متن زیر، یکی از یادداشتهای بسیار زیاد آقای ناصر پورپیرار است که به علت اهمیت وافر آن، مستقلا در این وبلاگ درج می شود. می توانید شرح مفصل کتیبه بیستون را با فرم PDF دانلود کنید
جمعه 29 دی 1391 ساعت 6:54 PM
کتاب چهارم، برامدن مردم، مقدمه ۳۹
در یادداشت های پیشین به دفعات یادآور شدم که مباحث هخامنشی را به نتیجه نهایی نرسانده و معلق گزارده ام. شاید کسانی طرح دوباره ماجرای آن سلسله را، در گفت و گوهای جاری، که در موضوع تاریخ معاصر می گذرد، نوعی تطویل عاجزانه و گریز از روند بررسی بنیانی تاریخ معاصر بشمارند، حال ان که به درازا کشاندن عامدانه تعیین تکلیف نهایی با سلسله هخامنشیان تا زمان حاضر، از ان است که هیچ دست مایه دیگری همانند بحث نهایی در باب هخامنشیان، چنان که در این یادداشت کوتاه با توفیقات الهی برملا خواهد شد، روشنگر مسائل ایران معاصر نیست. تذکر دهم که در آغاز ورود به مبانی دوران نو، به سبب وقور و انبوهی اسناد مربوطه، که ارزش رجوع اندکی دارند، از دوستان تقاضا کردم با رد و اثبات این مدخل کلان با جست و جوی وسیع و ارائه اسناد موافق و مغایر، به وضوح بیش تر صحنه های تاریخی این دوران کمک کنند. حالا زمانی است که با عرض امتنان به خصوص از اقای عباس تشخیص دهم ان دعوت کم و بیش پاسخ مطلوب و قابل قبولی گرفته است. اینک ظرافت های لازم برای برداشت نهایی از این رجوع مجدد و نهایی به ماجرای هخامنشی باز هم نیازمند توجه و تمرکز غیر معمول به طرح مدخل در پیش است.
بار دیگر به این تصویر خیره شوید که هرتسفلد در ۱۹۱۳ میلادی، درست یکصد سال پیش، از تابلوی بیستون برداشته است. یک نشست مخصوص از صاحب نظران موجه و شایسته اطمینان و احترام، با شیوه ها و ازمون های گوناگون کامپیوتری و انالیز فنی عکس، صحت و سلامت این تصویر را گواهی داده اند و هنوز کسی دلایل فنی عقل پذیر و با ارزشی در رد سلامت ان ارائه نداده است. در این عکس اثری از داریوش و زبان درازی های او در کتیبه های امروزین بیستون نمی بینیم که تنها پایه اسنادی در توضیح سلسله هخامنشی است. ان معبر باریک کنده شده در سنگ، زیر پای اسیران که به اخرین تصویر ختم می شود، گواه روشنی است که حجاران این تابلو در صدد افزودن شمایل اضافی دیگری نبوده اند.
حالا و در این تصویر با نخستین تغییرات در تابلوی سنگی بیستون نسبت به عکس هرتسفلد مواحهیم. داریوش و بادی گاردهای اش به صحنه وارد شده اند، نوار گذر حجاران امتداد گرفته و در کار شکل دادن به پر و بال اهورای نیمه کاره اند. نکته قابل اعتنا در این نمای نو، صفحه سنگی و پانل عمودی ناتراشیده در انتهای سمت چپ صحنه است.
تغییرات در این یکی که بیش تر به برداشتی گرافیکی می ماند، منحصر به تکمیل رخسار عنصر بال داری است که امروزه اهورا مزدا می شناسانند.
و این هم تصویر تغییرات در دوران اخیر، در همان حجاری مختصر اسیران، که بر فیلم دوربین عکاسی هرتسفلد ثبت شده بود با خط نوشته هایی در صحنه فوقانی و اماده سازی و کف تراشی و تسطیح صخره سمت چپ تا برابر گرافیک رسامی زیر بعدها گفته های داریوش با خط بابلی را در خود ذخیره نگهدارد!
حالا و در شمای فوق باستان شناسان چیره دست دانشگاه های غرب، در تبدیل کامل و جاعلانه تاریخ شرق میانه و بل جهان به قصه های توراتی، چنین پیداست که در چند ده ساله اخیر، عرصه معصوم تخت سنگ های کوه بیستون را به درد دل های داریوش بخشیده اند تا برای ایندگان صفحاتی از تورات را تایید کند و هر مهاجر از کوه و کمر گذشته و به این خاک فرستاده شده ای را وادارد تا شاه نامه خوانان خود را فرزند کورش و داریوش بداند. آن چه را دیدار از چند پانل تصویری و گرافیکی بالا به هر صاحب اندیشه ی رها شده از خرفتی و عصبیت می آموزد قرائت فاتحه ای کامل بر داستان پر تلالوی هخامنشیان است که از اغاز روشنایی چشم و اندیشه روشن فکری بی کفایت ما را کدر کرده است.
در عین حال دیدار از همین چند تصویر ما را نیز موظف می دارد تا بر گور خیالی سیسیلی و کتزیاس و خاراکسی و ابن حوقل و گاردان و پورتر و به خصوص راولینسون و کسان دیگری که مدعی دیدار از کتیبه بیستون دورتر از قریب ۸۰ سال پیش شده اند، به عنوان ابزارهای کنیسه و کلیسا در دروغ بافی های تاریخی برای ما لعنت فرستیم و قبول کنیم که اگر یهودیان در چند دهه ی گذشته کتیبه مطول و کتاب مانند بیستون را بر سنگ تالیف کرده اند، پس تولید صدها کتاب شعر و چرت و پرت نویسی های دیگر در زیر زمین های امن کنیسه و در خانه های گرم مزد بگیرانی چون محمد حسن خان اعتماد السلطنه و نظایر او در هیچ مقیاسی دشوار نبوده است.
اگر بنا بر ماهیت از جهات مختلف دشوار اقدام،ٍ مسلم است که تدارک جدید کتیبه های بیستونلاقل ده الی ۱۵ سال زمان برده، آن هم به دورانی که دولت قدر قدرت و مجلس مشروطه و نمایندگان میهن پرست و ازادی خواه و روحانیت پیش تاز و روشن فکر روزنامه نویس و صاحب ترجمه و چنین که می گویند اهالی غیور خطه کرمانشاه را داشته ایم، پس چرا صدایی در تاریخ معاصر علیه این اقدام خیانت کارانه فرهنگی از هیچ سو تا زمان این بررسی های بنیانی تاریخ ایران بلند نبوده است؟
در این صورت در سرزمینی که نقشه برداران ارتش تزار ازادانه شمای شهرهای ایران را بر می دارند و گروهی با خیال اسوده و بی احساس مزاحمت و بدون اختفا در بیستون و نقش رستم و تخت جمشید به حک کتیبه مشغول اند، آیا تصمیم گیرندگان ۱۵۰ سال اخیر ایران در تمام عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، عروسکی نیستند و عقد قراردادهای گلستان و ترکمان چای و اخال و تنباکو و دارسی و جنگ های ایران و روس و ایران و انگلیس و انقلاب مشروطه و قهرمانان شمال و جنوب و شرق و غرب و اذربایجان و بختیاری و ده ها اطوار تاریخی دیگر را غیرضرور و نمایشی نمی کنند؟ دریافت درست از مسائل ایران معاصر تنها با مراجعه به پاسخ صریح این چند سئوال و به طور کلی مباحث مطروحه و اسناد ارسالی از این مدخل حاصل می شود. (ادامه دارد)
آمون : چند یادداشت مرتبط :