در سال های نخست قرن 21، کتابی منتشر شد با نام «دروغی که بزرگ شد، وسعت جعل در فرهنگ های باستانی مشرق زمین» اثر اسکاروایت موسکارلا، که نسخه های آن را مراکز فرهنگی کنیسه و کلیسا از کتاب فروشی ها جمع آوری کردند. یک سال پیش به همت دوستی در کانادا مجلد دست دومی از این کتاب کم نظیر را به دست آوردم و به دوستان مترجم سپردم. این روزها ترجمه بی نقصی از مقدمه مفصل کتاب را گرفتم و از آن که کسب مجوز چاپ برای این کتاب را تقریبا محال می دانم، مناسب تر این دیدم که ابتدا علاقمندان و مشتاقان را به خواندن گزیده ای از مطالب مقدمه دعوت کنم.
موسکارلا مورخ نیست، از ماجرای پوریم و تاثیر آن بر هستی منطقه چیزی نمی داند و کتاب اش تنها نظر یک باستان شناس و خبره در شناخت عتیقه جات شرقی است، اما قضاوت ها و ارزیابی های او از نمونه های موزه ای، با وضوح تمام به دنبال ماجرای پوریم، خالی بودن شرق میانه از هستی انسانی را اثبات می کند و چنان چه پیش از این در مبحث بررسی کتاب هنر دربارهای ایران توجه دادم، رسیدگی های موسکارلا هم، با این برداشت بنیان اندیشانه همراه است که هر نمونه از تولیدات دست انسان، که در فاصله پوریم تا حکومت ناصرالدین شاه در شرق میانه، شناس نامه گرفته و در ویترین موزه های جهان جای داده اند، بی استثنا و یکسره مجعول اند.
باری نگاه مختصری هم به گزیده ای از مقدمه مفصل کتاب موسکارلا بیاندازیم و با شرح بنیان اندیشانه مجموعه مقالات تاملی در بنیاد تاریخ ایران مقایسه کنیم.
مقدمات و مشاجرات، فرهنگ جاعلان
برای دستیابی به درک روشنی از مسئله ی جعل باید نخست به شرح فرهنگ جعل و جاعلین پرداخت. جعلیات مندرج دراین آلبوم، اطلاعات مورد نیاز برای بررسی وجود یا احتمال وجود جعل و تقلب را دراختیار می گذارد و اطلاعاتی در مورد نحوه معرفی جعلیات و چرخه ی بازاری آن ها و همچنین، روال پذیرش آنها از سوی مجامع باستان شناسی و تاریخ هنری ارائه می کند... به هر حال، بخشی از چهره واقعی و ساختار بیرونی فرهنگ جعل و به همان میزان، هویت برخی از افراد آن فرهنگ از میان شواهدی که در این آلبوم آمده قابل تشخیص خواهد بود اما از این شواهد نمی توان به فوریت و یا مستقیما به وجود آن سلسله مراتبی که در پس این نظم نهانی قرار دارد پی برد. این سلسله مراتب شامل صاحبان قدرت و تصمیم گیرندگان و سکانداران سیاست و اقتصاد است که مؤسسات و افکار عمومی و جریان اطلاعات را هدایت و کنترل می کنند. از همان ابتدا پنداشته می شود که فرهنگ جعل چیزی جدا و متفاوت از فرهنگ مجموعه داری باشد ولی هر دو فرهنگ در واقع، محیط و دست اندرکارانی یکسان دارند...
این یک فرهنگ مسلط و برتری جو است که تمدنها را تحت سلطه می گیرد و محققین و دانشجویان و افکار عمومی را به قلمرو خود می کشد. این فرهنگ شاید مرز جغرافیایی معینی داشته باشد اما درون هیچ مرز اخلاقی نمی گنجد. با درک روح و چگونگی عملکرد جعل، آشکار می شود که بسیاری از دست اندرکاران آن، ستون پنجم فعال در حوزه باستان شناسی اند. افراد این فرهنگ یا با تمایل قلبی، یا در همکاری هایی جهت کسب پرستیژ و قدرت و حمایت های مالی، یا برای حفظ شغل و حمایت های شغلی و گاهی در اثر ناآگاهی و بی اطلاعی از عمق موضوع در خدمت فرهنگ جعل قرار می گیرند و به هر حال، خواسته یا ناخواسته، در فریب کاری شریک می شوند و مردم را گمراه می کنند...
