ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

لزوم جهت گیری مشخص در برابر پوریم

یادداشت برای آقای بابک

به گمانم، آقای بابک، زمان آن است که از سایه ی تعارفات بیرون نشینیم و حالا که مسئولین دستگاه فرهنگی جمهوری اسلامی تمایلی به تعیین تکلیف هویت و تاریخ و پیشینه ی مردم ایران و همسایگان همسرنوشت آن ندارند و مصرانه می کوشند که کتاب های درسی فرزندان این سرزمین، در موضوع هویت و تاریخ، همچنان مملو از داده های آشکارا دروغینی باشد که یهودیان برای ایجاد دشمنی میان مردم مسلمان شرق میانه ساخته اند، اگر اجازه دادند، سنگ نیانداختند، بهتان نزدند و انگ نچسباندند، لازم است یک نشست آزاد ملی از خرد ورزان تمامی اقوام ساکن این سرزمین و ناقدان مباحث نوین تاریخی تدارک ببینیم، یک بار برای همیشه صحیح و ناصحیح داده های موجود را معلوم کنیم و لااقل در میان خودمان، از این یا آن سو، مسئله را به یک نقطه ی مشترک و مسلم برسانیم، تا چون دیلماج و آجرلو و فیض خواه مرتبا ناگزیر به کوفتن به نعل و میخ نباشیم.

قصد من از نوشتن آن یادداشت سه بخشی با عنوان «به نعل و به میخ»، باصریح ترین اشاره، همین بود که یادآور شوم اگر نشریه ای هنوز کلاشان شرکت کننده در نشست لندن را «متخصصین برخاسته از معتبر ترین مراکز ایران شناسی و دانشگاهی جهان» می شناسد، پس او در این جا مشغول کوفتن بر نعل است و هنگامی که بر این عنوان گذاری اضافه می کند: «روی دادی که به نظر می رسد نقطه ی آغازی برای پالایش مطالعات تاریخی ایران از آلودگی های پان آریانیسم و نظام تاریخ نگاری دوره ی پهلوی باشد»، دیگر معلوم می شود که از بنیان با مباحث جدید غریبه است، زیرا سعی انجام شده در مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» لااقل پنج سالی دورتر از نشست لندن است و تمام اصرار مباحث آن بر اثبات این نکته است که مجموعه ی دانشگاه های دست پرورده و سرسپرده به کلیسا و کنیسه در غرب و نیز دغل کارانی که به صورت مورخ و باستان شناس و مرمت کار و مفسر هنر و غیره وارد مسئله و موضوع تاریخ مردم شرق میانه شده اند، و نقطه ی اشتراک شان تعهد و تعلق به آن بخش از یهودیت است که دشمن فرهنگ بشری شناخته می شود، پس آن ها را متخصص برخاسته از دانشگاه های معتبر خواندن از همین ابتدا تخریب بنیان گفت و گو، به سود نتیجه گیری های مصاحبه شونده، یعنی آجرلو است.

«روی دادی که به نظر می رسد نقطه ی آغازی برای پالایش مطالعات تاریخی ایران از آلودگی های پان آریانیسم و نظام تاریخ نگاری دوره ی پهلوی باشد...حدود پنجاه نفر متخصص بین المللی دوره هخامنشی از معتبر ترین مراکز ایران شناسی و دانشگاهی جهان در کنگره شرکت داشتند ، از آن جمله ریچارد نلسون فرای از دانشگاه هاروارد، بیوار از موسسه ی تحقیقات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن، کروینبروک از دانشگاه گوتینگن... پیر برایان از کالژ دوفرانس، مایکل روف و دیوید آستروناخ از دانشگاه برکلی... جان کرتیس و وستا کرتیس از موزه ی بریتانیا، نیکولاس سکوندا از دانشکاه سیدنی، دنیز کاپیتان از دانشگاه آریزونا، دی یونگ از لیدن، کریستوفر توپلین و پیتر مک گی رییس هیئت باستان شناسی چارسادا و اروجعلی بصیراوف از موسسه ی تحقیقات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن». (دیلماج ۱۵، ص۶۷).

ملاحظه می کنید اگر هنوز می توان جاعلان و مهمل بافانی چون آستروناخ و فرای را متخصص دانشگاه های معتبر گفت، پس خود به خود زمینه فراهم شده است تا آجرلو نیز موش خود را در پاتیل این آشی بیاندازد که دیلماج مشغول به هم زدن و اجاق چیدن آن است. زیرا در مباحثی که به منظور آشنایی جدید با یک مبحث ناروشن گشوده می شود، مصاحبه کننده و یا نشریه نمی تواند مدافع و یا مخالف مقدماتی و پیش ساخته ی هیچ نظری باشد.

بخار همین خوراک، با رنگ و بویی زننده تر، از مطالب آجرلو بلند است. بگذارید بدون پرده پوشی، صریح و با تاسف بگویم آن کسانی که به طور طبیعی و به علت اوقات و زمانی که در مسیر آموزشی خود طی کرده اند، باید که بیش از دیگران نسبت به دروغ سازی های یهودیان برای تاریخ منطقه ی ما حساسیت نشان دهند، زیرا لااقل معلوم شده است که سالیانی از عمرشان را صرف به حافظه سپردن مهملاتی حاصل ساخته ها و بافته های یهودیان بی فرهنگی کرده اند، که حد احترام و ارزش گذاری آنان به میراث پیشین شرق میانه را، در غارت و تخریب عالی ترین آثار کهن بشری و سوزاندن نایاب ترین و نفیس ترین یادگارها و نوشته ها و لوحه های کهن، به هنگام تصرف بغداد و یا حک کتیبه ی ساسانی در مکعب زردشت و یا کثافت کاری ساخت کاخ کورش از مصالح مسجد مسلمین در پاسارگاد مشاهده کرده ایم، با اسف و اندوه و خشم شاهدیم که همین کسان به اصطلاح مکتب گذرانده، در جای روی کرد یاری دهنده به خلاصی خود و نوآموزان از بند تلقینات کثیف این مجموعه ی جاعلان و عوام فریبان و اسلام و ایران و عرب و عجم و ترک ستیزان، هنوز برای یک شکم چرانی بر سر سفره ی یهودیان، پهن شده در موزه ی لندن، آب از لب و لوچه شان سرازیر است و گویا منتظرند که این گربگان بی چشم و روی، که از ترس چوب کتاب های «تاملی در بنیان تاریخ ایران» ناگهان عابد شده اند، راه و روش تازه ای برای ادامه ی دکان جعل و دروغ بافی به آن ها بیاموزند. اگر این گریز زیر آبی امثال آجرلو را باور ندارید، نظر او را درباره ی مجعول بودن کتیبه ی ساسانی مکعب زردشت یا جور چینی ابنیه ی کورشی پاسارگاد و یا رخ داد پوریم و دامنه ی ضد تمدنی آن بپرسید، تا همه چیز بر همگان آشکار شود. زیرا اگر هنوز و علی رغم این همه تصاویر و ادله ی بی خدشه مدعی صحت آن کتیبه ها و کاخ های کورش و نیز رد نسل کشی پوریم شود، پس او چنان که گفتم، به ضرورت و نیازی، مامور و مشغول آبرو بخشیدن دوباره به دشمنان فرهنگ و هویت و تاریخ و هستی ماست و اگر نتیجه گیری های موجود در مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» را بپذیرد، پس لازم است متخصص دانشگاه های معتبر شمردن این ابلهان بی فرهنگ را توضیح دهد.

درباره ی مقاله ی آقای فیض خواه من صراحتا و به حق، حد اکثر ستایش ممکن را برای تجمیعی که ایشان از نتایج کاوش در محیط های کهن حوزه ی جنوب غربی و غرب ایران فراهم کرده اند، عرضه داشته ام. تذکر من این بود که چه گونه به فارسیانی اشاره می کنند که اثبات حضور تاریخی و تعلق جغرافیایی آنان در منطقه ی ما ناممکن است. چنان که پرسیده بودم از چه راه بر یک سایت و محوطه، هخامنشی نام می گذارند، در حالی که کم ترین نمونه و نمودار هنری، فنی، سکه و یا هر دست ساخته ی دیگری را، که تعلق انحصاری آن به گروه هخامنشی ممکن باشد، نمی شناسیم و به دست نداریم؟ اینک ما در مرحله ای هستیم که می توانیم با اقتدار کامل و با مجموعه ای از ادله و اسناد، اثبات کنیم که به طور کلی سخن از امپراتوری قدرتمند هخامنشی، تبعیت از تبلیغات یهود ساز موجود درباره ی این گروه است، که حضور قریب ۶۰ ساله ی آنان در تاریخ و جغرافیای منطقه، از ظهور کورش برای تخریب بابل و آزاد سازی ثروت و اسیران یهود آغاز و به نسل کشی سراسری و تخریب مراکز تجمع ده ها، و چنان که نوشته ی خود ایشان نشان می دهد، صدها قوم ساکن ایران و بین النهرین، در انتهای دوران حکومت مشترک داریوش اول و خشایارشا، پایان می گیرد. ما می توانیم بدون ذره ای تردید، در هر مجمع و در حضور هر کسی اثبات کنیم که کرونولوژی کنونی درباره ی حکومت داریوش دوم و سوم و اردشیر اول و دوم و سوم، که حاکمان پس از پوریم شناخته می شوند، متکی بر کتیبه های نوکنده و مجعولی است که این جا و آن جا، به تعداد اندک و با متن های واحد و تکراری، در دوران جدید، تدارک دیده اند. به کرسی نشاندن و مستند کردن این ادعا که حضور هیچ امپراتوری مقتدر و مسلطی به نام هخامنشیان در منطقه ی ما صورت نبسته است، به کمال معلوم می کند که مقاومت سراسری در منطقه، به آن دست نشاندگان یهود فرصت و فراغت تاریخی نداد که موجد ظهور آثار فرهنگی و فنی و اقتصادی شوند. آن ها زمانی به این فراغت رسیدند که پوریم در شرق میانه جنبنده ای را زنده باقی نگذارده بود تا تظاهرات حکومتی بر آنان ضروری و ممکن شود. حالا می پرسم که پیش از روشن شدن این نکات عمده و اصلی و تعیین کننده هنوز هم می توان غیر مسئولانه همان جعلیات پیشین را، آن هم با شیفتگی و شیدایی تمام غرغره کرد؟

آقای بابک. گفتار درباره ی هویت و هستی و تاریخ و پیشینه و سرنوشت مردم ممتاز شرق میانه و تعیین نقش مخرب و منفی و بنیان سوز حضور یهودیان در این خطه، که هنوز ادامه دارد، از مرحله ی به نعل و به میخ کوفتن و سرسره سواری و تاب بازی و الا کلنگ نشینی گذشته است. یا باید نظری نو آورد، یا در این یا آن سو قرار گرفت و سرانجام به مبهم نویسی و سطحی نگری های کنونی، که فقط بر اغتشاش موجود دامن می زند، پایان داد.

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در پنجشنبه هشتم دی 1384 و ساعت 0:5 
 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد