ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

درماندگی دانشگاه شیکاگو، پرآوازه ترین مرکز ایران شناسی- بخش پنجم

 

 

 

 

درماندگی دانشگاه شیکاگو، پرآوازه ترین مرکز ایران شناسی [1,2,3,4,5] 

 

در برابر داده های مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران»،

و پناه بردن مسئولان آن، به سند تراشی جاعلانه ی بیش تر.

(تلخیصی از فصل آخر قسمت چهارم بررسی های ساسانیان، از مجموعه ی تاملی در بنیان تاریخ ایران)

درماندگی دانشگاه شیکاگو [1]

 

 

 

 

درماندگی دانشگاه شیکاگو [5]

 «غم نامه ی شگفتی آور محوطه ای که امروز پاسارگاد می شناسیم»

اریک اشمیت را باید از مهره های اصلی خراب کاری در تاریخ و باستان شناسی ایران، از زبده ترین فرمان برداران اورشلیم و از بزرگ ترین ماموران دانشگاه شیکاگو، برای انهدام محوطه های ایران کهن بشماریم که اقدامات او در برچیدن آثار ایلامی تخت جمشید، حک کتیبه ی ساسانی بربدنه ی مکعب نقش رستم، تغییر هویت کهن پاسارگاد کنونی، که نمی دانیم پیش تر و در زمان های دور چه می نامیدند و بالاخره از بزرگ ترین سارقان آثار یافت شده در مراکزی دانست که زیر نظر او حفاری می شد.

از اوائل این قرن شمسی، دیگر اهمیت کنترل نبض کاوش های باستانی در ایران، که مدفن آشکار و پنهان چندین رابی بزرگ صاحب کتاب در تورات و مرکز اصلی اجرای جنایت وسیع پوریم است، چندان برای یهودیان آشکار شد، که برای تغییر هویت مردم ایران و تدوین تاریخ تازه ای برای آنان، تمهیدات متعددی را به روالی چیدند که به امحاء و انکار آثار و نشانه های هستی کهن ایرانیان پامال شده در آدم کشی پوریم بیانجامد، به استقرار هخامنشیان در جای آنان منجر شود، موجودیت اجداد هفت هزار ساله ی ما پنهان بماند و مدعی پوریم به وجود نیاید.

چنین بود که ناگهان، تمام دستگاه سیاسی و فرهنگی رضا شاهی، دمیدن در شیپور بد صدایی را آغاز کردند که پیش درآمد سرود باستان ستایی و فارس پرستی کنونی را می نواخت و مراکز آموزش، نگاه ها را به ۲۵ قرن پیش باز گرداندند، که گرچه در آن کورش مشغول تخریب بابل، مادر شهر تمدن بشر، با قصد آزاد کردن اسیران و ثروت یهودیان بود، اما روشن فکرانی از قماش بهار، که چشم به آخور تازه و علیق فراوان آن داشتند، او را آزاد کننده ی بشر و نجات دهنده ی ایرانیان از توحش پیش از هخامنشی می شمردند و هنوز هم می شمرند!!! باید اریک اشمیت را از صحنه گردانان اصلی و پاسارگاد را از عمده ترین سن های دکوربندی شده ی این نمایش فرهنگ فریب و حقیقت کش در موضوع سرنوشت مردم شرق میانه شناخت.

«روزی مری هلن به من گفت که مایل است برای گروه های باستان شناس یک بخش هوایی تاسیس کند. به همین منظور از لوین بی برینجر برای مشاوره دعوت کردیم تا افکار پراکنده ی ما را انسجام بخشد. او هواپیمای دو باله ای با ویکو کابین در نظر گرفت که برای عکس برداری هوایی کاملا مناسب بود. سرعت اندک آن در هنگام فرود و از زمین بلند شدن سریع آن سبب می شد که برای اکتشافات درمناطق مرتفع، یعنی در جاهایی که امکان فرود به راستی دشوار است، مزیت داشته باشد». (اریک. ف. اشمیت. پرواز بر فراز شهرهای باستانی ایران، ص ۲۱).

ظاهرا این خانم که معلوم نیست به کدام علت نگران اکتشافات باستان شناسی در ایران بود، برای وسعت و سرعت کار، هواپیمایی به همسرش اریک اشمیت هدیه می کند! اشمیت پس از اتمام ماموریت عکس برداری های هوایی اش، در فاصله ی سال های ۱۹۳۵ و ۱۹۳۶میلادی، هواپیما را به دولت ایران بخشید تا معلوم شود دلواپس اصلی برملا شدن موجودیت کهن ایرانیان و قربانیان پوریم، نه همسر اشمیت، که علی القاعده چنین ثروت گزاف و چنین گشاده دستی را نداشته، بل شورای جهانی یهود بود که برای ایجاد انحراف در اندیشه ی تاریخی ایرانیان و به امید سودی که سال هاست به کیسه ی آنان سرازیر است، سرمایه های فرهنگی و مالی بزرگی را به جریان انداخته بودند.

اینک مورد نظر من استناد به یکی از نخستین عکس های از آسمان گرفته ی اشمیت از محوطه های باستانی ایران است. تصویر زیر از پاسارگاد، گرچه مبنای تصرفات برهم زننده ی هویت و راه نمای بنا سازی های بعدی آنان قرار گرفت، اما برای اثبات امروزین نادرستی ها و اعمال حیله گرانه ی مجریان دست اندر کار این کج روی های مفتضح فرهنگی و در راس آن ها دانشگاه شیکاگو نیز کار برد دارد.

 

 

عکس ۱. نمای هوایی پاسارگاد که اشمیت، ۷۰ سال پیش، در ساعت ۷ صبح روز ۲۸ سپتامبر ۱۹۳۵ از محوطه ی پاسارگاد گرفته و در صفحه ی ۱۱ جلد اول کتاب تخت جمشید خود چاپ کرده است. 

 

از مزیت های عکس فوق این است که نام گذاری نقاط تاریخی، فلش جهت نما و مقیاس مساحت، بر اصل آن ثبت است و به رجوع های مختلف نیاز ندارد. برای سهولت گفت وگو درباره پاسارگادی که در این عکس از منظر هوایی پیداست، آن را به پنج محدوده و محوطه و محیط تقسیم کرده ام، که یک به یک بررسی خواهم کرد.

محوطه ی شماره ی ۱. در این محوطه با دو بازمانده معماری باستانی مواجهیم که با نگاهی به مشخصات ظاهری و نیز یافته های متعدد باستان شناسی، از سکه و ظروف و زینت آلات و نشانه های بسیار دیگر، در این محوطه، که ازجمله در کتاب پاسارگاد آستروناخ ثبت است و نیز سبک و مصالح و علامت گذاری های معماری و فنی با حروف یونانی، تقریبا بدون هیچ تردید می توان آن را محوطه ای یونانی معرفی کرد. در عکس زیر با نمای بزرگ تر از همین ناحیه، که به عنوان تصویر شماره ی ۱۵ در کتاب «پرواز بر فراز شهرهای باستانی ایران» آمده، محل فلش شماره ی ۱ به یکی از این دو بازمانده ی معماری اشاره می کند، که در زمان ما تل تخت و یا تخت سلیمان نام داده اند. اثر دوم و شگفت آور این محیط، حصار طولانی و پرکاری است که تقریبا در مربعی به اضلاع یک و نیم کیلومتر، با برج های متعدد دیده بانی و دفاع، در اطراف محوطه ی تل تخت کشیده اند. 

 

 

  

  

  

 

عکس ۲. تل تخت و حصار اطراف آن، که محل و امتداد آن را اشمیت با نقطه چین معلوم کرده و رد آن در تصویر هوایی قبل نیز دیده می شود. 

