« آن کسی که برای رسیدن به حقیقت تلاش کند،اگر به نتیجه صحیح نرسد یک ثواب و اگر به نتیجه صحیح برسد دو ثواب کرده است » غزالی
« آنان که نادانی را بپرستند،به تاریکی کور کننده ای گرفتار می شوند و آنان که به آن چه می دانند راضی هستند،در تاریکی بیشتر ی فرو خواهند رفت » اوپانیشاد
( تشکر از بابا یادگار برای آموزش معنای علمی بودن)
در غیاب استادان و محققان و صاحب نظران داخلی و خارجی ، و به خصوص آنها که ساختمان قلابی تاریخ ایران باستان را در طول یکی دو قرن اخیربالا برده اند ، وظیفه و افتخار نجات فرهنگ و تمدن ایران از دست وطن فروشان !! بر عهده برخی آماتور های احساساتی قرار گرفته است و همه آنها مدتی است به متخصصان تاریخ و زبان شناسی و ... درباره ایران باستان تبدیل شده اند.باز خدا را شکر که از قبل طرح نظریات استاد پورپیرار گروهی به خواندن تاریخ سوق داده شده و حداقل با اطلاعات کنونی تا حدودی آشنا شده اند.
1-ناگزیرم در ابتدا برای این دانشمندان یک نکته بنیانی و البته بدیهی را یادآوری کنم:درباره تاریخ ایران باستان ، منهای نظرات آقای پورپیرار ، تاکنون هیچ نظریه بومی و ملی در ایران طرح نشده است و هنوز هم در تمام مجامع دانشگاهی ایران تخصص اساسی در این باره به ایران شناسان خارجی ، که همان معماران این ساختمان هستند و خود بهتر از هر کس به ساختمان دست سازشان آشنایی و اشراف دارند ، منسوب است.هنوز هم صاحب نظران اصلی درباره ابعاد مختلف فرهنگ و تمدن ایران باستان بیگانگان هستند و معدود به اصطلاح استادان داخلی این حوزه نیز ، در منتهای کوشش خود تنها مترجمان ( به معنای تکرار کنندگان ) آثار و نظرات ایران شناسان خارجی بودند و به جز در جزئیات مسائل اساسا اجازه طرح نظر دیگر نداشته اند.سئوال من از مخالفان آقای پورپیرار این جاست:آقایان و خانم ها ،کاشفان و برپاکنندگان عمارت تاریخ و تمدن ایران باستان از فاصله ظهور هخامنشیان تا پایان ساسانیان بیگانگان بوده و هستند.چرا اجازه نمی دهید و از آنان نمی خواهید خود شان از دست ساخته خودشان دفاع کنند؟! به زبان ساده چرا شما باید در نقش کاسه های داغ تر از آش از آش دست پخت آنها در برابر هجوم نابهنگام منتقدان سخت گیر دفاع کنید؟ مگر سهم شما در ساخت این بنا چقدر بوده است که این بنای بیگانه ساز را ملی و بومی می شمارید و تخریب آن را مساوی با خیانت به ایران و ایرانی ؟!
2-در میان مخالفان آماتوری که تا کنون دیدم ، جناب بابا یادگار بیش از هر کس دیگری ( به همان دلایلی که در بند اول آوردم ) به ایران شناسان خارجی ارادت دارند و این طور که از نظراتشان بر می آید ، هیچ کس را جز آنان قبول ندارند و حتی پس از انتقادات خانمان برانداز آقای پورپیرار نسبت به تالیفات آنها ،همچنان مرعوب دانش آن حضرات هستند.در طول بحث های من با بابا یادگار در وبلاگ ذوالقرنین، ایشان به کرات معیار علمی بودن نظرات محققان داخلی را منوط به چاپ آن در یکی از نشریات تخصصی خارجی دانستند و به هیچ ترتیبی هم از این نظر خود کوتاه نمی آیند و ظاهرا حتی از خواندن کتاب ساسانیان استاد هم تا چاپ چکیده آن در یکی از آن نشریات پرهیز می کنند!!!
