معلق در فضای حقایق!
عالی ترین نمودار و نمایش عاقبت معاندین و مخالفین حقیقت، در قرآن فصیح و متین ثبت است: اهل کتابی که در مواجهه ی ناتوانانه با آیات قرآن، پس از دوره هایی توسل به ناسزا و توطئه و جعل و حذف آیات الهی، از تورات و انجیل، سرانجام اساس را بر هم زدند، به کلی منکر وحدانیت خداوند شدند، به شرک مطلق پیوستند و بدین وسیله راه خود را از یکتا پرستان مسلمان برای ابد جدا کردند. اینک بار دیگر و در مقیاس بسی کوچک تر شاهد همان نمایه و ادا از قوم پرستان ترکیم که اندک اندک عقب گرد کامل می کنند: تا عرض ادب به پیشگاه فردوسی پاک زاد راهی ندارند، به تجلیل حافظ و مولانا و قدرت بیان زبان فارسیان مشغول اند، چند گام دیگر دولت ترک - پارتی اشکانیان را دوباره زنده می کنند و تخت جمشید را گوهر معماری جهان و موجب افتخار ملی و سروری فارسیان می دانند، زیرا عناد مبتنی بر منافع قومی و ملی و اعتقادی، در تمام دوران ها شناس نامه ی واحدی نشان داده و در این مرحله بدان سبب که بنیان شناسی ضایعه ای یکسان بر فرهنگ دو قلو و در یک رحم پرورده شده ی ترک و فارس باقی می گذارد، اهل عناد، صیانت هر یک از دو جنین را، حفاظت از آن دیگری می داند!
«به یاد خاطره ای افتادم که در حوزه ی گذران بخش اعظم نوجوانی ام، یعنی در محله ی امام زاده یحیای تهران شاهد و ناظر آن بوده ام. در آن زمان مسجد محله را شیخ دهان گرمی سرخه ای نام می گرداند که بیش تر وقت منبر پس از نماز مغرب و عشای اش، به ذکر تاریخ اسلام می گذشت و از همین روی مشتاقان نقل های او، صرفا کسبه و مومنین سنتی نبودند و از میان محصلین و نو روشن فکران و صاحب منصبان نظامی و اداری و یکی دو طبیب شق و رق محل نیز مستمعینی داشت. شیخ سرخه ای، بنا به عادت عام واعظین، در انتهای منبر خود، دعاهایی از قبیل فرج ظهور، دفع و ذلت دشمنان اسلام و نیز شفای عاجل تمام بیماران داشت، که با سوز و اخلاص مخصوص خود بیان می کرد. در انتهای شب کسانی بر گرد شیخ جمع می شدیم و از هر بابی پرسش و خواهشی داشتیم و شد شبی که طبیب نام دار محله را نیز، که مرد معتقدی بود، نشسته نزد شیخ دیدم که با تاکیدی راستین و با خلوص کامل و تقریبا به التماس می گفت: آقا از آن که شما را مستجاب الدعوه می دانم، عنایتا تقاضای شفای تمام مریضان را از انتهای دعاهای منبرتان بردارید، زیرا که نان اهل و عیال ما بریده می شود»!!!
این نقل برداشته از ابتدای یادداشت ۱۱۷، با موضع گیری کنونی ساده لوحانی از سران هویت طلب ترک منطبق شده، که التماس خروج از مبحث زبان و دیگر متعلقات مربوط به قوم ترک را دارند و در پشت آزمایشگاه پشکل شناسی خود، که اساس علم جهان می دانند، با خواندن دده قورقورت، هرچند که معنای قورقوت را هم نمی دانند، انرژی قومی برای ادامه ی عناد ذخیره می کنند و به همان میزان که زمانی در دور انداختن شاه نامه چالاک بودند، اینک با نگرانی دده قورقوت شان را در بغل می فشارند، بی آن که آماده باشند آن کتاب را نیز همانند همان فضولات کشتی نوح ابتدا به آزمایشگاه بفرستند!
«روبرت رویمر یک محقق معاصر است که تا ده سال پیش زنده بود، کتاب اش را در اواخر عمر منتشر کرده، در آن به بررسی تاریخ ایران در فاصله میان قرن چهاردهم تا هیجدهم میلادی پرداخته، نسبت به مسائل موجود در مذاهب اسلامی حساس بوده و با این همه خواندیم که به سبب فقدان منابع مطمئن حتی نتوانسته است واقعا توضیح دهد که چه چیز را تسنن یا تشیع می گویند، این دو مذهب از چه بنیانی برخاسته، بر چه اسناد واقعا مطمئنی متکی است و از چه زمان و چه گونه این فرقه ها در معتقدات اصیل اسلامی رخنه کرده اند؟!!! اگر خداوند اراده کند و هجوم متعصبان دکان دار فرصتی بگذارد، با دلایل عقلی لازم به مسلمین غرقه در احزاب بازی های بی بنیان مذهبی خواهم گفت که تسنن و تشیع، همراه دو زبان مهاجر ترک و فارس، پدیده هایی نوظهور در دین کامل اسلام اند، که یکی را به اصطلاح عثمانیان و دیگری را به اصطلاح صفویه، تقریبا به طور همزمان و در این اواخر، به حوزه شمالی و شرقی حضور جغرافیایی اسلام، برای تضعیف زبان عرب، ممانعت از گسترش بیش تر و مؤثرتر مفاهیم قرآن و برداشتن خلوص از دین مبارک اسلام وارد کرده اند. حالا کسانی از سر شادمانی دست ها را به هم می سایند که الحمد الله از امروز ترکان هم به صف مخالفان پور پیرار ملحق می شوند و علما فرمان و فتوای رجم مرا می دهند»!!!
این هم قسمتی از بخش انتهایی همان یادداشت ۱۱۷ در باب زبان ترک و فارس، که بیست ماه پیش نصب کرده ام. فاصله ای که مصروف آماده سازی زمینه و مقدمات بیان این همه گفتار، از جمله تولید مستند معتبر طوفان نوح شد. ابلهان فاقد معرفت فهم کلام، حالا در مقابل مستندات محکمی که حقانیت برداشت فوق را تایید می کند، ذلیلانه سر بلند کرده و در برابر کلیپ کوچک طوفان عصبیتی صد بار بی مهارتر از فارسیان در مقابل تختگاه نشان می دهند. فقر استدلال و نداشتن اشراف و آگاهی های مورد نیاز تاریخی و فرهنگی، آنان را به موضعی کشانده است که مورخ را به حقانیت برخی قضاوت های پایه از سوی مراجع رسمی در برابر آنان هدایت می کند، زیرا تجربه های پیشین نیز به تردیدهایی در همین فصول دامن زده بود. به راستی اگر قوم بزرگ ترک پس از این همه ادعا، در این عصر عقل اندیشی، فقط صدیق و از قبیل او را به عنوان مدافع فرهنگ قومی خود معرفی کرده، پس راهی را که می پیماید حتی به ترکستان نیز نیست.
ماجرا چنین است که در مجموع، چند باری به تصادف و یا به دعوت، نشست های کوچک و کوتاه مدتی با سران هویت طلب ترک داشته ام. یکی در تبریز و در این باب که برگزاری تجمع در خرابه ای بر کوهی و نام گذاری چهار دیواری فرو ریخته و نه چندان معمر، به عنوان مرکزی برای مقابله با مسلمانان، در هزار سال پیش، نه فقط بازی با آگاهی های عمومی، بل به معنای تایید تاریخ یهود بافته فارسیان و قبول خون ریزی و خیره سری اسلام است. شاید کسانی تذکر مرا جدی گرفتند و آن مضحکه و لکه ی لطمه زننده، شاید به قدرت آن یادآوری و شاید هم به افزایش فشار سازمان های دارنده ی مهار امنیت متوقف شد.
بار دیگر نشست بزرگ تر و پر جمعیت تری بود، بنا به دعوت و در خانه ای حوالی میدان شیراز تهران و در ابتدای آن زمان که مستند تختگاه منتشر شده بود و دست به دست می گشت. حاضرین نخست گلایه مند بودند که به میزان کافی و به صراحت از حقوق و آزادی های فرهنگی مردم ترک دفاع نمی کنم و در عین تمجید از مستند، زیر لب غرولند می کردند که آن سند کبیر حواس جوانان هویت طلب ترک را از توجه به حقوق قومی خود منحرف و به دوباره خوانی بی ثمر تاریخ معطوف می کند. نخست پرسیدم مگر قرار کنترل و هدایت برداشت های جوانان هویت طلب ترک از دیدار تختگاه را دارید؟! به اجمال فرمودند که همه چیز در مکتب هویت طلبی وجه مقدم و موخر دارد. سؤال کردم اصولا هویت طلبی ترک مگر در جست و جوی آزادی فزهنگی و گرفتن حق تعلیم و تعلم و تدریس به زبان ترک نیست و مثلا اگر زمانی بنا بر معجزه ای، این و یا آن شخص و دولت فرمان آزادی آموزش به زبان تمام اقوام ایران را صادر کرد، آیا آقایان خواسته ی خود را محقق شده و ماموریت خود را پایان یافته می انگارند؟! دقایقی تامل کردند که نشان می داد برای مواجهه با چنین سئوالی از پیش آماده نبوده اند. سرانجام اعلام شد که مقدم بر همه خواسته های فرهنگی قوم ترک در حوزه ی آموزش و نیز اداره ی حیطه و حوزه های ترک زبان به مدیریت صاحبان صلاحیت از همان قوم مد نظر است. نپرسیدم که مد نظر بعدی چیست، اما دریافتم که مشغولان به ماجرای هویت طلبی ترک هیچ چشم انداز معینی برای آرمان های خویش ندارند و بیش تر به منتظران کسب دستورات می مانند. باری یادآور شدم تختگاه هیچ کس عالی ترین سند اثبات بی حقی فارسیان در تظاهر به دیرینگی و تصاحب همه جانبه ی امکانات مادی و انواع مدیریت ها بر این سرزمین است و اگر قصد اثبات برابری و همدوشی اقوام ساکن ایران را دارید، آیا آسان و ساده نیست بیانیه ای را به امضای یک هزار و کم و بیش، از صاحبان اعتبار ترک و یا هر قوم دیگر، در حوزه ی اقتصاد و سیاست و فرهنگ و تخصص های فنی آزاد و یا دانشگاهی و روحانیون و هنرمندان و ورزشکاران برسانید، به همراه مستند تختگاه در برابر صاحب منصبان درجه ی اول سیاسی و فرهنگی کشور بگذارید و بخواهید تا داده های مستند، با مطالب کتاب های درسی و سخن رانی ها و تبلیغات موجود مقابله و عناصر دروغ را از اطلاعات ملی اخراج کنند؟! سپس توضیح دادم که این حرکت قابل سرزنش نیست و هیچ اتهامی بر آن نمی چسبد جز بر آنان که به درخواست آن بیانیه بی اعتنا بمانند. مدتی چانه زدند و سرانجام در لفافه بیان شد که شیوه های کارآتری برای رسیدن به مقصود می دانند! همان زمان از خیال ام گذشت که مگر می توان راه حلی جز خون ریزی را به کسانی توصیه کرد که نمی دانند وادار کردن دو مسلمان به ریختن خون یکدیگر، به این یا آن بهانه، جز به آرزوی یهود انجام نمی شود و بخش بزرگی از این دکان هویت طلبی را عواملی می گردانند که در آرزوی تبدیل یک مبارزه ی فرهنگی، به خون ریزی های خیابانی می سوزند! اندک زمانی پس از آن هم، چند نقد آبکی در سایت های ترک زبان به قصد تخفیف مستند تختگاه خواندم، چنان که این روزها در باب مستند طوفان می خوانیم. حاصل آن جلسه بر من آشکار کرد که آرمان های فرقه ی دموکراتی و باکو مسلکانه، سازشی با بنیان اندیشی نخواهد داشت، چنان که کرسی های ایران شناسی در دانشگاه های کشور آذربایجان متعصب ترین مبلّغ دروغ های یهودیان اند!؟ با این همه هنوز معتقدم که قاضی امین و درست کردار و کارکشته تری، از مستند تختگاه هیچ کس، برای حل مسئله ی اقوام ایران نداریم و اگر به دلایلی، که نیک از آن باخبرم، سران کنونی هویت طلب اقوام ایران، از توجه به تختگاه منع شده اند، نیروهای آگاه و آزاد هر قومی، که برابری در تقسیم امکانات و وحدت واقعی در روابط ملی را طالب اند، حتی اگر یک گروه چند نفره ی بی تعلقی باشند، می توانند مستند تختگاه را همراه تقاضای توجه به داده های آن، برای سران فرهنگی و سیاسی کشور بفرستند و اگر چنین درخواستی از حجم معینی فراتر رفت، ناگزیر مندرجات تختگاه به حوزه گفت و گوهای رسمی و ملی منتقل خواهد شد که آثار مثبت حاصل از آن، پیشاپیش قابل برآورد است.
بار دیگر به منزلی در ابتدای خیابان پاسداران دعوت شدم. نشستی غیر رسمی و نوعی معارفه بود با چند دانشجوی ترک و عرب زبان، که همراه یکی از سران پر سر و صدای هویت طلب خوزستان آمده بودند، چنان که دانش جویان ترک هم با مهره ی شناسایی از هویت طلبان ترک همراه بودند. هنوز هیچ یک از مستند های تصویری آماده نبود، اما مقالات اسلام و شمشیر را به قصد انتشار مرتب می کردم. برای ارزیابی اثر مثبت و منفی آن، مقدمه ی کتاب، همان که با کلام مشرکین نجس اند، آغاز می شود را، در جمع خواندم. مقاله پانصد سال جنایات و اوباشگری سران کنیسه و کلیسا در سراسر جهان و از آن قبیل را که امروز هم در فلسطین و عراق و افغانستان می گذرد، شرح می داد، با اشاره ی موجزی به کشتارهای سراسری که به دست استالین صورت گرفته بود. در حین خواندن مقدمه، آثار نا آرامی را در حرکات سران هویت طلب ترک و عرب می دیدم و انتظار اظهار عدم رضایت از مقاله را داشتم. چنان که در پایان، آن سرکرده ی سیاسی- فرهنگی ترک با پرخاشی آشکار نصیحت کرد که از چاپ آن مقدمه صرف نظر کنم، زیرا توهین به تمدن و خدمات غرب شمرده می شود که فرهنگ و علوم امروز، به آن ها مدیون است و اضافه می کرد که زمان این که غیر مسلمانان را نجس بخوانیم سپری شده است. توضیح دادم که از منظر قرآن، نه کافران غیر مسلمان، که اهل کتاب پیشین، یعنی یهود و نصاری نجس اند و این حکمی است که نیازهای مصنوعی امروزین ما در برخی امور به غرب، نمی تواند قضاوت آن را باطل کند، به خصوص که اخلال دانشگاه های غرب در امور انسانی و تدارک هزاران صفحه جعلیات در باب هستی و فرهنگ و تمدن مردم شرق میانه، گفتارهای آنان را از اعتبار علمی ساقط کرده است و برابر معمول همان استدلال نابه خردانه ی متعارف را تحویل گرفتم که اگر غرب نبود قادر به گشودن وبلاگم نمی شدم. چنان که گویی اندیشه ورزی انسانی با ظهور وبلاگ آغاز شده است؟! اما عارضه نزد آن سرکرده ی پر سر و صدای هویت طلب خوزستانی، به شکل دیگری بروز کرد. او همان سخنان در باب رعایت خدمات تمدن غرب را تکرار می کرد و گله مند بود چرا پای اقدامات استالین را در مقاله به میان کشیده ام. بحث های بی سرانجام خاموش می شد که از دانش جویان ترک و عرب مجلس پرسیدم: شما چه می گویید؟ هیجان زده پاسخ دادند که حتی کلمه ای از مقدمه را حذف نکنم و تغییر ندهم. آن شب نیز بر من آشکار شد که عمده ترین ژست های سران هویت طلب ترک و عرب، رو به کدام قبله دارد؟! شاید که حالا مبتدا و منطق مقابله با داده های تاملی در بنیان تاریخ ایران و رد تصاویر تختگاه و طوفان از سوی سران هویت طلب ترکان را دریابیم و به آن حقیقتی توجه کنیم که نمایه ی آن را در نبود همسویی در برداشت های آن جوانان دانشجو با مدعیان رهبری قوم خود شاهد شدم. (ادامه دارد)