 

 

اشمیت در توضیح این عکس که در ۲۸ سپتامبر ۱۹۳۵ از ارتفاع ۲۱۹۶ متری برداشته و در زیرنویس آن آورده است:

«نه ما و نه هیچ کس دیگر که پیش از این قدم در محوطه ی پاسارگاد گذارده بود، متوجه دیوار استحکامی کثیر الاضلاعی، که روی عکس عمودی مشخص است، نشده بود. این عکس می تواند نشانه ای از آثار مهم محصور در آن باشد، که حتی در این عکس هم قابل مشاهده نیستند». (!!!)

هنوز کسی این عکس را جدی نگرفته و به دنبال بقایای مصالح این حصار عظیم نبوده، تا احتمالا هویت روشن تری از آن آشکار شود، این حصار نه در محوطه ی کنونی پاسارگاد، که با مقبره و کاخ های قلابی کورش شناخته می شود، بل بیرون از محدوده ی معروف و موجود بالا برده اند. عجیب این که در درون این حصار عظیم، کم ترین اثری از هستی و حضور آدمی و مظاهری از هیچ گونه فرآورده ی تمدنی نیست که ارزش حفاظت و حصارکشی داشته باشد و عجیب تر که اشمیت حصار را به گرد محوطه ی کنونی پاسارگاد فرض کرده است! بار دیگر به رد این استحکامات در عکس اصلی توجه کنید تا نیروی عظیمی، که ظاهرا بدون هیچ سبب مادی صرف ساخت آن شده، قابل ارزیابی شود. آیا یونانیان قصد ایجاد تاسیسات تازه تری، علاوه بر آکروپلیس نیمه تمامی که اینک تل تخت می خوانند، در درون این استحکامات داشته اند، که آزادی آتن و اشتیاق بازگشت به یونان، ادامه و تکمیل ساخت و سازها را تعطیل کرده است؟!! بدین ترتیب محوطه ی شماره ی یک در مجموعه ای که اینک پاسارگاد کورشی معرفی می کنند، یک حوزه ی بکر برای ارزیابی دوران حضور یونانیان در ایران است که مسلما هزینه کردن برای آن، مقدم تر از چوب کشی پر خرج و مسخره و بی هوده در مسیر عبور بازدید کنندگان تخت جمشید است!

محوطه ی شماره ی ۲. در این محوطه که بنا بر مقیاس موجود در عکس، مربعی با اضلاع تقریبی ۱ کیلو متر است، چهار بنای اصلی پاسارگاد قرار دارد که اینک به محور تبلیغات کورشی در ایران بدل شده است. در شمال غرب این مربع، به تک دیوار سنگی بنایی بر می خوریم، که در عکس برج معرفی شده، برخی آن را زندان می نامند و کسانی هم، نمی دانیم چه گونه کشف کرده اند که این بنا را باید مقبره ی کمبوجیه فرزند کورش دانست!!! بنای بعد که در امتداد جنوبی برج قرار دارد، در عکس، کاخ مسکونی نام گرفته و دو بقایای دیگر در بخش جنوب شرقی مربع، یکی را کاخ بار و دیگری را ساختمان دروازه نام داده اند. در حال حاضر، بنا به شواهدی که به صورت صد ها عکس رنگی از این سه به اصطلاح کاخ در دست داریم و از جمله عکس شماره ی ۴ در زیر، فقط بقایای ابنیه ای را شاهدیم که جز ترکیبی از ستون و دروازه و کف سازی سنگی نیستند و کم ترین اثری از کاربرد خشت و خاک ندارند، اما در این عکس هوایی به وضوح و با مقایسه ای که می توان با مانده های دیگر ابنیه ی ایلامی انجام داد، بقایای هر سه عکس را به صورت تلی از خاک و بدون زوائد سنگی، به جز تک ستون انتقالی از محوطه ی بیرون از تخت جمشید، می بینیم! بی رحمی آن ها در پاک کردن این محوطه از عوارض و آثار ایلامی، چندان گسترده و وسیع بوده، که حتی دو زائده ی خاکی انتهای جنوب غربی محوطه ی شماره ی ۲ را، که اشمیت تپه نام داده، شامل شده است.

 

 

 

  

 

عکس ۳. تصویری از بقایای معابد ایلامی، در آخرین صفه ی زیگورات تخت جمشید، که برای مقایسه با بقایای خشت و گلی پاسارگاد آورده ام. 

 

در عکس هوایی فوق و در محل اشاره ی فلش شماره ی یک و محوطه های اطراف آن، به استثنای دو محوطه ی سنگی نیمه تمام تچر و هدیش، با مانده های بناهای خشتی و بدون سنگ و ستون آشنا می شوید که اشمیت از مرتفع ترین صفه ی زیگورات تخت جمشید برداشته است. یک مقایسه ی تصویری ساده میان این بقایا و چند نمونه ی دیگر، که در زیر معرفی خواهم کرد، با تصویر هوایی پاسارگاد، معلوم می کند که بقایای اولیه ی ابنیه ی کورشی موجود، در محوطه ی شماره ی ۲ پاسارگاد، قبل از دست کاری هایی که به آن رسیدگی خواهم کرد، مانده هایی از ابنیه ی خشت و گلی ایلامی بوده است!

 

 

 

 

 

عکس ۴. تصویر جدید از محوطه ای که در عکس هوایی اشمیت از پاسارگاد به شماره ی ۲ معرفی شده است. چنان که ملاحظه می کنید در این عکس به جای آن بقایای خشت و گلی ایلامی، فقط چند نیمه ستون سنگی شفاف کارگذارده اند که پیش تر معلوم کردم و در همین یادداشت نیز بیش تر مسلم خواهد شد که نیمه ستون هایی منتقل شده از مسجد مسلمین در به اصطلاح محل مقبره ی کنونی کورش است. چنان که معلوم است ذره ای از بقایایی که در عکس هوایی اشمیت دیده می شود، در این وضعیت جدید، باقی نیست. 

 

در این عکس رنگی و شماره خورده و جدید، که کسی برای توضیح به ای میل من فرستاده بود، محل شماره ی ۳، زندان یا برج است و محل های شماره ی ۴ و ۵ و ۶ به مکان هایی اشاره می کند که اینک کاخ های کورشی نام دارد. به گواهی این تصویر، از آن سه محوطه ی خشتی کهن موجود در عکس هوایی اشمیت، کم ترین اثری باقی نگذارده اند و هنوز می توان عکس های دیگری ارائه داد که مسلم کند در جای آن مخروبه های خشتی ایلامی، ابتدا خیش انداخته و کشاورزی کرده اند و سپس آن گاه که برای تلقین یک تاریخ قلابی امپراتوری هخامنشی و ایجاد رد پایی برای کورش بی نشانه در ایران، ساخت کاخ هایی برای او را ضروری دیده اند، در همان زمین های شخم شده و مسطح پیشین، با سرقت و انتقال مصالح، با وضعی مضحک و اسف بار برای کورش کاخ های سنگی و ستون دار ساخته اند! تمام این مباحث از سوی دیگر و با توجه به بقایای بنای موسوم به برج در کنار محوطه های خشت و گلی ایلامی در پاسارگاد، که در کل و در اجزاء با بنای مکعب شکل دیگری، که در جنب مجموعه ی خشت و گلی و ایلامی نقش رستم برپاست، معلوم می کند که هویت تمام مانده های موجود در مربع محوطه ی شماره ی ۲، در عکس هوایی اشمیت، همانند هویت غالب آثار مانده در نقش رستم و تخت حمشید، ایلامی است.

محوطه ی شماره ی ۳ و ۴. درعکس هوایی اشمیت، چنان که تصویر بزرگ شده زیر، درمحل فلش شماره ی ۱ نشان می دهد، بقایای یک محوطه منظم مستطیل شکل عمدتا سنگی پیداست، که مانده هایی از کاروان سرای اتابکی معرفی می شود. عکس هوایی زیر، که به عنوان تصویر «۱۴ ب» در کتاب «پرواز برفراز شهرهای باستانی ایران» آمده و با تاریخ گذاری اعلام شده، فقط چند ماه پس از عکس هوایی قبل برداشته اند، دارای زیر نویسی است که برای شناخت محتوای کثیف و آلوده به جعل و دروغ ایران شناسی موجود ارزش بسیار دارد.