برخی موزه داران یا کلکسیونرها بعد از تملک عتیقه ای جعلی، از فریبکاری بازار عصبانی می شوند اما با نگاهی واقع بین باید بپذیرند که احتمال وقوع چنین اتفاقی در راه "حفظ وحراست از آثار باستانی" هیچ گاه منتفی نیست. در واقع، جرم واقعی بازار نه فریب مجموعه داران، بلکه ایجاد زمینه ای است که در اثر آن، آثار تاریخی دیگر ممالک از سایت های مربوط به آن ها سرقت می شود و در مسیر رساندن آن ها به بازار، طبیعتا جرایم دیگری از قبیل قاچاق و رشوه نیز رخ می دهد...
فرهنگ جعل جامعه ای بسته و ناپیدا دارد و اطلاعات آن نیز پنهان و زیرزمینی می ماند، مگر در مواردی نادر که نکاتی در گوشه ای از جهان زمزمه شود. اگر مطالعه ی جعلیات در یک محدوده ی وسیع و بین المللی صورت پذیرد حقایق ناامید کننده ای آشکار خواهد شد:
- یک مدیر موزه را در نظر بگیرید که مانع انتشار اطلاعاتی مبنی بر جعلی بودن یک اثر می شود چراکه قبلا آن را به عنوان یک اثر اصلی منتشر کرده اند. گاهی این اثر جزو اموال موزه هم نیست اما به عتیقه فروشی تعلق دارد که گاه و بیگاه پول و یا آثاری به موزه اهدا می کند. بنابراین مدیر به کارمند مربوطه توصیه می کند که "مطلب منتشر نشود" و جمله ای شبیه "برای شما چه اهمیتی دارد؟ این اثر قبلا معرفی شده است" را به او گوشزد می کند...
- در موارد نادری، کارمند موزه موضوع جعلی بودن یک اثر را به اطلاع مدیریت می رساند و پیشنهاد حذف اثر از فهرست آثار را مطرح می کند اما مدیر با تکبر دستور می دهد که اثر در سیاهه موزه یا در سالن نمایش باقی بماند و یادآور می شود که او رئیس است و شخصا در این موارد تصمیم می گیرد. او سابقه ی درخشان مدیریت خود را نیز خاطر نشان می سازد و دانش و حوزه اختیارات خود را یادآور می شود...
- برخی موزه داران از حذف مجعولات از سالن موزه خودداری می کنند چراکه اگر تمام آثار حذف شود دیگر جذابیتی برای بازدیدکنندگان باقی نخواهد ماند و او نیز حمایت مدیران مجموعه را از دست می دهد.
- بایگانی موزه که اطلاعات یک اثر مجعول را ثبت می کند معمولا حاوی اسناد و دستوراتی محرمانه است که برخی شبیه آنچه ذیلا خواهد آمد هستند: "آزمایش روی اثر ممنوع است" ؛ "عکس برداری از اثر ممنوع است، خصوصا عکسی که شرح قدمت نیز در آن باشد" و یا "هیچ اشاره ای به اصالت اثر نشود". مفهوم تمامی این قبیل جملات آن است که اطلاعات مربوط به اثر جنبه عمومی نمی یابد و هیچ گاه اجازه تحقیق در مورد آن صادر نمی شود...
- فروشندگان و متصدیان موزه و مجموعه دارها در پاسخ به استفساریه ها در مورد یک پیکره انسانی یا جانوری سفالی اظهار می دارند که این اثر تحت آزمایشات فنی قرار گرفته است. ذکر چنین جمله ای فی نفسه و بی هیچ شرحی به مفهوم ضمنی صحت اصالت اثر به کار می رود، هر چند که در واقع، نتیجه این آزمون منفی بوده باشد. شخصا بارها این جمله را شنیده ام و در پاسخ به تقاضای من مبنی بر مشاهده گزارش مکتوبی از آزمایش، قول ارسال نسخه ای از آن را دریافت کرده ام اما هیچ وقت گزارشی برایم ارسال نشده است....
- محققی از ارائه یک تأییدیه مکتوب مبنی بر جعلی بودن یک اثر در یک موزه یا مجموعه شخصی یا مطبوع در یک کاتالوگ خوددداری می کند. او نگران است که مالک، ناشر و یا دستیاران تحقیق به اقدامی تلافی جویانه دست زنند و موقعیت شغلی یا دوره کارورزی یا امتیازات و توصیه نامه ها به خطر بیفتد که در آن صورت، او و همچنین شاگردان اش از تبعات آن متأثر خواهند شد...
عضو رسمی یک مؤسسه مهم و معتبر که به طرز وسیعی بر موجودی آثار باستان (و غیرباستانی) یک مجموعه ی شخصی مطالعه می کند، یک داشجو را از تحقیق روی این آثار باز می دارد. اگر آن دانشجو موارد مربوط به جعلیات این مجموعه را از رساله خود حذف نکند، آن عضو رسمی مؤسسه مانع ادامه کار و دریافت مدرک آن دانشجو خواهد شد و دانشجو مجبور است تا شانس خود را در مؤسسه دیگری بیازماید...
- قرار است پروفسور الف برای ایراد چند خطابه به مؤسسه ای به ریاست پروفسور ب دعوت شود. رئیس مؤسسه به دانشجویان توصیه می کند که از طرح سئوال در باب جعل خودداری کنند. او می داند که پروفسور الف چندین اثر مجعول را به عنوان آثار تاریخی در نوشته های خود معرفی کرده است. دانشجویان نیز چاره ای جز اطاعت ندارند چراکه در غیر این صورت با مشکلاتی از قبیل اخراج و توصیه نامه ای نه چندان مثبت و رفتاری تحقیر آمیز مواجه خواهند شد...
- از دانشجویان شرکت کننده در سمینار فارغ التحصیلی خواسته می شود که یک عتیقه خاور نزدیک را از دیدگاه های مختلف بررسی کنند. هریک از دانشجویان به نکاتی اشاره می کند و عاقبت اجماع بر جعلی بودن اثر حاصل می آید. استاد پروفسور الف نظر دانشجویان را می پذیرد اما مؤکدا اخطار می کند که این فقط یک تمرین در زمینه تاریخ هنر بوده و اگر هریک از دانشجویان چیزی از این مطالب را انتشار دهد آن گاه باید حتی تصور یافتن شغلی در یک مرکز آموزشی یا موزه را به فراموشی بسپارد...
- موزه داری از یک کارشناس دعوت می کند تا از اشیای باستانی موزه اش فهرستی تهیه کند. از این کارشناس که از جمله معدود متخصصان در باب اشیای مورد نظر است خواسته می شود که اصلا به موارد مشکوک اشاره نکند، فقط واژه "منحصر به فرد" در توصیف این موارد کافی خواهد بود. در واقع، موزه دار با این توصیه فاش می کند که برخی اقلام "مسئله دار"ند یا بدتر از آن، شخص کارشناس نسبت به برخی موارد مشکوک شده است. کارشناس مذکور دعوت موزه را رد می کند بنابراین، شخص دیگری که کم تر سخت گیری کند و مشخصا از دانش کم تری در زمینه مورد بحث برخوردار باشد دعوت می شود تا فهرست کاملا منطبق بر میل کارفرما تنظیم شود...
- کارشناسان لفظا یا کتبا اصالت عتیقه های فروشندگان را تأیید می کنند که البته برخی از آن ها مجعول است. در یک مورد بسیار نامطلوب و زشت، فروشنده از کارشناس مشخصی برای اقلامی خاص تقاضای تأییدیه اصالت نمود. کارشناس مذبور که اصولا به ارائه چنین خدماتی شهرت داشت در قبال دریافت چند قلم عتیقه خاص به این خواسته تن داد. او گرچه از دانش کافی در این رابطه برخوردار نبود با این حال گزارش خود در باب تعدادی از همان قبیل را تنظیم کرد. تمام اشیا طبق این گزارش، درست و باستانی و گران قیمت بودند. تمام این تأییدیه ها از مجرای فرهنگ جعل صادر می شوند...
