یادداشتی برای تفکر درباره ی تمدن کهن بومیان ایران [1]
تمدن جهان بر هستی کهن شرق میانه استوار است. تمام آن چه را که اینک به حساب آگاهیهای بشری میآوریم، حتی اکتشافات فضایی، نخستین بار در شرق میانه شکل گرفته و کلید خورده است. بابلیها، در ۴۰۰۰ سال پیش، برای دستیابی به اسرار آسمان بر ارتفاع برجی میافزودند تا به اکتشات فضا بروند. ایرانیان مبتکر قالبگیری و ریختهگری و آلیاژبندی فلزات بودهاند و اقوام و بومیان ایران، قریب ۷۰۰۰ سال است که در هستی شرق میانه قدرتمندانه و با ارائهی نمونههای پرشماری از فرآوردههای هنری و صنعتی خود حضور دارند. فهرست مراکزی که همین باستان شناسی نیم بند، که کمترین توجهی به ایران پیش از هخامنشی ندارد، به عنوان مراکز تجمع و تمدن کهن بومیان ایران به رسمیت میشناسد، کوتاه نیست و موارد شناخته شده ی زیر را شامل می شود :
۱. آثار اورارتویی در آذربایجان
۲. مراکز استقرار باستانی گویتپه، یانیک تپه و پیزدلی تپه و حسنلو در آذربایجان
۳. مراکز باستانی رودبار، املش، کلورز، کلاردشت، سکزآباد، خوردین و مارلیک و نقاط بسیاردیگر در گیلان
۴. مراکز استقرار باستانی در تورنگ تپه، یاریم تپه، شاه تپه در گرگان
۵. مراکز استقرار باستانی در تپه حصار دامغان
۶. مراکز استقرار باستانی در سیستان و شهر سوخته
۷. مراکز استقرار باستانی در کرمان، شهداد و تپه یحیی
۸. مراکز استقرار باستانی در فارس، تپه ملیان، تل بکون، مرودشت و تل تیموران.
۹. مراکز استقرار بسیار گسترده باستانی در چغامیش، چغازنبیل و شوش
۱۰. مراکز استقرار بسیار گستردهی باستانی در لرستان، که تمام یافتههای آن، که موجب حیرت باستان شناسان است، تاکنون فقط به وسیلهی حفاران غیر مجاز به جهان معرفی شده است.
۱۱. مراکز استقرار باستانی در ایلام، تپه علیکش، باباجان تپه، تپه سبز
۱۲. مراکز استقرار باستانی در کردستان کنونی، گودین تپه، تپه سراب، تپه گیان، زیویه و بیستون
۱۳. مراکز استقرار باستانی در ری، چشمه علی، تهران، خوردین، دماوند و اسماعیل آباد
۱۴. مراکز استقرار باستانی در فلات مرکزی، کاشان، و تپه سیلک
۱۵. مراکز استقرار باستانی در جیرفت، که یک یافتهی کاملاٌ تصادفی است و کوشش مراکز رسمی برای بینشان کردن آن ناکام ماند.
این گزارش ناقص و پراکنده از وفور تجمعهای باستانی متمدن و تولیدگر و هنرمند در ایران باستان پیش از هخامنشیان را، هنوز میتوان با اشاراتی به مراکز قزوین و ساوه و قم و اراک و شاهرود و سمنان و ساری و مشهد و بیرجند و یزد و زاهدان و یاسوج و شهرکرد و دزفول و دهلران و خرمآباد و سنندج غنیتر کرد و تذکر داد که تقریباٌ سراسر ایران پیش از هخامنشیان را، فاصله به فاصله، یک تجمع پیشرفتهی بومی میپوشانده و در سراسر این سرزمین خطهی بیحاصلی، جز در کویرها نبوده است که آثاری از حیات و هستی قومی خردمند و سازنده در آن یافت نشود. در این فهرست، تا پیش از ظهور متجاوزین بیگانه ی هخامنشی، هیچ نام و اشاره ای به قوم پارس نمی بینیم و هیچ اقلیم و جغرافیایی را با نام و موقعیت سرزمین پارس نمی شناسیم.
باستان شناسی بیتحرک و سازمان داده شده برای اختفای رشد در هستی و هویت بومیان ایران پیش از هخامنشی، در آشکار سازی این مراکز عمدهی تجمع و تحرک در ایران ماقبل هخامنشی، تقریباٌ سهمی نداشته و غالب این مراکز تمدنی در گسترهی جغرافیایی ایران بنا بر تصادف و در اثر کوشش حفاران غیر مجاز و محلی کشف شده است که عالیترین نمونه و مشخصترین نمودار آن، کشف تصادفی تمدن شگفتانگیز جیرفت است که اینک حتی مدعی میشوند که ممکن است مدار و مرکز انتشار رشد در شرق میانه و بین النهرین را تغییر دهد!!!
از تمامی این مراکز، آثار صنعتی و هنری و تولیدی متنوعی به دست آمده است، که در نظر اول اثبات میکند که آن تولیدات برای پاسخ گویی به نیازهایی تدارک شده که از حیطهی اقتصادی و اجتماعی روستاها بسیار گستردهتر بوده است. تولیدات اشرافی و بهویژه ساخته شده از طلا و نقره و نیز کاربرد مواد اولیهی بادوام، از طریق ترکیب و ابداع آلیاژهای بسیار مقاوم، نه فقط نشان میدهد که تمام این مراکز تولید را باید به عنوان شهرهای باستانی ایران شناسایی کرد که در آن پدیدههای مختلف شهر سازی و معماری و محلات گوناگون قابل شناسایی است، بل میتوان از حکمت و خرد در آموزش و قانون و مناسبات پیشرفتهی اجتماعی در آن نشانههایی یافت. موزههای ایران و جهان، از دادهها و ماندههای این مراکز تجمع باستانی و بزرگ در سراسر ایران، نشانههای متعددی را در خود نگهداشتهاند و اثبات مراتبی را که باز گفتم از طریق تفسیر دست ساختههای صنعتی و هنری کهن ایران به سادگی میسر است.
بدین ترتیب تصویری که از ایران پیش از هخامنشیان به دست میآید، تصویر ایران کنونی است و غالب مراکز تجمع بومی و منطقهای، که اینک شناسایی میشود، در ایران پیش از هخامنشیان نیز قابل شناسایی است. مهمترین نکته در این معرفی آن جا بروز میکند که به تنوع دست ساختهها و نشانهها و توتمها و مواد اولیهی مصرفی و نگاه زیبا شناسانه در نقوش و رنگها نزد بومیان ایران پیش از هخامنشی توجه کنیم. زیرا این تنوع و تعدد چنان اختصاصی و منطقهای دسته بندی میشود که کاملاٌ اثبات میکند بومیان کهن ایران از دیر هنگام برای اعلام استقلال و حفظ هویت اختصاصی خویش اصرار داشتهاند و گرچه تمامی نشانهها از همزیستی مسالت آمیز سراسری در ایران پیش از هخامنشی خبر میدهد، اما در عین حال نگاه ویژه و مستقل و بومی هر قوم را به هستی و عناصر حیات، در دست ساختههای آنان، میتوان تشخیص داد و تفکیک کرد.
تمام این مراحل رشد، که دائماٌ روبه صعود بوده است، در سراسر شرق میانه قابل ملاحظه و اثبات است. ایران و بین النهرین در یک کوشش جمعی خردمندانه در محدودهی زمانی قریب ۳۵۰۰ سال پیش از هخامنشیان، توانستند انسان را از ناتوانیهای نخستین تا مرحلهی تدوین خط و قواعد شهرنشینی و روابط تجاری و حقوق عمومی و قانون و هنر و فلسفه و دین بالا بکشند و تمدنهای درخشان آشور و بابل شهرهایی چون نینوا و بابل و عبید و اروک و اریدو را به مراکزی برای اعلام تسلط انسان بر توحش ابتدایی برآوردند.
اما تمام این تکاپوی سراسری مردم شرق میانه و تمام این تلاش رو به پیش اقوام متعددی در این خطه، در مقطع ظهور هخامنشیان با توفقی گسترده، ناگهانی و باور نکردنی رو به رو است. از ظهور هخامنشیان تا سدههای نخستین اسلامی، در سراسر شرق میانه، هیاهوی آن توسعه و پیشرفت و تجمع و تکاپو را خاموش شده مییابیم، ادامهی آن تولیدات هنری و صنعتی به کلی تعطیل میشود تا آن جا که اینک موزههای جهان، از دست ساختههای بین النهرین و آن پانزده مرکز بزرگ تجمع در ایران نمونهای ندارد، که تاریخ ساخت آن به پس از ظهور هخامنشیان اشاره کند. ساخت ظروف پر از نگارههای طلایی و نقره ای، چون نمونههای حسنلو و مارلیک، حجاریهای شگفت انگیز بر ظروف سنگی خانگی، چون نمونههای شوش و جیرفت، سفالهای بسیار ظریف شمال و جنوب و مرکز ایران و نقوش پر معنای هندسی و زیبا شناسانه بر آنها، چون یافتههای املش و کلاردشت و سیلک و ایلام، ادامهی بناهای عظیم مذهبی چون معابد چغازنبیل و معبد ایلامی تخت جمشید و آثار خوزستان و سیلک متوقف میماند و سراسر شرق میانه را فرو رفته در سکوتی از نظر تاریخی بس شگفت انگیز و باور نکردنی مییابیم.
از ظهور هخامنشیان، نه فقط تولیدات هنری و صنعتی در ایران و بین النهرین متوقف و تعطیل است، بل در جای آن همه مرکز تجمع و تمدن و تولید، ویرانههای عظیمی برجاست که از آذربایجان تا سیستان و از نینوا تا اور را پوشانده است. چندان که گویی شهر نشینی و تولید به یکباره در تمام سطوح متروک و مفقود میشود. آیا این سکوت عمیق و درازمدت تاریخی در خطهی شرق میانه را که دوازده قرن و تا ظهور اسلام ادامه یافت، چهگونه تعبیر و تفسیر کنیم؟ از چه راهی میتوان توضیح داد که چرا آن همه کارگاه ساخت صنایع مفرغی پرکار و از نظر تکنیکی بسیار ممتاز لرستان، به ناگهان تعطیل می شود و به چه دلیل تولید در سراسر آن خطهی باستانی، که جهان متمدن کنونی هم به روشهای قالبگیری و ذوب فلز آن مدیون است، بیکار می ماند؟ چرا سازندگان حسنلو و مارلیک و سیلک و کرمان و جیرفت و شوش و خوزستان ناپدید میشوند و چه پیش میآید که مبارزهی آن همه سرداری که از میان اقوام شرق میانه ظهور میکنند و به گواهی کتیبهی بیستون، داریوش را در تسلط بر این اقلیم ناتوان میگذارند، متوقف میماند و به چه دلیل در جای آن همه مقاومت متعدد، سکوت گورستانی را بر سراسر شرق میانه تا طلوع اسلام مستقر مییابیم؟
تورات در این باره اشارهای دارد که سخت قابل توجه است. تورات میگوید که یهودیان از داریوش اجازه میگیرند تا دشمنان خویش را در سراسر ایران و بین النهرین در یک روز معین و از پیش تدارک شده، قلع و قمع و کشتار کنند و اعلام میکند که قوم یهود با کشتن ۷۵۰۰۰ نفر از دشمنان خویش مخالفت با استیلای آن ها را در سراسر امپراتوری هخامنشی متوقف می کنند. تا هم امروز یهودیان، این روز دشمن کشی را که روز پوریم مینامند، جشن میگیرند و گرامی میدارند و به معنایی بزرگترین عید خود میدانند. همین اشارهی تورات کاملاٌ گواهی میدهد که تسلط هخامنشیان را بومیان ایران و بین النهرین، از دیر هنگام، با تسلط یهودیان یکی میدانستهاند و گواهی میدهد که هخامنشیان جز بازوی اجرایی و نظامی یهودیان نبودهاند، که برمبنای اعتراف تورات، به صورت اجیر از ماورای دریای سیاه به منطقه فرا خوانده و اعزام شدهاند.
اینک باید محاسبه کرد که آیا آمار اعلام شده در تورات، یعنی کشتار ۷۵۰۰۰ نفر در یک روز و در سراسر ایران از دشمنان یهود، آماری کنترل شده نیست؟ به گمان من این آمار را باید که تا حدود پانصد هزار نفر افزایش داد، که با محاسبهی جمعیت آن زمان در شرق میانه، باید که یک چهارم مردم این اقلیمها را شامل شده باشد. دلیل من برای این ادعا، اشارهی تورات به کشتار ۵۰۰ نفری در شهر شوش است که برای جمعیت چند ده هزار نفری آن زمان شوش، رقم اندکی است و چنین تعداد قلیلی از مخالفان یهود در شهر بزرگ شوش، نمیتوانسته است تا آن جا موجب هراس حکومت و یهودیان شده باشد، که دستور قتل عام سراسری صادر کنند. با این نشانهها به نظر میرسد که یهودیان تمام خردمندان، صاحب نظران، صنعتگران، سرداران، ثروتمندان و صاحبان اقتدار و متولیان ادیان اقوام کهن ایران را در یک کشتار وسیع و با پشتیبانی دربار هخامنشی، در اقدامی از پیش آماده ، از لبه ی تیغ گذراندهاند. از پس این کشتار است که اسناد تاریخی از یاد آوری هستی اقوام ایرانی تهی است و در فاصله ی سقوط هخامنشیان تا برآمدن اسلام، هیچ یادآوری تاریخی از حضور هیچ یک از این همه قوم و سرزمین، که مجموعه آن اینک با نام ایران شناخته می شود، نمی شنویم.
زندگی درازمدت یهودیان، در میان بومیان ایران، از زمان شلمانصر سوم و نیز پس از تبعید وسیع آنان به ایران، به دنبال هجوم بخت النصر به اورشلیم، همراه شیوههای سنتی یهود در خبرچینی و کسب اطلاعات، آنان را در شناسایی عوامل و عناصر اصلی مقاومت در میان بومیان ایران موفق کرده است تا آن جا که در آن روز تصفیه حساب یهود با مخالفان خویش به سهولت و سرعت توانستهاند عصب اصلی حیات اقوام ایران را در سراسر این خطه و در تمامی شرق میانه بیرون کشند و چنان وحشت و ناامنی بزرگی بر پا کنند، که پس از ماجرای پوریم، در واقع تجمعهای شهری در سراسر شرق میانه را ناپدید میبینیم چندان که زنده ماندگان از آن هجوم باید که به نقاط دور افتاده و کوهستانها و اعماق صحراها و درون جنگلها گریخته باشند، چنین است که پس از داریوش در جای آن همه شهر، زندگی عشیرهای گسترش مییابد که به مفهوم پناه بردن زنده ماندگان از تصفیهی پوریم به کوهستانهاست، چنان که بقایای تمدن آشور و بابل را باید که به اعماق صحراهای بین النهرین گریخته بدانیم. زیرا ظهور تمدن عرب، در دور افتادهترین خطهی بیابانی آن منطقه، که جز تجمعی خرداندیش با زبان و لغت و سنت های استوار ارزیابی نمی شود، جز متکی کردن آن به پیشینه ی دانایی در بابل و آشور توضیح دیگری ندارد.
بی هیچ تردیدی، تمامی شهرهای کنونی ایران، از پس ظهور اسلام و از قرن دوم هجری به بعد باز سازی شدهاند و ذکرشان در اسناد تاریخی پس از اسلام است که مکرر میشود. در شرق میانه، از زمان ظهور داریوش تا طلوع اسلام شهر نشینی متوقف است و جز مراکز بزرگ تمدنی که سلوکیان و یونانیان در مصر و بین النهرین و ا یران بر میآورند، نشان و نامی از یک شهر کهن و باستانی در این منطقه دیده نمیشود و بر جای نیست. باید با اطمینان گفت که طلوع اسلام تجدید حیات دوبارهی شرق میانه و نقطهی پایانی بر توحش و وحشتی است که یهودیان در کودتای عظیم پوریم برخطهی ما حاکم کردند که هنوز نیز آسیبهایی از عوارض آن برجاست.
اینک زمانی است که اندیشه کنیم چهگونه و به چه دلیل، هخامنشیان را که از نظر تاریخی باید متوقف کنندهی پدیدهی رشد و گسترش تمدن در شرق میانه، از طریق اعمال سختترین خشونت و نسلکشی سراسری در اصلیترین مراکز علم و اندیشه در جهان باستان شناخت، کسانی آغاز کنندهی تمدن در ایران و بین النهرین و مبدأ و مبدع همزیستی و حقوق بشر معرفی کردهاند؟!!! آیا شیوههایی را که هم اکنون و بار دیگر یهودیان و این بار با به خدمت گرفتن نیزه داران آمریکایی برای تغییر هویت منطقه به سود منافع خویش به کار میبرند، تجدید و تدارک یک پوریم دیگر نیست؟
+ نوشته شده در سه شنبه، 11 فروردین، 1383 ساعت 13:43 توسط ناصر پورپیرار
یادداشت برای تفکر درباره ی تاریخ ایران [۲]
درست به آن میزان که از حضور تاریخی تمام اقوام کنونی ایران، از ترک ها و املشی ها و گیلک ها و مازندرانی ها و مارلیک ها و طبری ها و خراسانی ها و زابلی ها و سیستانی ها و کرمانی ها و مکرانی ها و جیرفتی ها و ایلامی ها و لرها و سیلکی ها و بومیان ری، می توان از طریق یافته های باستان شناختی و یادگارهای صنعتی و هنری و بقایای تخریب شده ی معماری آنان ، از ۷۰۰۰ سال پیش سخن گفت و مکان جغرافیایی آن ها را معین کرد، که سراسر اقلیم کنونی ایران را پر می کرده اند، گفت وگو از قوم و اقلیم پارس، مقدم و دورتر از ۲۵۰۰ سال پیش، به علت یافت نشدن کم ترین نشانه ای از آن ها، نا میسر و غیرممکن است.
پیش تر و در بخش اول کتاب ۱۲ قرن سکوت ، با عنوان برآمدن هخامنشیان، نوشته ام که کلمه ی «پارسه» نه یک نام، بل لقب و صفت و ناسزایی است که بومیان ایران، پس از کشتار سراسری مردم شرق میانه، به وسیله ی یهودیان در ماجرای پوریم، که با اجازه و اذن داریوش صورت گرفت، قوم هخامنشی را برای تحقیر بدان خواندند و نوشتم که این لغت هنوز هم در فرهنگ ها و زبان بومیان ایران و از جمله در فرهنگ دهخدا و فرهنگ های کردی و لری با همین معنای بی خانمان و متجاوز آمده است.
با این همه، به اتکاء یکی دو سنگ نوشته ی آشوری که از قومی به نام «پارسوماش» و «پارسوا» در حوالی دریاچه ی ارومیه چیزی می گوید و بدون این که از این پارسواها و یا پارسوماش های مورد اشاره ی آشوری ها در داخل ایران نشانه ای یافته باشیم، باستان شناسان بیگانه و باستان پرستان ما مدعی می شوند که اینها همان پارسیان بعدی اند که به تدریج از کناره ی دریاچه ی ارومیه به فارس کنونی کوچ کرده اند !!!
بدین ترتیب و حتی اگر همین تفسیر آّبکی و آدرس ها و نام گذاری های قلابی را قبول کنیم، از آن جا که تاریخ این سنگ نوشته های آشوری نیز دور تر از ۲۶۰۰ سال پیش نیست، باز هم معلوم می شود که در ایران سرزمین و قوم و قبیله ای با نام پارس، پیش از تسلط این پارسوماش ها بر فارس کنونی نبوده است. زیرا برای نخستین بار نام فارس را در کتیبه ی بیستون داریوش می یابیم که تاریخ نگارش آن به پس از تسلط داریوش بر فرزندان کورش و بر اقوام و بومیان ایران می رسد.
بدین ترتیب معلوم می شود که نام فارس ها ۴۵۰۰ سال دیرتر از بومیان کهن ایران در اسناد تاریخی پیدا شده و از مبداء استقرار آنان در ایران، خلاف دیگر اقوام ایرانی، که آثار و اسناد و تولیدات و صنعت و هنر ۷۰۰۰ ساله دارند، فقط ۲۵۰۰ سال می گذرد. هنگامی که از باستان پرستان و مورخین و باستان شناسان از نزاد و دیرینه و پیشینه ی این فارس ها می پرسیم، پاسخ می دهند که آن ها آریایی هستند و از نقطه ای ناشناخته به نام «اریه ویجه»، واقع در اقلیمی نامعلوم به ایران کوچ کرده اند. همین پاسخ مضحک و نادرست و همین آدرس و نام گذاری خیالی و ساختگی، لااقل مسلم می کند که بومیان ایران را که چند هزاره زودتر از این به اصطلاح آریاییان در این جغرافیا می زیسته اند دیگر نمی توان و نباید آریایی گفت و تنها قوم و قبیله ی به اصطلاح آریایی در ایران، همان تبار هخامنشیان می شوند که پایگاه و خاستگاه و دیرینه ی کهنی در این نجد نداشته اند وخود می گویند در ۲۵۰۰ سال پیش پس از مدتی سرگردانی در فارس کنونی مستقر شده اند!
آن گاه در پاسخ این سئوال ساده که به کدام سبب این به اصطلاح آریاییان چند هزاره دیرتر از بومیان توانا و آرامش خواه و تولیدگر و هنرمند ایران پدیدار شده را باید بنیان گذار تمدن و تاریخ ایران بدانیم، به کلی خاموش می مانند زیرا برای آن ها بسی دشوار است که اعتراف کنند این به اصطلاح آریاییان دیرآمده و یهود فرستاده، تنها با غارت و جنایت و نسل کشی و ویرانگری توانسته اند بر اقوام و بومیان متمدن و مترقی شرق میانه مسلط شوند و درخشش تابناک تاریخی این خطه را بنا برماموریتی که از جانب انبیاء یهود داشته اند به سود امنیت و استقرار و آزادی اسیران و ثروت یهودیان از بابل، خاموش کنند.
از سوی دیگر گواهی دیگر تاریخ می گوید که این به اصطلاح بنیان گذاران تمدن و تاریخ ایران، از پس حمله ی اسکندر به مشرق زمین در کوتاه زمانی چون بخار آب پراکنده شده اند و گویی به همراه خود تمام مظاهر و نشانه های تسلط کوتاه مدت شان را نیز برده اند. زیرا از پس سقوط هخامنشیان دیگر هیچ قوم ایرانی و هیچ صاحب قلم و اندیشه ای از میان بومیان ایران، از آن ها یاد نکرده و سمبل های آن متجاوزین ظاهرا آریایی، از خط و زبان و معماری و دیگر علامت گذاری های عاریتی آن ها، چون آن گردونه ی بال داری که از آشوری ها کپی کرده بودند و باستان پرستان ما آن را نقشی از خدای خود خیال می کنند، یکباره محو شده و تا زمان رضا شاه یکسره بی کاربرد مانده است.
اینک سئوال ساده ی دوم ما این است: این سکوت عمیق مورخین و صاحبان قلم و اندیشه و گفتار، در ایران، نسبت به این به اصطلاح بنیان گذاران آریایی تمدن ما به چه سبب بوده است و اگر همین کلمه ی آریا، به درازای ۲۲۰۰ سال، پس از دوره ی هخامنشیان هرگز بر زبان هیچ کس در ایران و جهان نگذشته است و از آن سئوال برانگیز تر این که هیچ سلسله و حکومت و قدرتی در ایران، باز هم تا زمان رضا شاه، خود را حکومت و سلسله ی پارس و پارسیان نگفته است، و اگر شناسایی تاریخ ایران باستان روایتی است که کارگزاران فرهنگ رضا شاهی با هدایت باستان شناسان عمدتا یهود، در همین اواخر دیکته کرده اند و به کتاب های درسی برده اند، پس چرا هنوز در جمهوری اسلامی هم این روایت معتبر است و فرزندان بومیان ۷۰۰۰ ساله ی ایرانی باید دشمنان و قلع و قمع کنندگان هستی باستانی و کهن خود را، به عنوان آغازگر هستی ملی و فرهنگی خود، ستایش کنند و به رسمیت بشناسند؟ ایرانیان اصیل باید که این سئوال را به مسئولان فرهنگی، رییس جمهور، وزیر آموزش و پرورش، به مطبوعات و به تلویزیون و رادیو عرضه کنند تا جایی که سرانجام این صفحات توطئه و دروغ را از اسناد آموزشی کودکان ایران پاک کنیم، بخشی دیگر از فرهنگ تحمیلی رضاشاه را به دور اندازیم و ایران را به هویت عمومی اقوام و بومیان ایران پیش از هخامنشی بازگردانیم.
+ نوشته شده در پنجشنبه، 13 فروردین، 1383 ساعت 1:20 توسط ناصر پورپیرار
http://wwww.naria.ir/view/1.aspx?id=314
ببخشید برام چند تا سوال پیش اومده
اول اینکه کورش که موسس هخامنشیان بوده خودشو پادشاه انشان یا ایلام معرفی میکنه یعنی حداقل چند هزار سال سابقه تمدن داشتن اونجا.
دوم اینکه گفتید هیچ آثاری از دوره هخامنشان تا ظهور اسلام در ایران وجود نداره . در حالی که ما هرچی پل و سازه های عظیم در ایران داریم متعلق به دوره ساسانیان و هخامنشیان هستش .
سوم اینکه شما از منابع یهود هرجایی که بخواهید استفاده میکنید و هرجا که به ضررتون باشه ردش میکنید .
چهارم در هزار سال دوره تسلط ترکها بر ایران زبان ایران تغییر نکرد پس چطوری در دوره هخامنشیان تغییر کرد
پنجم شما برو یه سر منشور کورش رو بخون تا یکم معنی دمکراسی و حقوق بشر رو بفهمی
شما اونقدری بیسوادی که اعراب رو متمدن میدونی و جنایاتی که توی ایران کردن رو نادیده میگیری
یکبار یونانی های وحشی و یکبار هم اعراب وحشی تا جایی که تونستن کتاب ها و آثار تمدن مارو ازبین بردند و خود تمدن اسلامی هم زمانی تونست از اون وحشیگریه اولش دربیاد که توسط ایرانی ها اصلاح شد و عوامل اجراییش ایرانی شد .و حکومت عباسیان با وزرای ایرانی اومدن راس کار.
بعدش اینکه اگر همون رضا شاه نبود که الان باید تو مکتب و حوزه درس میخوندیم و توی یه بدختی و توحش داعشانه زندگی میکردیم
بعدش شما سعی نکن آذری هارو ترک کنی . ما آذری ها از اصیل ترین نژاد ایرانی هستیم
با سلام خدمت شما دوست عزیز،
باید بگم نظرات شما مثل این هست که شما قسمت آخر یک سریال رو تماشا کردید و بعد انبوهی سوال می پرسید که چطور فلان شد؟!
جواب تمام سوالات شما، ریز ریز و به اشکال متعدد و دفعات زیاد داده شده. حداقل 10 جلد کتاب جواب سوالات شماست که می تونید از انتشارات نیل تهیه کنید. به نظرم شما برای اولین بار با این وبلاگ و مطالبش آشنا شده باشید.