«تصویر ۱۴ ب. منظره ی عمودی از آرامگاه کورش. منظره ی نقشه نشان دهنده محوطه ای چهار گوش است که آرامگاه شاهی و ردیف ستون های شکسته ای را که در دوران اسلامی به آن اضافه شده، دربر می گیرد. هزاران گور اسلامی این پیرامید را محاصره و به مکان اسلامی مقدسی بدل کرده است. می ۱۹۳۶، ۶ بامداد، ارتفاع ۱۲۲۰ متر، سرعت یک دویست و پنجاهم ثانیه، بدون فیلتر».

 

 

 

  

عکس ۵. دو تصویر هوایی بزرگ شده از محوطه ی معروف به مقبره ی کورش در پاسارگاد. در این تصاویر موقعیت مقبره و بقایای کهن خشت و گلی و ایلامی اطراف آن ها به خوبی دیده می شود. چنان که تصویر با وضوح تمام بیان می کند محوطه ی مقبره را از میان یک تل باستانی درآورده اند. در حال حاضر هیچ یک از عوارض باستانی را که در این دو تصویر معلوم است، بر جای نگذارده اند و سراسر اطراف مقبره را یکسره به صورت مسطح در آورده اند.

 

 

 

  

 

  

چنان که عکس گواهی می دهد، محوطه داخل کادر، که اینک گور کورش خوانده می شود، از آثار متنوع اسلامی، از سنگ قبر و نیمه ستون های پراکنده پوشیده است، که اشمیت با اغراق نسبی، به تعداد هزاران شمارش می کند. این اعتراف اشمیت کاملا آشکار می کند که به زمان این عکس برداری هیچ تصوری از ساخت قصرهایی برای کورش وجود نداشته ، زیرا بنا به ادعاهای موجود، مقرر است که مسلمین ستون های محوطه ی مسجد اتابکی در اطراف گور را، از کاخ های کهن کورش سرقت کرده باشند! اشمیت که مسلما با این مهمل بافی امروزین آشنایی نبوده و از آسمان، در محل کاخ های کنونی، جز تل های دست نخورده و کاوش نشده ی خاک و مانده هایی از ابنیه ی خشتی کهن نمی دید، بی توجه به نیازهای بعدی آستروناخ وبزهای اخفش دنباله روی او، اعتراف می کند مانده های سنگی اطراف به اصطلاح گور کورش، از نیمه ستون و سنگ قبر، اسلامی است!

هنوز باید به درس های بیش تری گوش دهیم که عکس هوایی شماره ی ۵، در اثبات رذلی و اوباشگری ایران شناسان اعزامی از غرب، آموزش می دهد. آثار مانده در محل فلش های شماره ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶، محدوده ی به اصطلاح قبر کورش را در محاصره تپه های باستانی و خشتی متعدد، در شمال و غرب و با چنان ارتفاعی نشان می دهد که زمان برداشتن این عکس، قابل شخم زدن نبوده، ولی در دامنه و لابلای این تپه ها، هرجا ارتفاع زمین مانع نبوده، محوطه را شخم خورده می بینیم. در تپه ی شماره ی ۵، که محیطی بسیار گسترده دارد، آثار دیوارهای اطراف کاملا پیداست و مهم تر از آن چنان می نماید که پیرامید مقبره را با گود برداری و تسطیح، از میان تپه بیرون کشیده اند، که نه فقط قدمت بیش تر بقایای خشتی را مسلم می کند، بل چنان که در عکس پیداست، مقبره و محیط اطراف را، در گودی قرارداده است. اما در وضعیت فعلی که تپه های باستانی اطراف مقبره را به کلی تسطیح کرده اند، برای دسترسی به محیط مقبره، خلاف عکس، باید از پله هایی بالا رفت!!! مجموعه ی این تپه های باستانی، که به اصطلاح قبر کورش را در محاصره دارند، برابر مقیاس عکس وکادر محوطه ی شماره۴، در مربعی به طول و عرض نیم کیلومتر گنجیده است. این تپه ها، که اکتشاف در آن ها می توانست ما را به هویت واقعی و ایلامی پاسارگاد و حتی پیرامید سنگی مقبره، بیش تر هدایت کند، در حال حاضر کم ترین اثری باقی نیست و تمام محوطه ی اطراف به اصطلاح مقبره ی کورش تا عمق چند کیلومتر چون کف دست صاف و بدون هرگونه عوارض است!!! آیا با کدام مجوز و چه کسی، جز کارشناسان بسیار معزز دانشکاه های غرب، نظیر دانشگاه شیکاگو، این بقایای خشتی مملو از آثار دیوار کشی و محوطه های زیستی را معدوم کرده است؟ همین دو عکس هوایی پاسارگاد که اشمیت برداشته، همراه مدارک و تصاویری از تخت جمشید و نقش رستم، که در بخش های قبل این یادداشت ها عرضه شد، به خوبی میزان و اندازه ی دشمنی ایران شناسی موجود را، با هویت و هستی و تمدن و توانایی های اقوام ایرانی پیش از پوریم، با فصاحت تمام بازگو می کند.

محوطه ی شماره ی ۵. اینک به آموزش های مندرج در محوطه ی شماره ی ۵، در تصویر هوایی اشمیت از منطقه ی پاسارگاد توجه کنیم، که غم نامه ی تخریب هویت پاسارگاد را، که نام تاریخی پیشین آن را نمی دانیم، تکمیل می کند. چنان که از عکس پیداست، اشمیت به این محوطه نام دروغین و بی مسما و فاقد اساس «مادر سلیمان» داده است. این نامی است که ظاهرا برای روستای قدیمی اطراف به اصطلاح مقبره ی کورش تدارک دیده اند. اما در این عکس هوایی اثری از روستا نمی بینیم، سه محوطه ی محصور است که به نظر می رسد درون دو تای از آن ها را پیش از انتشار عکس، به عمد سیاه کرده اند و سومین محوطه نیز مسلما به یک ده آزاد متعلق نیست. حصارگونه ی منظمی است، با دیواری بسیار بلند و سایه انداخته به سمت غرب، که ابنیه ی داخلی آن با فرم های معماری خشت و گلی ایلامیان در شوش و تخت جمشید مشابه و قابل انطباق است با جرز هایی که از آسمان نیز بسیار عریض می نماید و تقسیم بندی های داخلی که با آثار معماری مانده از ایلامیان و از جمله در تصاویر زیر، تطبیق می کند. چنین اسلوب معماری به هم پیوسته منظم و قلعه مانند، هرگز در روستاهای ایران دیده نشده، که بنا بر معمول، مجموعه ای از خانه ها و آغل ها و حیاط های پراکنده ی غیر محصورند.

 

 

  

  

عکس ۶. نمای درشت محوطه ی ۵

 

در عکس زیر با ترسیمی از بقایای یک مجموعه ی معماری کهن در شوش باستان مواجهیم که نمای به تر آن در آدرس livius.org/su-sz/susa/susa.htm یافت می شود. تقسیم بندی داخلی و حصار بندی ابنیه ای که در سراسر عکس پیداست، جزء به جزء، با تنها قسمت رتوش نشده ی محوطه ی شماره ی ۵، در عکس بالا منطبق است و نشان می دهد که هر دو مجموعه از تفکری واحد در تقسیمات محیط های تجمع عمومی پیروی کرده است.

 

 

  

عکس ۷. نمای باز سازی شده ای از محیط های مسکونی شوش. که از آدرس اینترنتی livius.org/su-sz/susa/susa.htm برداشته ام. 

 

عکس زیر از اسلوب معماری در ضمائم خدماتی و در محوطه های اطراف زیگورات چغازنبیل و هماهنگی کامل ابنیه محصور در محوطه شماره ی ۵ تصویر هوایی اشمیت از پاسارگاد را، با این ساخت و ساز ایلامی در شوش گواهی می دهد. بدین ترتیب در محوطه ی شماره ی ۵ عکس هوایی اشمیت از پاسارگاد نیز با بقایای ایلامی به کلی معدوم شده ی دیگری مواجهیم که بازبینی مجدد این مجتمع بزرگ، به سود حضور کامل و کهن ایلامیان در آن را، ناگزیر می کند، که در ضمن آن با یافتن تشابه بیش تری میان به اصطلاح پاسارگاد کنونی و نقش رستم، تعلق عمومی هر دو محوطه و به خصوص دو ابنیه ی مکعب شکل آن را به ایلامیان میسرتر کند. در حال حاضر، به جای ابنیه ی ایلامی در محوطه ی شماره ی ۵ عکس اشمیت از پاسارگاد، بنای آجری ـ سیمانی محقری برای امورات اداری و نگهبانی گذارده اند و هیچ رد و نشانی از مجموعه ی جذاب و بی نظیر مانده در عکس اشمیت باقی نیست.

  

 

 

 

عکس ۸. نمای بقایای محوطه ی خدماتی زیگورات چغا زنبیل در اطراف شوش 

 

اینک که با غم نامه ی تجاوزات متعدد در عمده ترین محیط های باستانی و کهن ایران به وسیله ی باستان شناسان غربی و در راس آن ها کارشناسان دانشگاه شیکاگو، در این سلسله یادداشت ها آشنا شدیم و مثلا معلوم شد که تدارک مقبره و مکان هایی برای کورش در محوطه ی به اصطلاح پاسارگاد به چه قیمت گزافی برای بقایای باستانی ایران تمام شده، آن گاه باید به دنبال چهره ی آگاه و قابل اعتنا و اعتمادی در محیط ها و مراکز فرهنگی جمهوری اسلامی بگردیم که به بازخوانی این غم نامه ها ذره ای علاقه نشان دهد، از تاریخ و هویت واقعی ایرانیان، پیش از قتل عام پوریم، و نیز نقش التیام بخش اسلام در تجدید تمدن منطقه پرده بردارد و اجازه ندهد تا یهودیان چهره ی مخوف پوریمی خود را در پس دیوار دود تاریخ ایران باستان مخفی کنند.

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در چهارشنبه دوازدهم بهمن 1384 و ساعت 17:17

 

 

 

 

 

درماندگی دانشگاه شیکاگو [1] 


درماندگی دانشگاه شیکاگو [2] 


درماندگی دانشگاه شیکاگو [3] 


درماندگی دانشگاه شیکاگو [4] 


درماندگی دانشگاه شیکاگو [5] 

  

 

 

 

  

هواخوری12،باستان شناسی جعل-«دروغی که بزرگ شد»اسکار وایت موسکارلا 

 

 

ملا نصرالدین هایی در کار معرفی تمدن ایران باستان!!! بخش اول (بررسی اصالت نامگذاری "خلیج فارس" یا "خلیج العربی" بر خلیج واقع در جنوب ایران) 

 

 

عرفان، تصوف، صوفیگری، درویشیگری درویشان، توطئه یهودیان و آنوسیان 
  
  خاطرات هاخام(خاخام)  یدیدیا شوفط(شوفیط)و فرقه سازی یهودیان آنوسی
  
  تحریف قرآن؛نظر آقای پورپیرار در باب اصالت متن فعلی قرآن 
 
 در مورد جهود آنوسی(یهودیان متظاهر به اسلام)و مارانوسی(به مسیحیت)

 

 

تجدید رابطه با مردم به جای آمریکا (روابط ایران با آمریکا و مردم) 

 

حربه ی خوش دست حقوق بشر !!! 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد