ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بر مبنای یافتههای باستان شناسی و رجوع به مدارک متعدد و محکم و قابل دفاع موجود، ادعانامهی زیر از سوی این مورخ برای بررسی به پیشگاه خردمندان و پژوهندگان مسیر تاریخ و تمدن بشری و آگاهانی تقدیم میشود که به طور مطلق خود را از تعلقات تلقینی و تعصبات کنونی، در موضوعات قومی و ملی و دینی و مذهبی و نژادی رها شده میبینند، بشری میاندیشند و به وحدت و خلوص و یکپارچگی و سلامت در وجود و وجدان کارگزاران گسترش فرهنگ انسانی و جویندگان راهی برای برقراری عدالت و رعایت و همزیستی جهانی باور دارند.
این ادعانامه درعینحال هشداری است برای جلوگیری از تکرار توطئهای کهن علیه کوشش دشوار چند هزار سالهی بشر، در غلبه بر ناتوانیهای فردی و جمعی، و انتشار آگاهینامهای است بر امکان وقوع مجدد فاجعهای که ممکن است بار دیگر حاصل دشوار به دست آمدهی تمدن و تفاهم نسبی کنونی را در معرض تهدید مطامع یک قوم انحصار طلب و جدا سر قراردهد که برگزیدگان رسمی آن ها اندک علاقهای بهادامهی هستی و هویت و حیات آدمیانی ندارند که بیرون از معتقدات و متعلقات و مطامع محدود و فرقهای آنها زیست میکنند.
این ادعانامه از سوی یک ساکن شرق میانه تنظیم میشود که اینک میتواند در هر جایگاه آزاد اندیشی و ناوابستگی و در هر مرکز ارائهی عرضحال آکادمیک اثبات کند که یهودیان هستی و دست مایههای درخشان اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی دهها ملت کهن ساکن خطهی او را دریک نسلکشی گسترده و کامل، با نام اقدام انتقامجویانهی پوریم ، چنان در خون خفه کردهاند که پس از ۲۵۰۰ سال، هنوز نه فقط بازیافت امین و مطمئن هستی و هویت پیشین و شناسایی پیوند قومی و بومی و منطقهای دیرین، برای ساکنان این خطه ناممکن و آگاهیهای کنونی آنها دربارهی سرنوشت تاریخی مشترکی که از سر گذرانده اند در اندازه ی هیچ است، بل بر اثر محصولات جاعلانهی فرهنگی فراهم آمده بهوسیلهی قاتلان پیشینیان خویش، در دوران اخیر، اینک در تعفن تفرقه و تفرد و کینه و طلبکاری و دشمن انگاری یکدیگر به سر میبرند.
صادر کنندهی این ادعانامهی تاریخی، از صاحبان خرد و مدعیان علاقهمندی به حقایق هشدار دهنده و بیدارگر فرهنگی، مصرا می خواهد که با بررسی انبوه اسناد و اشارات معتبر تاریخی و باستان شناسی منضم به بندهای این ادعانامه، رای خود را درباره ی وظیفهی عمومی انسان نسبت به مرکز تدارک تفرق و تهدید و توطئه در میان جهانیان، یعنی مجموعههای یهودی خزیده در میان تمام ملل، صادر کنند.
۱. فرهنگ و تمدن و دانش و هنر و صنایع و تولید در جهان، وامدار مطلق ساکنان کهن شرق میانهاست که دستآوردهای بینظیر تفکر و فنآوری آنان، هنوز هم موجب حیرت هنرشناسان و صنعتگران و نوآوران تکنولوژی در جهان است. آن چه را که آدمی امروز میداند، در تمام زمینههای زیستی و تدارکات اجتماعی و فنی و قانونگذاری و مراکز تجمع هماندیشانهی عمومی، برای نخستین بار در عمق تاریخ شرق میانه، و در میان ملت هایی کلید خورده، که از جمله نامهای شناخته شده و پرآوازهی بابل و آشور و ایلام وآرامیان برای جهانیان شناخته شده است. علاوه براین نامهای پرنور بینالنهرینی، از مجموعههای زیستی توانای دیگری در سراسر ایران باخبریم، که کتیبههای داریوش اول در مراتب مختلف و از جمله در سنگ نگارهی مقبرهاش در نقش رستم، از آنان با این اسامی یاد میکند: پارس، مد، اووج، پرثو، هرتیو، باختریش، سوگود، اووارزمیش، زرک، هرووتیش، ثتگوش، گدار، هیوش، سکا، هومورگا، تیگرخودا، بابیروش، آثورا، اربای، مودرای، ارمین، کتپتوک، سپرد، یوون، سکاتینئی پردری، اسکودر، یوونا تک برا پوتایآ، کوشییا، مچیا، کرکا، ثاتیید.
تقریبا شناسایی کامل و مطمئن غالب این اسامی ناممکن است و حدسهای جاری کنونی در اینباره که مثلا منظور از مودرای در متن این کتیبهها مصر است و یا یوون اشاره به یونان دارد، ذرهای قابل اعتنا نیست و جستوجوگران نوین در شرق میانه موظف و ملزماند که از این پس برای شناسایی محیط جغرافیایی و تواناییهای بومی و قومی این ملتها کوشش تازهای را آغاز کنند. آن چه را که اینک و درکنکاشهای تصادفی و غالبا غیررسمی اعلام میشود، برمبنای موقعیت جغرافیایی کنونی است و تجمعهایی را با نامهای جیرفت و حسنلو و سیلک و مارلیک و سیستان و زیویه و غیره میشناسیم که نمیدانیم در روزگار داریوش چه نامیده میشدند و کدام خطاب کتیبهی مقبرهی داریوش متوجه و مصدر آنان است. چنان که نامگذاریهای قومی کنونی، مانند بلوچ و کرد و لر و گیلک و املشی و سیستانی و ترک و غیره، نامگذاری پس از اسلام است و هنوز نمیدانیم که تجمع های موجود اقلیمی و قومی کنونی، در دوران پیش از پوریم چه نام داشتهاند چنان که مطمئنیم مراکز تجمع کنونی و صورت اسامی شهرهای تبریز و اصفهان و یزد و رشت و مشهد و پاوه و مهاباد وکاشان و کرمان همگی پس از اسلام پایه ریزی و نام گذاری شدهاند.
۲. مورخ خلاء و بیخبری مطلق موجود در موضوع پیشینه و متعلقات اقوام ایرانی را، تا آنجا که ناگزیرند متن پریشان شاهنامه را شناسنامهی خود بپندارند، سند انهدام کامل این اقوام در ماجرای پلید پوریم شناسایی میکند و میتواند با قراردادن این اشاره، درکنار فقدان کامل دستساختهها و نمونه یافتههای باستانشناسی، اثباتکند که ابعاد خونریزی سراسری در ماجرای انتقامجویانهی پوریم تا آنجاست که حیات و هستی مردم شرق میانه به یکباره متوقف مانده و باستانشناسی جهان هنوز آثاری از تجمع و حضور متمدنانه و یا حتی متفرق انسانی به صورت شهر، ابنیه، لوازم مصرفی فلزی یا سفالین، قطعات زینتی، آلات و ابزار جنگ و شکار، معبد و بازار و گور و مقبره و سنجاق سر و دکمه و یا حتی اسکلت برهنهی انسانی را در سراسر شرق میانه نیافته است که با اطمینان بتواند تعلق آن را به دوران دوازده قرنهی میان پوریم تا ظهور اسلام اثباتکند. چنانکه پس ازآخرین یادآوری داریوش درکتیبهی نهایی مقبرهاش، دیگر بههیچ صورت و در هیچ سندی، از آن سی مجموعه و مرکز تجمع و تمدن و تولید در شرق میانه یاد و نامی نمی آید.
۳. این ادعانامه صاحبان آراء را بهاندیشه دربارهی آثارتخریبی ماجرای پوریم درمجموعهی تمدن بشری دعوت می کند و تذکر میدهد که توقف پویایی در شرق میانه به ایستایی مطلق رشد در سرنوشت تمام بشر و انحراف در مفاهیم و تعاریف تمدن منتهی شد و از آن که یهودیان پس از تخریب کامل تمدن شرق میانه با تحریک و تطمیع امپراتوران روم، دومین مرکز تجمع و آگاهی کهن و مادر شهر آزاد اندیشی باستان پس از شرق میانه، یعنی یونان و آتن را نیز به درازای شش قرن به مخروبه بدل کردند، تا مطابق لافزنیهای تلمودی، و مکمل کلیسایی آن، خود را تنها سخنگو و سابقهدار در معرفت بشری معرفی کنند، موجب شدند تا دو هزار سال پس از پوریم و در اروپای قرون وسطا نیز سطح آگاهیهای عمومی، در تمام زمینهها، از تواناییهای کهن مردم شرق میانه و یونان عقب ماندهتر بماند که معنای صریح آن درجا زدن دو هزار سالهی تمدن انسانی، پس از تمهیدات یهودی برای ایجاد امنیت و سروری قومی مورد تقاضای آنان بوده است، چنانکه هنوز و در دوران معاصر هم از آسیبهای بنیانی حادثهی پوریم نیاسودهایم و تقریبا تمام توطئهچینیهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جهان و کلیهی اقدامات کودتایی قرن اخیر، بازساخت در مقیاس کوچکتر پوریم است که از پس حضور مجدد یهودیان درعرصهی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جهان دیکته و تدارک میشود. چنان که اقدام لابیهای یهود، در تمرین یک پوریم جدید، به صورت نسلکشی عیان و آشکار کنونی، در ماجراجوییهای فلسطین و عراق و افغانستان و منتقل کردن مسئولیت این کینهتوزی و زیاده طلبی بر دوش مسلمین ظاهرا تروریست، عملکردن دوبارهی همان شیوهای است که محصولات فرهنگی اخیر یهودیان، به صورت تالیفات تاریخی، کوشیده است پس از محو آثار و رد پای اقدام پوریم، مسئولیت سکوت تمدن و تولید در شرق میانه را به دوش سرباز ظاهرا خونریز شمشیر به دست عرب مسلمان منتقل کند، آن هم در حالی که باستان شناسی جهان قادر نیست ساخت یک خنجر کوچک دفاع شخصی در سراسر شرق میانه را، در فاصلهی پوریم تا قرن دوم هجری اثبات و نمونهی آن را عرضه کند!
اینک این ادعا نامه خواهان رسیدگی جمعی فرهنگ مداران سراسر جهان به ماجرای به عمد در فراموشی قرار داده شده ی پوریم و ارزیابی تاثیرات مخرب آن در متوقف کردن پروسهی رشد بشری است، تا از این طریق وجدان آدمیان نسبت به توطئهی تازه برای درگیرکردن هستی کنونی انسان در یک ماجرای بنیان برافکنانهی پوریم جدید، که یهودیان مشغول تدارک مقدمات آنند، آگاه و هوشیار شود و پیش هنگام به افشای آن و مدافعهی جمعی مشغول شویم. واضح است که مسئولیت کشورهای مسلمان شرق میانه و اقوام ترک و فارس و عرب و لر و کرد و بلوچ و گیلک و غیره، که یهودیان در آن ماجرای پلید پوریم پیوندشان با پیشینیانشان را بریدهاند، بیشتر است، چنان که پیگیری خردمندانه و بدون تعصب پوریم، مردم منطقهی ما را به یک وحدت در تجدید حیات و حتی وحدت قومی نوینی میرساند که نور آن بر اثر ظهور آفتاب اسلام، بر هر ساکن کنونی شرق میانه، پس از ۱۲ قرن اقامت در سکوت و تاریکی، تابیده است.
چرا آرم شما چشم دجال است ؟؟؟
آیا افکار شما افکار دجال است ؟؟؟
چشم خود را باز کنید و وسیع تر نگاه کنید تا بدانید چشم نمادی بسیار مهم و موثر است و اهمیت آن حتی فراتر از ادیان. حتی نمونه های مهمی در قرآن دارد. چرا این عامل اساسی را فقط در انحصار دجال و گروه های منفی قرار می دهید؟ /آمون/
با سلام و عرض خسته نباشید
آرم سایت شما چشم دجال است . آیا افکار شما افکار دجال است ؟؟؟
لطفا جواب بنده را به ایمیلم ارسال کنید .
چشم خود را باز کنید و وسیع تر نگاه کنید تا بدانید چشم نمادی بسیار مهم و موثر است و اهمیت آن حتی فراتر از ادیان. حتی نمونه های مهمی در قرآن دارد. چرا این عامل اساسی را فقط در انحصار دجال و گروه های منفی قرار می دهید؟ /آمون/