ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

مقاله: برنامه هویت در تاریخ نگاری؛ نقد ناشیانه کتاب دوازده قرن سکوت آقای ناصر پورپیرار توسط ناشناسی کتاب نخوانده و جوابیه مولف

 

برنامه هویت در تاریخ نگاری


قرن 21 - شماره 17 - تیر و مرداد 81
اولین بار که کتاب "دوازده قرن سکوت" را با عکسی از آثار باستانی ایران در روی جلد دیدم، مثل بسیاری دیگر تصور کردم نوعی اعتراض محترمانه است به مرحوم زرین کوب که دوران سکوت ما دو قرن نیست و دوازده قرن است! دیگران خریدند و خواندند و به خشم آمدند و گزینش این نام و این طرح روی جلد را فریبی بسیار آشکارتلقی کردند. متاسفانه بسیاری دیگر از سر کنجکاوی این کتاب را خریدند و یا از دیگران امانت گرفتند و خواندند و به ریش خودشان خندیدند که پول زبان بسته را دادیم و مشتی ناسزا و ناروا و اهانت به اجدادمان را تحویل گرفتیم! من به هیچ وجه بر آن نیستم که کتاب دوازده قرن سکوت را که نخوانده ام نقد کنم، صلاحیت آن را نیز ندارم. اما حال که مصاحبه نویسنده اش را در قرن 21 به نام "هیاهو بر سر چیست" در شماره 16 خواندم برآنم که خود آقای ناصر پورپیرار را نقد کنم نه کتابشان را، که ایشان چه ضرورتی را دریافته اند که یک باره گریبان تاریخ باستانی ایران را گرفته اند؟ ایشان سکوت نویسندگان، مورخان و پژوهشگران را بر آن تعبیر می کنند که همه اینان در برابر دلایل و مدارک و استدلالات ایشان درمانده اند و پاسخی ندارند، چنین نیست که ایشان پنداشته اند، علت آن است که ایشان راه پاسخگویی را با تقابلی که بین فرهنگ و تاریخ باستانی ایران و اسلام ایجاد کرده اند به سختی مسدود کرده اند. به گونه ای که هر نوع پاسخگو رامستقیما در برابر اسلام قرار می دهند، اگر ایشان با این دیپلماسی وارد میدان نمی شدند، مدت ها بود که پاسخشان را دریافت کرده بودند. ضمنا ایشان مفهوم «اسلام» و«غرب» را چنان درهم آمیخته اند که اگر کسی نام "هارون الرشید" یا "المعتصم الفلان" را هم ببرد به چوب تکفیر گرفتار خواهد آمد، فعلا قلم در دست ایشان است. خود پاره می کنند و خود می دوزند. کار تحقیق هم با تعصب جوردر نمی آید، ایشان قطعا بایدآگاه باشند که وقتی، دو شخص، دو تفکر، دو شیء یا هر چیز دیگر را مورد مقایسه قرار می دهند اولا دلایل ضرورت این مقایسه روشن شود، ثانیا این دو که با هم مقایسه می شوند همیشه چنین نیست که یکی خوب و یکی بد باشد، یعنی نمی توانیم فقط دو حالت را بپذیریم که در حالت اول "الف" خوب باشد و "ب" بد و در حالت دوم برعکس، "الف" بد باشد و "ب" خوب. در این مقایسه چهار حالت وجود دارد. یعنی غیر از آن دو حالت ممکن است هر دو "الف و ب" خوب باشد(حالت سوم) و یا هر دو بد باشند(حالت چهارم)، ایشان تکلیف ما را روشن بفرمایند که کلیت اسلام را در نظر دارند؟ یا آنچه که مورد نظر قبول ما شیعیان است؟ اگر کلیت اسلام مورد نظر است ایشان عملا به دفاع از بنی امیه و بنی عباس و همه مذاهب اسلامی برخاسته اند، اما زیرکانه خود در این مورد سکوت می کنند تا بتوانند هر پاسخگویی را متهم به اسلام ستیزی کنند و اگر از اسلامی در چارچوب اعتقادات شیعه دوازده امامی دفاع می کنند کسی با ایشان سر معارضه ندارد و هیاهویی هم به راه نمی افتد. گذشته از آن تاریخ باستانی ایران چه خوب، چه بد، چه درست و چه مجهول چه ارتباطی با اسلام پیدا می کند؟ نه درست بودنش خیری به اسلام می رساند و نه زیانی و نه مجهول بودنش تاثیری مثبت یا منفی بر اسلام دارد، پس من و امثال من حق داریم به کل قضیه با نظر شک و تردید نگاه کنیم که دعوا بر سر کوروش وداریوش نیست. بالاخره آقای پورپیرار بفرمایند ما در گذشته پدرومادری داشته ایم یا نه؟ مهم نیست این پدر و مادرها پادشاه بودند، یا کشاورز ودامدار ساده و چه بسا زیرتازیانه و زیرستم، ما به همان ها احترام می گذاریم، ایشان چه اصراری دارند که این وابستگی انسانی و عاطفی و ملی ما را به باد ناسزا بگیرند؟ایشان از فتح الفتوح خودشان در برابر توده ای ها سخن گفته اند. کمونیست ها و همچنین توده ای ها بر اساس تعالیم مارکس و انگلس و لنین و استالین خود دشمنان ملی گرائی در همه جای جهان بوده اند. توده ای ها حتی امیرکبیرومصدق وگاندی را ناسزا گفتند که با اصلاحاتشان انقلاب "خلق" را به تاخیر انداخته اند تا چه رسد به کوروش و داریوش! آنها در کجا از تاریخ باستانی ایران دفاع و یا تجلیل کرده اند که ایشان آنها را سرجایشان نشانده باشند؟ دعوا بر سرتفکرملی است که آقای پورپیرار کمر به نابودی آن بسته اند و برای اطلاعشان عرض می کنم که: اولا دنیای امروز و اسلام امروز با «صهیونیزم» مخالفت می کند و نه با جامعه عادی یهود، جامعه یهودیان و پیامبرشان در کتاب آسمانی ما پذیرفته شده اند، یکی از چندین نمونه آیه چهارم ازسوره ابراهیم: ( و ما موسی عمران را با آیات خود فرستادیم.....) و صهیونیزم پدیده جدیدی است که شما با هزار و سیصد – چهارصد سال فاصله آن را به کوروش و داریوش و ایران باستان کشانده اید. ثانیا خداوند و پیامبرگرامی اسلام(ص) هرگز چنین عنادی که شما با ملیت مردم ایران نشان می دهید را توصیه نکرده اند و برعکس باز هم به عنوان یکی از چندین نمونه آیه سوم همان سوره ابراهیم را یادآورتان می شویم که : (و ما هیچ رسولی در میان قومی نفرستادیم مگر به زبان آن قوم...)
آقای پورپیرار در سال های اول انقلاب یکی از شخصیت ها به درستی گفت: اگر می خواهید کسی یا چیزی را خراب کنید به جای حمله و هجوم از آن "بد" دفاع کنید، شما هم دفاعتان از اسلام و هم هجومتان به تاریخ ایران باستان دقیقا به نتایجی می رسد خلاف آنچه که در نظر دارید.
                                                                                  احمد حیدر بیگی
----------------------------------------------------------------------------------------
بگو اگر جراتی دارند خود به میدان آیند
اشاره گاه گاه من به ضرورت گفت وگوی جدید، درباره بنیان تاریخ ایران، ازآن است که صاحب خردان و مشتاقان آگاهی بدانند برآورندگان تاریخ باستان ایران تا چه حد بی مایه، تهی دست و پریشان بافند.
از میان این برآوردگان و پرچم داران کوروش و داریوش و این دشمنان آشکارهویت دیرین شرق میانه و این عرب، و در پرده،اسلام ستیزان،که کرنای ارکستریهود را می نوازند،آن ها که هوشکی دارند، نیک میدانند که ورود به این وادی با خروج آنها ازدروازه آوازهای دروغین روشنفکری وهمه چیزدانی برابرخواهد شد. وهمین است که بر سکوت بی سوادانه خود، سایه می اندازند و بهانه می آورند که گفت و گو از کتاب های من، موجب شهرت مولف آن خواهد شد!
گمان دارم شهرت کنونی مولف کتاب های "تاملی در بنیان تاریخ ایران" – از نیک وبد – از آن چه که آن ها پیوسته در خیال آرزو کرده اند، فراتر است. عامیان آشکاری نیز چون آقای احمد حیدر بیگی، در حالی که خود را به داخل این دیگ می اندازند تا شریک حساب شوند که در حد این اعترافند:
«من به هیچ وجه بر آن نیستم که کتاب "دوازده قرن سکوت" را که نخوانده ام نقد کنم. صلاحیت آن را نیز ندارم. اما حال که مصاحبه نویسنده اش را در قرن 21 به نام «هیاهو بر سر چیست» در شماره 16 خواندم برآنم که خود آقای ناصرپورپیرار را نقد کنم»
پس "بی صلاحیتی" داریم، که می خواهد مولفی را، که اصل کتاب او را نخوانده، نقد کند!!! البته من باید همین جا یک جمله بنویسم که "پدرجان" بازیچه ات کرده اند! و کار تمام می شود. اما از آن که ایشان به جای نقد" من" ،به نقد مطالب گریزمی زند، پس عقلانی است از او بپرسیم که از چه راه به مطالب کتابی که نخوانده ورود کرده است. این است که گریبان این عجوبه را نباید رها کرد، تا مردم بدانند مخالفان با حقیقت تاریخ و مدافعان دروغ نویسی درباره هویت ایرانی، چه کسانند.
«ایشان سکوت نویسندگان، مورخان و پژوهشگران را بر آن تعبیر می کنند که همه اینان در برابر دلایل و مدارک و استدلالات ایشان درمانده اند و پاسخی ندارند. چنین نیست که ایشان پنداشته اند. علت آن است که ایشان راه پاسخگویی را با تقابلی که بین فرهنگ و تاریخ باستان ایران و اسلام ایجاد کرده اند به سختی مسدود کرده اند. به گونه ای که هر نوع پاسخ گویی، پاسخ گو را مستقیما در برابر اسلام قرار می دهد، اگر ایشان با این دیپلماسی وارد میدان نمی شدند مدت ها بود که پاسخشان را دریافت کرده بودند»
چنین که می خوانیم، اعتقاد ایشان است که سکوت درباره کتاب های من از "ترس" است، زیرا و ظاهرا کسی جرات سخن گفتن درباره اسلام را ندارد. وگرنه مدت ها بود که مرا در جای خود نشانده بودند! خوب چنین بی جراتانی چگونه ادعای "دانایی" می کنند که شرط اول آن "شهامت" است. اگر اینان باوری دارند و از "ترس" در دل نگه می دارند، پس جامعه از چه راه باید با باور آنان آشنا شود؟ و آن گاه که از "ترس" سکوت می کنند، دیگر از کجا بدانیم که در پس سکوت آنان خردی محبوس است یا نادانی محض!!!؟
«ایشان تکلیف ما را روشن بفرمایند که کلیت اسلام را در نظر دارند، یا آن چه که مورد قبول ما شیعیان است؟ اگرکلیت اسلام مورد نظراست ایشان عملا به دفاع از بنی امیه و بنی عباس و همه مذاهب اسلامی برخاسته اند، اما زیرکانه خود در این مورد سکوت می کنند تا بتوانند هر پاسخ گویی را متهم به اسلام ستیزی کنند و اگر از اسلامی در چهارچوب اعتقادات شیعه دوازده امامی دفاع می کنند کسی با ایشان سر معارضه ندارد، هیاهویی هم به راه نمی افتد.»
می پرسم: پدرجان، آیا تو شیعه را از کلیت اسلام جدا می دانی؟ اگر آری، که شیعه را به کفر متهم کرده ای و اگر نه، پس چه تفاوت که من از کدام سخن بگویم. وانگهی تو از کجا می دانی که من درباره اسلام در کتاب هایم چه نوشته ام، هنگامی که خود اعتراف می کنی کتاب های مرا نخوانده ای؟!
پس نتیجه پیشین را تکرار می کنم که " پدرجان، بازیچه ات کرده اند". بگو اگر جراتی دارند خود به میدان آیند.
                                                                            ناصر پورپیرار

 

 

 

 

 

منبع: 

http://w3.naria.ir/view/5.aspx?id=837

 

نظرات 1 + ارسال نظر
خسته از دروغ جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 11:05 ق.ظ

با عرض و ادب خدمت شما استاد گرامی:

شما مارا از جهل و غفلت به سوی نور و روشنایی هدایت کردید. امیدوارم کسانی باشند که راه شما را ادامه دهند البته انشاءالله خداوند عمر طولانی همراه با سلامت به شما دهد .اجرتون با خدا.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد