ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اولا از شما ممنونم که از سر اکرام تعارفات شیرین تدارک دیده اید. با ارزش گذاری شما برنوشته ها، داستان ها و نثر خودم موافق نیستم. نثر بیهقی استواری و ترنمی عالمانه دارد و نوشته های من ، در مقایسه با او، به ترانه خوانی های کودکستانی می ماند. اما در این نکته با شما همعقیده ام که داستان کوتاه «نوبت» و یا «یاغی» در ادبیات فارسی نظیر ندارد. اما در موضوع سئوال شما:
به راستی که علاقه ای برای ورود به این مطلب ندارم، ولی از آن که تعداد دیگری از دوستان و نیز دشمنان همین سئوال را دارند، ناگزیر به دامن آن درمیغلطم. من آقای شهبازی را نمیشناسم هرگز از نزدیک ندیدهام و با او همکلام نبودهام. الا این که در اوائل دههی هفتاد یک مجادلهی قلمی کوتاه در هفتهنامه کیهان هوایی بر سر موضوع روشنفکری ایران با او پیش آمد، که به درازا نکشید. ما ظاهراٌ از بنیان جدا میاندیشیم، مثلاٌ از محتوای نوشتههای آن زمان او معلوم میشد که ستایشگر شخصیت سیاسی و فرهنگی احسان طبری است در حالی که من طبری را بیسواد و «مارکٍش» و سطحی نویس میدانم، برای کارهای او ارزش ادبی، سیاسی و اجتماعی قائل نیستم و چنان که لابد خواندهاید نقاد همه جانبهی او بودهام. کسان دیگری نیز در همان مجادلهی قلمی با من همصدا شدند که مجموعهی این تبادل آراء را در کتاب «چند بگو مگو» آوردهام، که بازهم لابد دیدهاید.
اما دربارهی مسائل تاریخ ایران، شهبازی را یک مورخ روی هم رفته ژورنالیست و نوشتههای او را شبیه و در حدود بررسیهای تاریخی مسعود بهنود میدانم. این چند مجلد کتابهای اخیر او را نیز که با عنوان کلی «زرسالاران یهودی» معروف شده خواندهام و هنوز عقیدهام دربارهی او تغییر نکرده است.
شهبازی بیشتر یک مورخ مسائل معاصر است و نوع نگاهاش به دوران جدید نیز، چون بهنود، نگاه کسی است که از مسائل پشت پرده خبر میدهد، و هرگز نخواندهام که به صورتی بنیان شناسانه به ابهامات تاریخی وارد شود و مثلاٌ روشن کند که انگیزهی اصلی در انقلاب مشروطه چه بود، چه گروههایی با چه درخواستهایی در آن شرکت داشتهاند و اصولاً انقلاب مشروطه حاصل و برآیند چه کشاکش تاریخ معاصر بوده است. دربارهی دوران رضا شاه نیز نوشتههای ایشان از همان قماش دیگران است و قضاوت تاریخی مشخصی دربارهی رضا شاه به دست نمی دهد. گاه نیز به مطالبی اشاره میکند که بسیار خام خیالانه است. مثلاٌ در جلد اول «زرسالاران یهودی و پارسی» ، صفحه ۳۵۰، چاپ ۱۳۷۷، آورده است:
«در نتیجه، در سال ۵۹۸ پیش از میلاد، بخت النصر به غرب لشکر کشید، حکمرانان و رجال هوادار مصر در پنج دولت فوق را به عنوان «تبعیدی» به بابل منتقل کرد و حکمرانان محلی مورد نظر خود را منصوب نمود. یکی از این تبعیدیان یهویاکین شاه ۱۸ ساله یهود است که سه ماه پیش با مرگ پدر به قدرت رسیده بود. این سرآغاز ماجرایی است که در تاریخ نگاری یهود با عنوان «تبعید بابل» دومین مظلومیت بزرگ یهودیان، پس از انهدام قبایل ده گانهی شمالی به وسیلهی امپراتوری آشور است. این ماجرا نیز دروغی بزرگ بیش نیست».
پس از خواندن متن فوق با هیجان مطالب در پی این اشاره را در کتاب شهبازی دنبال کردم، اما دیگر اثری از ادامهی موضوع نبود. نمیتوان کار مورخی که یک ماجرای تاریخی به عظمت تبعید یهودیان را با جملهای باطل میکند، اما اسناد پیوسته با این ادعای خود را ارائه نمیدهد، خیلی جدی گرفت. با این همه کتابهای او میتواند به عنوان جنگی از اطلاعات نو و کهن از منابع نه چندان در دسترس، برای مورخی که قصد تحقیق اصولی داشته باشد مورد استفاده قرار گیرد.
و بالاخره این که، تألیفات آقای شهبازی ظاهراٌ با حمایت موسسات بزرگ تحقیقاتی دولتی آماده و چاپ میشود و تا آن جا که میدانم و معلوم است از تمام امکانات فنی و اداری و تدارکاتی و مالی و احتمالاٌ دستیاران کمک رسان و گنجینه های پر و پیمان اسناد برخوردار است و کتابهای او را به صورتی پرزرق و برق و با بهای مناسب ارائه میدهند، کار من کمترین پشتیبان دولتی و ملی ندارد، کسی مرا در هیچ زمینهای مدد نمیدهد و مطلقاً تحقیقاتی فردی، پر از مرارت، با امکانات اندک و بیخوابیهای بسیار انجام میشود. مثلا به گمانم کارهای شهبازی یا اصلا ممیزی نمی شود و یا با اشکال تراشی عمده ای رو به رو نیست، ولی کارهای من در وزارت ارشاد متوقف میماند، آقای معتقدی در شرایط کنونی پاسخ مفصل تری ندارم. اینک خود میدانید و پوزهی مزخرف گویان!!!
+ نوشته شده در شنبه، 20 دى، 1382 ساعت 0:00 توسط ناصر پورپیرار
/td>