بابا یادگار بر خلاف آقای کاوه ، که تحت تاثیر کتاب های استاد خیلی ایران شناسان بیگانه را مقدس و مطلقا معتبر نمی شمارند، حداقل به یکی از نشریات علمی داخلی هم رضا نمی دهند و حتی برای یک بار هم پای یکی از استادان داخلی را به میان نمی کشند و جزو ملاک های علمی بودن ، تایید دپارتمان های تاریخ دانشگاه های داخلی را نیز محسوب نمی کنند!!! این نحوه برخورد نشان می دهد که اولا بابا یادگار و همفکرانشان بزرگ ترین متخصصان تاریخ ایران باستان را کما فی سابق همان بیگانگان می دانند و دوما ، به خصوص به خود آنان نشان می دهد که ساختمان تاریخ ایران باستان نه یک بنای بومی و ملی ، بلکه یک بنای دست ساخت بیگانگان است و اظهار نظر در این باره ظاهرا باید در تیول و بر عهده آنها باشد و نه محققان داخلی که بعضی وطن فروش نیز هستند!!! در نتیجه اینان باید از خود بپرسند نقس آنها در ورود به رد نظرات تازه و دفاع از نظرات بیگانگان جز دایه دلسوز تر از مادر چه می تواند باشد؟!
جناب بابا یادگار: اگر معیار علمی بودن یک نظریه ، آن هم نظریات بنیانی استاد که درست در جهت تخریب نظریات به اصطلاح علمی ایران شناسان غربی طرح شده اند ، چاپ آن در یکی از مجلات ایران شناسی خارجی است و بعد تایید آن از سوی محققان اروپایی ، پس با این حساب بسیاری از همین استادان داخلی نیز که هرگز حتی یک مقاله هم در آن نشریات به چاپ نرسانده اند با جهان علم فاصله زیادی دارند!!!
و بنا براین در صورتی که دلایل و استنادات تصویری مربوط به تازه ساز بودن کتیبه کرتیر در یک مجله خارجی به چاپ برسد علمی است و در غیر این صورت غیر علمی!! و تنها در صورت نخست است که می توان و باید به نقد و ارزیابی آن پرداخت ( بخوانید تنها در آن صورت است که یک مقاله شایسته نقد و ارزیابی دارد ، زیرا گردانندگان و خوانندگان آن نشریات همان ایران شناسان بیگانه هستند!!! ).پس با این حساب ما در گام نخست می بایست در تمام نشریات و مجلات داخلی را تخته کنیم و در قدم بعد تمام این سایت ها و وبلاگ ها و ... را جمع آوری کنیم ، چون هیچ کدام اساسا نمی توانند علمی باشند و تنها مثل انتشارات کارنگ به کاغذ سیاه کردن مشغول اند !!!!
به علاوه بر اساس دلایل معتبر شما ما باید تمام دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی نه تنها ایران ، بلکه تمام کشور های منطقه را تعطیل کنیم و همانند دهه های گذشته بررسی کلیه مسائل مربوط به فرهنگ و تمدن ایران و ارکان هویت ایرانی را دو دستی به تیول دانشمندان اروپایی و آمریکایی واگذاریم تا کماکان مسائل ملی،تاریخی،مذهبی و هویتی ما را به سود اغراض استعماری و سیاسی-مذهبی خود بازسازی،تعبیر و تفسیر کنند ، برای ما تاریخ بنویسند ، گذشته ما و کورش و داریوش های دیگر را کشف کنند ، هویت ملی ما را معنا کنند و ... و ما در این جا مثل استادان سابق این پیامبران آگاه به گذشته ایران را تنها ستایش و تقدیس کنیم و جرات هر گونه اظهار نظر و نقد را از جوانان این آب و خاک سلب کنیم تا مثل شما صرفا دنباله روها ی مطیع و گوش به فرمان دیاکونف ها،بویس ها و ... باشند!!!