این تبانی آگاهانه متخصص و فروشنده و مجموعه دار نباید با تأییدیه لفظی ای که فروشنده مبنی بر تأیید متخصص الف در خصوص اصالت کالای مورد حراج نقل کرده است، اشتباه شود. اظهارات لفظی یعنی آنچه فروشنده به نقل از یک متخصص اعلام می دارد گاهی قرین واقعیت نیست. بارها به من گفته اند که اسم من یا دیگر همکاران مرا به همین ترتیب نقل کرده اند، درحالی که اصلا آن کالا را ندیده بودم و اگر هم دیده بودم، اصالت آن را تأیید نکرده بودم. پیتر هاپکرک نیز در شماره 19 آوریل 1973 London Times گزارشی ارائه کرد که بر اساس آن، فروشندگانی به منظور تأیید اصالت دسته ای از ظروف یونانی به جعل اسناد و امضای متصدیان موزه بریتانیا دست برده اند...
- متخصصین از خرید جعلیات توسط موزه ها و همچنین مجموعه های شخصی حمایت می کنند چراکه این روشی مقبول و ارزشمند برای حفظ این اموال "یتیم" است. چنین ادعاهای دل فریبی در اغلب مباحث مربوط به جعل مطرح می شود. برخی کارشناسان، اشیاء جعلی (یا اصلی) را با عنوان "نمونه شگفت آوری" معرفی می کنند که طی "حفاری های اخیر" به دست آمده و گاهی واژه مردم پسند و هیجان آور "کشف" را در ارتباط با آن به کار می برند. گاهی منشأ مشخصی را نیز برای آن تعین می کنند. آن ها مطمئن اند که یک فروشنده آن را به تملک درآورده و همین گزارش تخصصی نیز بازار خوبی را برای آن شیئ تضمین می کند.
- مدیر یک موزه گفت که با علم به اصالت یکی از عتیقه های مهم موزه، به یکی از همکاران مؤسسه اجازه داد تا در سمپوزیومی آن را جعلی معرفی کند. او با ژستی حق به جانب سکوت اختیار کرد تا اتهام دروغین این همکار بعد از ارزیابی آن شیئ روشن شود. در نتیجه، شخصیت حرفه ای آن همکار تخریب شد و این خبر در موقعی مناسب در تمام محافل حرفه ای طنین افکند...
این حکایت ها فقط گوشه ای از فرهنگ جعل و کارکردهای آن را بیان می کنند اما از همین مختصر نیز می توان به ردپا هایی دست یافت که از افرادی که آزادانه در آن فعال اند و به گوشه و زوایای آن سرکشی می کنند به جا مانده است. این افراد در لباس مدیر موزه و متخصص و غیره، بخش مهمی از بدنه فرهنگ جعل را تشکیل می دهند. نمونه های دیگری نیز از فعالیت های علنی و خاص به دست می آید که آشنایی با آن راه گشا است. از جمله این فعالیت های آشکار، تشریفات و مراسمی است که در موزه ها برگزار می شود و من نمونه هایی از آن را در این کتاب ذکر کرده ام...
در چنین بافتی، به جاست که قدری به شرح حقایق موجود در سیاست های مدیریتی موزه بپردازیم. شواهد گویای آن است که احتمالا تمامی مدیران موزه ها، فارغ از معیارهای تخصصی، هنجارهای خاص خود را دارند. بسیاری از موزه دارهای صاحب آثار هنری باستان، دارای تحصیلاتی کم تر و پائین تر از متخصصان این رشته اند و اهمیت چندانی برای تحقیق قائل نمی شوند و بنابراین، هیچ کمکی به باستان شناسی نمی کنند. خرید اشیاء عتیقه نخستین الویت برای یک موزه دار است. علی رغم اهمیت بسیار زیاد موضوع، این مطلب کماکان غیر قابل درک است که چرا بسیاری از اشیاء باستانی موزه ها، حتی آن ها که از اصالت واقعی برخوردار اند ارزش تاریخی ناچیزی دارند و حتی گاهی از لحاظ باستان شناسی هم چندان مهم نیستند...
فرهنگ جعل تاکتیک دیگری هم دارد که منحصر به موزه نیست. فرهنگ جعل بااستفاده از این تاکتیک، ماهیت وجودی جعل را بی اهمیت جلوه می دهد، آن را یک مشکل جزئی و محدود به مواردی "ناچیز" بر می شمارد و طرح آن را مطلبی مضحک و قابل اغماض می داند. به دنبال این موضع، خاطر نشان می سازد که البته داشتن یک عتیقه جعلی ضروری و گاهی مایه مباهات است. آمیه به مثال هایی از این مورد اشاره می کند. او دیدگاه منتقدان را نکوهش کرده و می گوید "در واقع تمام اجناس عتیقه فروشی ها جعلی است". من حتی یک نفر را هم نمی شناسم که چنین ادعای نامربوطی را مطرح کرده باشد. آمیه هم اسمی از کسی به میان نمی آورد. حال از خود می پرسم که اگر تمام اجناس در بازار عتیقه جعلی بودند دیگر انتشار این کتاب چه لزومی داشت؟
به هر حال، آمیه پس از این مقدمه به دفاع از خرید جعلیات به عنوان یک ریسک ضروری برای آن کسانی می پردازد که می پندارند حفظ میراث گذشته فقط از طریق خریدن عتیقه های غارت شده از دیگرنقاط امکان پذیر است...
این که هوینگ آثار آمیه یا پوپ را خوانده باشد یا خیر، نمی دانم؛ اما او هم توصیه های عقلانی خود را برای توجه موزه داران خاطر نشان کرده است . گویا بنا به آموزه های این اشخاص، باید سیاست "پس از فروش به هیچ عنوان پس گرفته نمی شود" را با رغبت پذیرفت و به روی همکاری که یک عتیقه تقلبی خریده بود لبخند زد. اگر کسی چنین چیزی خرید، باید خود را توجیه کند و بداند که "هیچ کلکسیونر مهمی نیست که تا کنون عتیقه قلابی نخریده باشد"...
هر دو مقاله دفاعیاتی به ظاهر اخلاقی در باب بی عیبی و صحت عتیقه هایی بود که پوپ قبلا و هم در آن روزگار فروخته بود و دیگران را نیز به خرید از خود دعوت می کرد. این مقالات همچنین راهنمایی برای مصون ماندن از فریب شیادان و مقابله با محققین بی سوادی بود که جعلیات را در همه جا می دیدند. از این دیدگاه، این مقالات به عنوان راهنمای خرید عتیقه به شمار می رفت، آن هم توسط کسی که خود یکی از فعال ترین فروشندگان و حافظان میراث گذشته در بازار بود.
کتاب گیرشمن (1976) هم کاتالوگ حراجی، هم دفاعیه ای به نفع اقلام آن (صاحبان این اجناس ذکر نشده اما همگی جزو جعلیات اند) و هم اقدامی در جهت انکار وجود تقلب است...
نویسنده مقاله ابتدا راهنمایی هایی در باب روش کشف گنجینه های باستانی یا بی راهه ها و پنهان کاری های جهان عتیقه فروشی ارائه می کند و همین که توجه خواننده را به پشت هم اندازی ها و فریب کاری های این جهان جلب کرد و او را مطمئن ساخت که نویسنده در حال تشریح آن چیزی است که فروشندگان انجام می دهند، به ناگاه رازی حیرت آور را فاش می کند و می گوید: "در واقع از مسیر همین دنیای عتیقه فروش ها است که بسیاری از گنجینه های باستانی به کلکسیون های مغرب زمین راه یافته و اسباب رضایت علاقه مندان هنر ایرانی را فراهم آورده است."
همین عتیقه چی ها بودند که دو پیکره زیبا، یکی نیم تنه ی نقره ای یک زن پارتی و دیگری کله نقره ای یک شاه ساسانی، که هر دو تقلبی اند را به یک موزه ملی در ایالات متحده فروختند...
موزه ها با مصونیت کامل به کار خود ادامه می دهند و به کل منکر وجود مسئله جعل می شوند و حتی از طرح آن نیز اجتناب می کنند و با موفقیت، مقامات کشور را در راستای حفظ اسرار خود قانع می کنند. در نمایشگاهی که اخیرا توسط موزه بریتانیا برگزار شد فقط چهار قطعه عتیقه خاور نزدیک به نمایش درآمد که تمامی این اقلام قبلا در ردیف جعلیات منتشر شده بود. هیچ اثر باستانی جعلی دیگری منتسب به خاور نزدیک از طرف موزه بریتانیا آورده نشد... کوهون در اقدامی روشنگر به معرفی برخی جعلیات ساسانی دست برد که در موزه های ایالات متحده نگهداری می شدند... گزارش مشابهی نیز به همان دلایل توسط نوریک تنظیم شد.
ریگوی نیز مرور روشنگری بر سنجاق طلایی مانیوس کرده است. محققین از مدت ها پیش آن را حامل قدیمی ترین دستخط لاتین می پنداشتند اما اینک مشخص شده که این اثر تقلبی است...
اونگر در یک جمله همه چیز را بیان می کند: "تا زمانی که کلکسیونرها به گردآوری آثار باستانی مشغول باشند عقیقه قلابی هم وجود دارد و هرچه این تقاضای بازار افزایش یابد به تبع آن، جعل و تقلب هم بیش تر می شود."..
جدا از شهوت و میل شدید، آنچه که کلکسیونرها به عنوان منبع قدرت در اختیار دارند تا تاریخ جهان را به ویرانی بکشند ثروت است. کسی که می خواهد به حوزه گردآوری عتیقه جات وارد شود باید منبع مالی بسیار قدرتمندی داشته باشد. این عامل بسیار قوی در همه موزه ها نفوذ کرده و تمامی رفتار این مؤسسات را هدایت می کند...
این موزه های ساختگی، اشیاء موزه ای خود را ابتیاع می کنند و اغلب از حمایت های مالی در این راه بهره می برند. اشیائ مذکور عمدتا آثار هنری یگانه و منحصر به فردی مثل یک گلدان خالی یاچراغ سفالی است که در خلال سفری به اسرائیل خریداری شده و یا جعلیاتی است که از بازار محلی و یا بازهم در خلال سفرهای گردشی و توریستی به تملک موزه در آمده اند. در هر دو حالت، حمایت مالی چندین برابر قیمت اصلی برآورد می شود. من شخصا دو مؤسسه از این قبیل را می شناسم که تا کنون حتی دست اداره درآمد نیز به آن ها نرسیده است...
گردآوری آثار هنری باستان (عتیقه جات) فی نفسه کاری غیر اخلاقی است. نسبت گردآوری عتیقه به باستان شناسی مثل نسبت تجاوز به عشق است.
نه تنها موزه داران، بل که محققین و اساتید دانشگاه و باستان شاسان نیز (البته در درجات مختلف) از موزه ها و کلکسیون ها حمایت می کنند. آن ها در کنار موزه دارها و کلکسیونر ها، در کمیته های هنری موزه ها خدمت می کنند و آن ها را در خریدهای شان یاری و راهنمایی می کنند، اصالت اشیاء را تأیید می کنند و اطلاعات مربوط به نسخه های محتمل اصلی را محفوظ نگه می دارند....
برخی اساتید گاه و بی گاه از یک کلکسیونر و یا عتیقه فروش برای حضور در کلاس و یا سمینارهای دانشگاه دعوت می کنند تا دانشجویان دوره های مقدماتی و همچنین تکمیلی، برای تحصیل در تاریخ هنر و باستان شناسی انگیره قوی تری یافته و به طرز مؤثرتری به حفظ آثار هنری بپردازند. آن ها ذکاوت و تیزفهمی مهمانان خود را می ستایند و از خریدهای بی نظیر و حیرت آور آن ها تعریف می کنند و به تمسخر فساد و حماقت ایتالیایی ها و یونانی ها و ترک هایی می پردازند که به خیال خود، می توانند این اقلام را به وطن بازگردانند...
برخی محققین خدمات مشابهی به فروشندگان و دلالان آثار باستانی ارائه می کنند و تأییدیه اصالت می دهند و مشتری پیدا می کنند و از موقعیت خود در انجام معامله بهره می برند و از فروشنده به عنوان یک شخصیت جهانی در این رسته تعریف می کنند. این چنین است فضای کلی فرهنگ کلکسیون داری، فرهنگی که برای مطالعه موضوع جعل بسیار مهم است چراکه اقلام جعلی بی شمار و متقلبانی پرتعداد در آن حضور دارند...
این که هیچ واقعیتی در ورای نوشته های این نویسندگان وجود ندارد مهم نیست، روال قاعده مند بازاری این اطلاعات را با اطلاعات سایت حفاری شده همگون می کند و همه را در یک بانک اطلاعاتی باستان شناسی گردآوری می کند. دانشجویان، این روال قاعده مند را از اساتید خود می آموزند و همین آموزه ها را در آینده به دانشجویان خود انتقال می دهند و هیچ گاه در جزئیات آن تحقیق نمی کنند مبادا کذب آن فاش شود. من قصد ندارم بر سر این که یک نقشه ی آگاهانه ای در پس این ماجرا هست یا نه بحث کنم اما به هر حال وجود حقه و افسونگری محرز است...
پرونده ی یک اثر باستانی را به من نشان دادند که توسط موزه ای در ایالات متحده خریداری شده بود. فروشنده مدعی بود که اصالت آن به سایتی در عراق باز می گردد. وقتی به مدیر اطلاع دادند که مؤسسه ای از یک کشور همسایه خواهان اطلاعاتی شامل اصالت محل این اثر است، فروشنده به موزه توصیه کرد که شیئ را به عنوان اموال یکی از ایالات امریکا معرفی کنند که به مدتی بسیار طولانی مالک آن بوده است. این مطلب، خود گویای همه چیز است و هم اصالت محل و صداقت فروشنده را روشن می کند...
تحقیقات واقعی باستان شناسی روشن کرده که برخی جعلیات از روی عتیقه هایی ساخته شده که از حفاری سایته ای واقعی به دست آمده اند اما اصل و جعل در بازار به هم آمیخته است. دیرینه جعلیات قطعا ساختگی است اما اصالت زیرخاکی های واقعی هیچ گاه به درستی معین نمی شود. دلالان عتیقه در این رابطه تنها مجرمان ماجرا نیستند چراکه اصالت های ساختگی و تأیید آن ها به عنوان آثار باستانی که از مجرای فروشندگان منتشر می شود، در واقع همان افسانه هایی است که محققان و موزه داران می آفرینند و آنها را در کاتالوگ ها و مطبوعات شان، عتیقه هایی مکشوفه در سایت های فلان و فلان معرفی می کنند. این ریشه تمام افسانه پردازی ها است و همه ما قربانیان فقدان یک عکس العمل علمی در قبال این وقایع و عدم کفایت دانش شده ایم و باستان شناسی از همین نقطه است که آسیب می بیند. مشکل همچنان باقی آن است که بسیاری از محققین حتی پس از دستیابی به واقعیت، ترجیح می دهند که آن را نبینند و در پیله ی خود باقی بمانند...
باستان شناسی بازاری آثار هنری و نمادنگاری خاصی به دنیای امروز معرفی کرده که هیچ گاه باستان شناسی پرزحمت به آن دست نیافته است. فهرست این آثار شامل جعلیات فراوانی است:
هنر هخامنشی:
- آئینه هایی با نمودهای پیکره ای
- مدال
- مجسمه
- بشقاب هایی با نقش مایه های پیکره ای
- گونه ای وسیع از کوزه های دسته دار
- گونه وسیعی از ظروف جانوری شکل دسته دار
- پیکره ها و مناظر نقش برجسته تخت جمشیدی جدید
- سلاح های طلایی
- ظروفی ساخته از سنگ ها و فلزات قیمتی
- گونه ای وسیع از جواهرات...
هنگام بررسی اصالت یک اثر در کتاب حاضر، در وهله نخست می گوئیم که اصلا زیرخاکی نیست. معیار ما برای این ادعا کاملا ساده است: سبک، نمادنگاری، نقش مایه ها و تکنیک های تولیدی شیء مورد نظر نمی تواند با دیگر اجزای فرهنگی که به آن انتساب یافته مطابقت کند. تمام اشیاء غیر زیرخاکی که در این مجلد ذکر شده موضوع این سئوال است که "چرا اصلی است؟"...
محققین با استفاده از حقوق حرفه ای، خود را مجاز می دانند تا آثار عجیب و غیر متعارف را با عنوان هیجان آور "بی نظیر" معرفی نموده و در تحلیل باستانی آن، هرچه بیش تر اغراق کنند. آن ها در این قیاس های صوری، معمولا جزئیات خاص را نادیده می گیرند و بنابراین، ما را با یک قیاس منطقی و باستان شناختی غلط روبرو می کنند، مثلا یک کوزه کوچک با دسته های جانوری شکل را فقط به دلیل شباهت ظاهری، محصول عهد هخامنشی به حساب می آورند...
حال از آن چه اینک خواهد آمد معلوم می شود که بسیاری از اشیاء غیر زیرخاکی، هرکدام داستانی دارند و اگر کسی به آن ها گوش کند، با صدای بلند و به وضوح در مورد قدمت و تاریخچه خود خواهند گفت: "ما صرفا برای فروش ساخته شده ایم". در واقع، این حقایق است که مورد توجه مطالعه حاضر خواهد بود...
علاوه بر این، کوشیده ام تا برای پوشش هرچه به تر مطلب جعل، تعداد کافی عکس تأمین کنم. در این جا خاطر نشان می کنم که عده ای از موزه داران و مجموعه داران با سخاوت تمام اجازه دادند تا از آثارشان عکس برداری کنم. این کوشش از آن جهت صورت گرفت که در واقع، عکس، مهم ترین مکمل اطلاعات مکشوفه است و بدون آن، نمی توان بر تمامی جوانب تحقیق و تدوین اشراف یافت...
من پرونده بزرگی در مورد جعل آثار ساسانی دارم که نمونه هایی از آن به طرز مشهودی کاملا جدیدند و حتی یک غیر متخصص هم می تواند آن را تشخیص دهد. اجرای بعضی از آن ها بسیار ضعیف است. جدا از دانش ناکافی من در این زمینه، این فرهنگ خارج از حوزه سنتی تاریخ نگاری خاور نزدیک باستانی رشد کرده و به همین سبب مختصرا در این جا مورد بحث قرار گرفت و با تصاویر محدودی همراه شد. جعل آثار ساسانی احتمالا فراتر از صدها قلم است که همه در کلکسیون ها و
موزه ها و مجموعه های شخصی نگهداری می شوند. تعداد جعلیات منتسب به ساسانی بسیار زیادند و کتاب جامعی در باب این آلات مجلل اما جعلی ساسانی که یکجا به ذکر اصالت و منشأ و مشخصه های بازاری آن ها نیز بپردازد، مسلما برای یک متخصص غنیمت بزرگی است... (ادامه دارد)
لینک مطلب در وبلاگ اصلی:
http://naryna.blogsky.com/1391/01/21/post-59/
درماندگی دانشگاه شیکاگو، پرآوازه ترین مرکز ایران شناسی
هواخوری12،باستان شناسی جعل-«دروغی که بزرگ شد»اسکار وایت موسکارلا
برخورد فیزیکی و اوباشیگری در دانشگاه مشهد در برابر بیان حقایق
░▒▓۩ خاکساری اساتید بین المللی و توحش مزدوران دست چندم ۩▓▒░ ©®
هواخوری۱۱،فروش آثار جعلی و تقلبی به عنوان آثار باستانی به موزها
عرفان، تصوف، صوفیگری، درویشیگری درویشان، توطئه یهودیان و آنوسیان
تجدید رابطه با مردم به جای آمریکا (روابط ایران با آمریکا و مردم)
برای تازه واردان و آشنایی اولیه با مطالب آقای ناصر پورپیرار