله های درمانده جهل پرستی چون متینی و کیانی و نوری زاده و ...
به قی کردن هزار باره مجعولات به ظاهر علمی سرسپردگان زر و زوز و تزویر و
سرودن منظومه های کارنامه ننگین ناصر پورپیرار مشغول اند. از هم اکنون روزی را می بینم که فرزندان و نوادگان این گوسالگان و عقب ماندگان از رسالت انسانی، ملی و علمی، برای زدودن ننگ میراث پدران قرون وسطایی خویش، در صدد تغییر نام خانوادگی خود برآمده اند!
مقدمه ای بر زرتشت شناسی (*):
تاریخ ادیان ایران پیش از اسلام یکی از مبهم ترین موضوعات تحقیقی در تاریخ ایران به شمار می رود.کمبود بسیار محسوس اسناد و مدارک درونی و همزمان و آلوده شدن اسناد و مدارک مربوط به این موضوع به اغراض سیاسی،ملی و مذهبی پیروان ادیان دیگر و مخالفان سیاسی و مذهبی اسلام و به ویژه بقایای نیرو های سیاسی دوران معروف به ساسانیان و نهایتا بازیافت تاریخ ایران پیش از اسلام از سوی شرقشناسان و ایران شناسان غربی و عمدتا بنا به اغراض سیاسی و مذهبی و استعماری آن ها،همگی دست به دست هم دادند و باعث شدند تا فضای گفت و گوی علمی در این باره به یک فضای سیاست زده،علم زده و ملیت زده دچار شود.این ویژگی ها که هنوز هم گریبان گیر تحقیقات علمی در این حوزه است،به خصوص در میان باستان گراهای ایران،هر نوع بحث و تحقیق در این باره را ،خواسته یا نا خواسته،به سوی همگرایی با تمایلات به ظاهر ملی سوق می دهد.من در این یادداشت کوتاه تنها قصد دارم به نکاتی بنیادین در بررسی احتمال وجود تاریخی زرتشت،زمان ظهور او،وجود فراگیر این آیین در ایران پیش از اسلام و خصوصا عصر ساسانی،نوع و چگونگی اسناد و مدارک مربوط به این آیین در ایران و خارج از ایران اشاره کنم و بس.هدف از این اشارات تنها توجه دادن ذهن به اصطلاح ملی گرایان دانشمند به تعقل ورزی است که بر حسب غرق شدن در باستان پرستی ،بیشتر تمایل به پیروی کورکورانه از اسناد قلابی قرن های بعد و نظرات زرتشت شناسان غربی دارند تا تامل عقلی در نوع و چگونگی اسناد و مدارک عینی موجود و پرداختن به چرایی آن ها.
(حسب فرموده جناب بابایادگار که با حد توانایی ایشان در استدلال و درک مطالب در یادداشت پیش و پاسخ های آن آشنا شدید،در ابتدا ذکر می کنم که میزان اوستا دانی و پهلوی دانی نگارنده اصلا به پای مکنزی ها نمی رسد.بنا راین طبق استدلالات بابا یادگار ــ که قبلا میزان اعتبار آن ها را مشخص کردم ــ یادداشت من و دلایل استنادی و عقلی آن اعتبار چندانی ندارند!!!و طبعا در این میان استدلالات بابایادگار درباره وجود تاریخی زرتشت و دین او به دلیل اوستا دانی و پهلوی دانی متخصصانه ایشان کاملا معتبر است!!! البته در غیاب مکنزی ها که پس از انتشار کتاب بعدی استاد،برای حفظ آبرو می باید بروند خود را گم و گور کنند،باید هم پیروان دانشمند و سرسپرده و مطیع آن ها از قماش بابایادگار تنها مدافعان زرتشت و زبان پهلوی دست ساخته شعوبیه قدیم و جدید باشند.ضمنا هر چه اندیشیدم ضرورت سغدی دانی مورد تاکید بابایادگار در این موضوع چه نقشی دارد به نتیجه نرسیدم!!!)
1- از زندگانی پیامبری به نام زرتشت و دینی به نام زرتشتی،هیچ گونه سند ایرانی و همزمان حتی به اندازه اثبات نقطه « ز » زرتشت در ایران،به دست نیامده است.اما خارج از ایران،ظاهرا بعضی منابع یونانی و رومی به شخص زرتشت نامی اشاره کرده اند که در صورت صحت آن داده ها،وجود متفکری زرتشت نام در ایران پیش از اسلام،بدون هیچ تعصبی می تواند مورد توجه قرار گیرد.(و البته در صورت صحت آن داده ها،باقی ماندن یک نام از آن دوران برای شعوبیه و یهودیان در ساخت دین زرتشتی در دوران بعد از اسلام کمک بزرگی بوده است!!!) وجود چنین وضعیتی در کنار نکات دیگر ــ که در ذیل به آن ها پرداخته شده است ــ در مورد دین زرتشتی جای تامل بسیار دارد؛ زیرا به عنوان مثال اگر ما بخواهیم اثبات کنیم که مردم ایران در طول 1400 سال گذشته مسلمان بوده اند،آیا نیاز داریم به نقل قول یک مورخ چینی، یونانی، رومی، فرانسوی، دانمارکی و ... استناد کنیم؟! آیا جز این است که میلیون ها سند مادی و غیر مادی کوچک و بزرگ حتی در اقصی نقاط ایران وجود دارد که دلالت می کنند مردم آن مناطق در 14 قرن اخیر پیرو آیینی به نام اسلام بودند؟پس چگونه است که آیینی با اندیشه های گوناگون به نام زرتشتی به درازای 600 الی 1200 سال در سراسر ایران حضور داشته و حتی در مقطعی (دوره ساسانی) با زور سرنیزه تبلیغ و ترویج شده است،اما هیچ گونه اثر مادی و معنوی همزمانی از خود بر جای نگذاشته است؟!و اسم و آدرس آن را باید در نوشته های (فرضی)نویسندگان سرزمین های دیگر جست و جو کرد؟! باستان پرستان ما عادت دارند در پاسخ به این سئوال بگویند اسناد و مدارک مربوط به دین زرتشت در طول زمان و به خصوص در اثر هجوم اسکندر و عرب و اسلام از میان رفته اند.اما اگر چنین آیینی واقعا در سراسر ایران وجود داشته و همانند اسلام مردم گوناگون ایران به آن دین مومن بودند،هرگز هیچ نیرویی حتی به عمد نیزقادر نمی بود که اولا دین تمام مردم را با زور عوض کند و درثانی تمام اسناد و مدارک این آیین را از میان ببرد.همچنان که فراز و نشیب ها و تهاجمات مکرر و وحشتناک دوران بعد از اسلام نظیر حمله مغول،هرگز نه توانست دین مردم را عوض کند(حتی به مقیاس اندک!!) و نه توانست اسناد و مدارک آیین اسلام را بر چیند.
از نظر نسخه شناسی هم قدیم ترین نسخه اوستای موجود متعلق به قرن هفتم هجری است که در هند نوشته شده است!!و قبل از آن زمان حتی به اندازه یک « و » نیز سند مکتوبی از اوستا به دست نیامده است.بسیاری از متون زرتشتی و پهلوی دیگر مانند کارنامه اردشیر بابکان هم نسخه های بسیار متاخر دارند!!البته باستان پرستان ما می گویند که اوستاهای پیشین در ایران و هند به تمامی از بین رفته اند و بنابراین از یک متن دینی مهم و معتبر و مقدس حتی یک « و » مکتوب هم نباید مانده باشد!!!بماند که بعضی از آن ها می گویند اوسنا اساسا شفاهی بوده است و چون این ادعا به اندازه کافی از سوی آقای پورپیرار مورد تمسخر استنادی قرار گرفته است،از آن در می گذرم.این نکته برای آن ها که اندک آشنایی با دانش نسخه شناسی دارند،می تواند بسیار معنادار و راهگشا باشد.
درست به همین دلیل فقدان اسناد،دوران زندگی زرتشت در هاله ای از ابهام قرار دارد و محققان زمان زندگی وی را بین 600 تا 6000 سال ق.م تخمین زده اند.مبنای آن حدسیات هم البته و به طور طبیعی اسناد و مدارک دوره های بعد است.خود این موضوع و موضوعات مشابه دیگر مثل مشخص نبودن زمان سرایش و تدوین اوستا بیانگر عدم قطعیت بسیار در این باره هستند.از همین رو برخی زرتشت شناسان مانند نیبرگ کاملا منکر وجود اوستا در دوره هخامنشی هستند و برخی دیگر و از جمله خیال پردازی مانندخانم بویس خیر!
3-بررسی های فنی درباره امکان وجود خط وزبان پهلوی و اوستایی در دوران پیش از اسلام بر اساس گنجینه لغات باقی مانده از آن زمان ( و نه دوران بعد از اسلام )، و بررسی پیدایش این عناوین در منابع اصلی و تحقیقات جدید مربوط به ایران در کتاب های تاملی در ... ، پلی بر گذشته انجام شده است و دنباله آن نیز در مجادات بعدی مربوط به ساسانیان عرضه خواهد شد،که مجموع آن ها به وضوح و حتی بر متعصب ترین باستان پرستان اثبات خواهد کرد که هرگز خط و زبانی به نام پهلوی و اوستایی در ایران پیش از اسلام وجود نداشته و اساسا با توجه به بررسی های فنی امکان وجود نداشته است.
4-بررسی های فنی کتیبه های دوره ساسانی ( در کتاب ساسانیان – پیشینه های ناراستی و بخش دوم آن که در دست تالیف است)،و به ویژه بررسی مقایسه ای عکس ها و گراورهای مربوط به آن کتیبه ها که در منابع مختلف،ازقدیم ترین زمان های ممکن تا اکنون در دسترس هستند،نیز با وضوح کامل و باز هم حتی بر متعصب ترین باستان پرستان اثبات خواهد کرد که بسیاری از آن کتیبه ها در دوره های اخیر و با رذالت بارترین شکل ممکن و همراه با کثافت کاری های به اصطلاح علمی جعل شده اند.
5-بررسی اسنادی مدارک مربوط به تاریخ ایران باستان در دوره اسلامی ، که دلالت بر وجود دین زرتشتی در دوران پیش از اسلام دارند ، نظیر الفهرست ابن ندیم و دیگر منابع شعوبی نیز ساختگی بودن و هدف دار بودن آن ادعاها و نیز پیدایش آن ادعاها از یک محدوده زمانی خاص و در نتیجه تازه بودن آن ها را نشان می دهد.
6-زرتشتیان در دوره قاجاریه آن نقش برجسته چهره بالدار نقوش هخامنشی را بر اساس تهی دستی،نادانی و مقاصد سیاسی ــ استعماری به عنوان نقش خدای اهورامزدا و فروهر برگزیدند و تا هم اکنون هم انواع و اقسام داستان های تخیلی ممکن را در معنای آن چهره و بال و ... سر هم کرده اند.در حالی که این نقش برجسته ــ همان طور که می دانیم ــ نخستین بار در میان نقوش مصری پدید آمده و سپس به نقوش آشوری و بین النهرینی و از آن جا به نقوش هخامنشی منتقل شده است و به تنها کس و چیزی که هیچ گونه ربطی ندارد،زرتشت و دین زرتشتی است!! و دقیقا به همین دلیل است که جای این نقش در میان نقوش مربوط به دوره ساسانی که ظاهرا دوره اوج گسترش آیین زرتشت و تنها دوره رسمیت یافتن آن است ، کاملا خالی است !!! دوستی تعریف می کرد که یکی از آشنایان وی این مطلب را برای یکی از باستان گراهای زرتشت پرست که مثل غالب آن ها معلومات تاریخی چندانی ندارد،بازگو کرده است و آن شخص ضمن ابراز حیرت و ناباوری فراوان در صدد برآمده است تا نقش خدای اهورامزدا را در میان نقوش و آثار دوره ساسانی بیابد و تا این زمان ماه هاست که جست و جوی او به نتیجه نرسیده است!!! و طبعا در صورتی که آن دانشمند زرتشت پرست به این نکته بدیهی پی نبرد،بی شک می باید تمام عمر خود را برای یافتن نقش مزبور صرف کند و سر آخر هم آرزو به دل بماند!!!
7-در میان پیروان میلیونی و میلیاردی ادیان گوناگون در جهان امروز و حتی ادیان غیر الهی نظیر بودایی،دینی که این همه درباره صلح و دوستی و سفیدی و گفتار نیک و ... نطق می کند،مورد بی توجهی کامل مردم دنیا قرار دارد و پیروان آن از چند ده هزار نفر فراتر نمی روند!!!!باستان پرستان ابله ما که از فرط تعصب تنها در صدد توجیه و نه خردورزی هستند،برای این موضوع نیز به اصطلاح جواب دارند و می گویند دلیل این کمبود عظیم پیرو،ملی و قومی بودن آیین زرتشتی است و برای این استدلال از آیین یهود مثال می زنند.این جماعت خردمند!ظاهرا توجه ندارند که حتی آیین یهود که یک دین قومی و ملی است،با آن همه محنت و بلا که در طول تاریخ دیده و کشیده و بسیاری از آن بلایا برای برچیدن یک قوم و آیین کافی بوده اند،هم اینک پیروان چند ده میلیونی دارد و نه چند ده هزار نفری!!! و لابد پشت پا زدن مردم ایرن به این دین ــ بر خلاف یهودیان ــ به خاطر ملی بودن و قومی بودن دین زرتشت بوده است!!!!!
بابایادگار استدلال کرده بودند که از موسی و عیسی و بودا هم سند همزمان و بومی باقی نمانده است.حسب اطلاع ایشان یادآوری می کنم که اولا از تمام این ادیان و از نزدیک ترین دوره ممکن به آن ها ــ یعنی از زمان پیدایش خط ــ آثار مکتوب مادی و به علاوه هزار ها اثر معنوی بر جای مانده است ( مانند پاپیروس ها،پوست نوشته ها و ... حاوی بخش هایی از کتاب مقدس و یا منظومه های هندی و ستون های آشوکا حاوی فرامین بودایی و ... ).دوما به فرض که از آن ادیان هم چنین اسنادی بر جای نمانده بود ،باز برای اثبات وجود تاریخی چنان مذاهب و اندیشه هایی اشاره به همین تاثیرات بنیانی،عمیق و فراگیر منطقه ای و جهانی عینی آن ادیان و وجود پیروان میلیونی و میلیاردی آن ها کاملا کافی است.
8-از نظر تفکر مذهبی و احکام دینی، دین زرتشت بی تردید بی در و پیکر ترین آیین جهان است؛گذشته مشخص،اسناد و مدارک معین غیر ساختگی،آیین ها و آداب و رسوم دینی منسجم و احکام و جهان بینی معین، به گستردگی و استحکام دیگر ادیان جهان ندارد و اساسا معلوم نیست زرتشتی بودن یعنی چی؟! حتی خود زرتشتی ها نیز نسبت به این موضوع که دقیقا به لحاظ مذهبی چی هستند،شناختی ندارند!!! نه اوستا می توانند بخوانند،نه ادعیه معلوم و عمومی دارند،نه مثل سایر ادیان سنت دینی مشخص دارند،نه احکام روزانه و ماهانه مشخص ( مانند نماز خواندن،کلیسا رفتن و ... ) دارند و نه بساری از ویژگی های طبیعی ادیان دیگر.و از همین رو تمایزات خود به تفاوت های رفتاری صرف متوجه ساخته اند و هر کس که اندک آشنایی با آن ها دارد به خوبی می داند که دین زرتشت مطلقا توانایی برطرف کردن نیازهای مذهبی درونی پیروانش را ندارد و به همین دلیل از این نظر به شدت تحت تاثیر اعتقادات اسلامی قرار دارند.اطلاعات زرتشتی ها نیز نسبت به تاریخچه و مشخصات دینشان بسیار بسیار ناچیز است ، چنانکه اگر از یک زرتشتی معمولی بپرسید اوستا شامل چند بخش است ، به طور قطع و یقین نمی داند!!! ( هر کس باور ندارد می تواند امتحان کند.) این پراکندگی ها و نابه سامانی های درونی این دین البته به مقدار زیاد به خاستگاه ساختگی و نااستوار این آیین بر می گردد.
9-و اما پیدا شدن کعبه زرتشت.یکی از چهره های سرشناس باستان پرستی و نویسنده کتاب های کورش کبیر و شاهنشاهان و سنت های ایرانیان در دوران جشن های 2500 ساله،که تصویر او را به هنگام دریافت چک تالیف کتاب کورش کبیر از دست محمد رضا شاه پهلوی در روزنامه اطلاعات همان دوران به چاپ رساندند،یعنی دکتر شاهپور شهبازی،درباره بازیافت کعبه زرتشت در کتاب شرح مصور نقش رستم فارس ( ص 27 ) می نویسد:“ در محوطه نقش رستم ،رو به روی کوه،بنای سنگی چهار گوش و پله داری است که اصطلاحا « کعبه زرتشت » نام گرفته است.این وجه تسمیه بسیار جدید و غیر علمی است،و از 150 سال بیش تر عمر ندارد.پیش از آن نام محلی اش « کرنای خانه » یا « نقاره خانه » بود،و از آغاز سده ی 19 اروپاییان آن را دیده و به خاطر این که درون اش از دود سیاه شده بود،آن را بنای ویژه ی پرستش آتش شمرده اند ... ایرانیان که تازه به شناخت آثار تاریخی خود آغاز کرده بودند،این تعبیر فرنگی را هم از اروپاییان پذیرفتند،و از سوی دیگر چون شکل بنا مکعبی بود و سنگ های سیاهی که در زمینه سفید دیوارهای آن نشانده شده،یادآور «سنگ سیاه» کعبه مسلمانان بود،آن را «کعبه زرتشت» خواندند ... با آن که می دانیم «کعبه زرتشت» نامی بی منطق و گمراه کننده است، به خاطر رواج عامی که دارد ناچاریم آن را به کار بریم.“
به این ترتیب تفکر عمیق(؟!)شرق شناسان برای جبران خلا کعبه در دین زرتشت ، بر خلاف اسلام ، و به تقلید از اسلام بنای مکعب نقش رستم را «کعبه زرتشت» خواندند تا این دین عظیم بدون کعبه نماند!! و جالب ترین نکته این کشف این که: تنها کسانی که مطلقا کعبه زرتشت بودن آن بنا را باور نکردند و نپذیرفتند،همین زرتشتیان هستند!!! و حتی پس از جعل کتیبه کرتیر بر روی این بنا ، دال بر آتشکده بودن آن نیز هیچ زرتشتی ای این بنا را به عنوان کعبه خود نپذیرفت ، زیرا این کعبه در طول قرن هم یک زایر زرتشتی ندارد و زیارتگاه های زرتشتیان به جای کعبه زرتشت ، جاهایی نظیر چک چک در یزد و ... است . و در حالی کعبه مسلمانان سالیانه میلیون ها زایر دارد ، کعبه زرتشت به همراه سایر آثار نقش رستم فقط توریست ها را به خود جلب می کند!! من هنوز نمی دانم چرا این استادان اعظم ،ضمن آن که خود بیش تر از هر کس به الکی بودن این نام گذاری اذعان دراند ، همچنان با تبعیت کورکورانه از ایران شناسان غربی و معلمان خود ، این نام گذاری مهمل را تکرار می کنند!!! حقا که مانند آقای کاوه و بابایادگارشاگردان بسیارخوب و حرف شنوایی هستند!!
نتیجه گیری: به این ترتیب وقتی دین و پیامبری اساسا وجود خارجی فراگیر و آیینی نداشته و بنا به مصالح سیاسی خلق شده است ، پایه های ایمانی محکم و معین در میان مردم ندارد و از نظر اسنادی با اشکالات جدی و اساسی در اثبات خود رو به رو می شود.همین ویژگی عمده این دین است که شعوبیه قدیم را وادار به تدارک منابع قلابی مضحک همجون الفهرست ابن ندیم ، و شعوبیه جدید را به جعل کتیبه کرتیر بر دیواره کعبه به اصطلاح زرتشت و نقش رجب و ... برای اثبات وجود دین زرتشتی کرده است.و زمانی که بررسی های محققانه نوین قلابی و ساختگی بودن اسناد و مدارک موجود این دین را با قطع و یقین عقلی و استنادی به اثبات می رساند ، طبیعتا دیگر چیزی از اعتبار تاریخی آن دین باقی نمی ماند.از همین روست که انجمن زرتشتیان ایران از فرط ناتوانی در رد استنادات کتاب های تاملی در ... به شکایت بردن به وزارت فخیمه ارشاد و تقاضا برای جلوگیری از چاپ آن ها روی می آورد!!! زیرا در این مورد دیگر حتی از دست متخصصان اوستا و پهلوی دان بزرگ اروپایی هم کاری بر نمی آید!!! و تنها راه ممکن که به نظر این جماعت درمانده می رسد، جلوگیری از تداوم تالیف و چاپ آن کتاب هاست!!!
(*) هر باستان پرست نادان و ناتوانی که می خواهد محتوای این مقاله را به جای تامل اسنادی و عقلی،حمل بر زرتشتی ستیزی کند،از نظر من آزاد است!!
+ نوشته شده در چهارشنبه، 24 تیر، 1383 ساعت 22:39 توسط عارف گلسرخی