به راستی زهی تاسف . چه خوب با این رویه خود به کسب خودباوری و استقلال رای و رشد توانایی بچه های ایران در شناخت بومی و ملی گذشته خود یاری می رسانید !! حداقل گروهی از مخالفان استاد ، طرح این نظریات را از این بابت که نخستین نظریات ملی ما هستند ، به رشد خودباوری جوانان ایران کمک می رسانند ، جرات مستقل اندیشیدن و جرات طرح نظرات مخالف و نقد ایران شناسان بیگانه را به بچه های ما می دهند ، مثبت ارزیابی می کنند. اما شما با آن استدلالات گهر بار ثابت کردید که حتی توانایی درک این ویژگی های مثبت را هم ندارید. چقدر آقای پورپیرار خوش بخت و خوش شانس است که مخالفان دوآتشه او تقریبا همگی از قماش همین روشنفکران بی سواد و مرعوب غرب و بیگانه با ملیت هستند که نه تنها هر ارزیابی تاریخی از آنان با اعلام ندانم کاری و تخریب برابر است،بلکه در هر مشارکت ضروری و جدی در نقد علمی یا موضع گیری ملی ( مثل موضع گیری در برابر حمله آمریکا و غرب به عراق ) تنها ماهیت ناتوان و بیگانه خود را عیان می کنند. اگر چه استاد ما از این بابت که با زمانه خود فاصله دارد ، می باید به تنهایی تلاش کند ، اما از این بابت که با چنین منتقدان دانشمند و متعهدی سر و کار دارد ، بی شک موقعیت ویژه نیکویی دارد و می تواند کلی تفریح کند!!
۳-گروهی از این دانشمندان « نخوانده ملا » و به ویژه بابایادگار ، یک معیار دیگر علمی بودن را علاوه بر مورد فوق الذکر، الزاما دارا بودن عنوان فوق لیسانس و دکتر و پروفسوری و ... می دانند و معتقدند که هر کس فاقد عنوان دکتری است ، قطعا با جهان علم فاصله زیادی دارد . این قسمت را به خصوص برای ثمری ها می گویم که فکر می کنند دکتر زمانی گمنام ، با آن سئوالات من درآوردی،ابتدایی و کودکانه اش ، تنها به صرف آوردن عنوان دکتر متخصص است و آقای پورپیرار چون تحصیلات دانشگاهی را طی نکرده است ، آماتور است و فاقد صلاحیت!! دوستان منتقد،پیش از این هم برایتان گفتم که دانشمندان برجسته ای نظیر مرحوم احمد کسروی نیز مدرک تحصیلی شان در حد دیپلم بوده است ( همان کسی که چون با ایران شناسان بیگانه مانند مینورسکی مرتبط شده بود ، جناب بابا یادگار حاظر شدند او را عالم بدانند !!!!!!! ) و بسیاری از استادان دانشگاه تهران در سال های اولیه این دانشگاه عناوین معلم و دبیر داشتند. ( نظیر دکتر باستانی پاریزی که همچنان بر روی کتاب هایش می نویسد:دبیر دانشکده ادبیات ). حتی بسیاری از ایران شناسان غربی نخستین هم از این عناوین بی بهره بودند. ایجاد و دریافت مدرک دکتری تنها از بابت مقررات مربوط به استخدام اعضای هیئت علمی دانشگاه در ایران به تدریج اهمیت و رواج پیدا کرد و امروزه هم که بسیار گسترده شده است. من تنها می پرسم چگونه است که کسروی ها ( صرف نظر از موافق یا مخالف بودن با دیدگاه های وی و یا نادرست بودن یا نبودن نظرات او ) می توانند بدون ورود به دانشگاه و کسب مدرک دانشگاهی و بدون داشتن عنوان دکتر،پروفسور و ... و تنها از طریق مطالعه و تحقیق فردی و در یک کلام دوده چراغ خوردن به مراتب علمی و توانایی در پژوهش و اظهار نظر برسند ، اما دیگران نمی توانند؟! یا چگونه است که در گذشته و پیش از پیدایش دوره های دکتری در دانشگاه ها چنین کاری امکان پذیر بود ولی امروزه نیست؟!
یا مثلا شخص سر هنری راولینسون و یکی از نخستین کاشفان رمز خط میخی هخامنشی و نخستین مترجم متن کتیبه بیستون ، اساسا هرگز تحصیلات دانشگاهی زبان شناسی نداشته است. وی یک افسر ارتش انگلستان بود که ( صرف نظر از میزان تاثیر پذیری او از اغراض استعماری ) تنها با پشتکار و علاقه توانست پس از سال ها مطالعه بر روی کتیبه بیستون و انجام مطالعات زبان شناسی فردی به معنای واژه های میخی هخامنشی پی ببرد و پس از چندین سال مطالعات و تحقیقات فردی در حوزه زبان شناسی به یک زبان شناس برجسته تبدیل شود. در این باره مثال های بی شمار دیگری نیز از حوزه های مختلف علمی و حتی از زمان حال می توان آورد. اما شما دوستان دانشمند ، اگر می خواهید اشکال تراشی های منطقی داشته باشید ، حداقل اندکی زحمت کشیده و با تفکر و تامل نکات قابل طرح موثرتری بیابید.
4-استاد دانشگاه ندیده ما در عمل توانسته است با طرح نظرلت بنیانی تازه برخی حوزه های تحقیق و به ویژه بعضی دکان های کتاب نویسی را برای ابد تعطیل کند. ( به خصوص تعدادی از مراکز ایران شناسی در غرب! ) از جمله پس از چاپ کتاب « مگر این پنج روزه » در «احوال» زندگی سعدی ، تا به امروز ، منهای کتاب های تجدید چاپ شده ، کتاب و مقاله نویسی در این «موضوع» تعطیل شده است. دوستی می گفت در آخرین مراسم سعدی شناسی که هر سال از سوی بنیاد فارس شناسی در شیراز برگزار می شود ، از رییس بنیاد و برنامه مذکور پرسیده است: چرا دیگر درباره احوال زندگی سعدی مطلبی نمی نویسند و موضوعی را در این مورد در مراسم طرح نمی کنید ، در حالی که این مبحث جزو ارکان مقالات مراسم سعدی شناسی بود ؟! گرداننده آن مراسم نیز پاسخ داد : ما تصمیم گرفتیم از این به بعد موضوع احوال زندگی سعدی را از مراسم حذف کنیم.و دوست ما گفته بود به این ترتیب اگر روزی آقای پورپیرار درباره آثار سعدی نیز کتابی بنویسند ناگزیر خواهید بود تمام محورهای مربوط به سعدی شناسی را از برنامه خود حذف کنید و در آن صورت از مراسم سعدی شناسی چیزی باقی نخواهد ماند!!
در حوزه تاریخ نیز کاملا خبر دارم پس از بلایی که بر سر دو تن از استادان دانشگاه و مولفان مجموعه های تاریخ ایران باستان ، بر اثر چاپ کتاب اشکانیان آقای پورپیرار و نقد آثارشان آمد ، اولین فرد ، یعنی دکتر رجبی ، مولف هزاره های گمشده و ناشرش یعنی توس ، کتاب ساسانیان دکتر رجبی را تا چند ماه نگه داشتند تا پس از چاپ کتاب ساسانیان آقای پورپیرار تصمیم به عرضه آن بگیرند که نهایتا از بخت خوب آقای پورپیرار به دلیل ملاحظات اقتصادی نشر آن کتاب را توزیع کردند ، اما مولف بعدی یعنی دکتر خدادادیان و استاد دانشگاه شهید بهشتی ، ( طبق قول دانشجویانش ) برای همیشه از تالیف و چاپ بخش دوم کتاب ساسانیان خود منصرف شده است !!!! و آنها که این سخن را باور ندارند می توانند برای ابد منتظر چاپ کتاب ساسانیان دکتر خدادادیان باشند ، شاید که شانس آوردند و تصمیم استادشان عوض شد!!!!
+ نوشته شده در پنجشنبه، 18 تیر، 1383 ساعت 19:59 توسط عارف گلسرخی
/td>